داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

تابستون رویایی با سارینا

سلام ، آرمین هستم ۱۷ سالمه ، ۲ سال پیش با یه دختر توی ویچت دوست شدم ، اونموقع ویچت مد بود و هنوز فیلتر نشده بود …:D اسمش سارینا بود و همسن خودم بود ، چند هفته ای باهم چت میکردیم تا اینکه ازش شمارش رو‌ گرفتم ، اونموقع من جی اف داشتم ، اونم میدونست… مثل خواهر و برادر بود رابطمون ، خلاصه یه چند ماهی گذشت و من با جی افم کات کردم … یه مدتی تنها بودم ، یهو یاد سارینا‌ افتادم ، یه دختر خوشقلب و مهربون … بهش زنگ زدم و حالشو پرسیدم ، اینکه چیکار میکنه با درس و این چیزا ، مدرسه تیزهوشان میره درسش عالیه ، خلاصه صحبت ها و تلفن های من و‌ سارینا بیشتر شد ، تا اینکه بهش پیشنهاد دوستی دادم … سارینا تا به حال با هیچکس دوست نبود و منم فقط یه جی اف داشتم قبل از اون ،

خلاصه این پیشنهادی بود که هیچوقت ازش پشیمون نیستم ! باهم دوست شدیم ، چند ماهی از رابطمون گذشت ، فقط ۴،۵ بار وقتی که با خانوادش میرفت بیرون میرفتم میدیدمش 😐 خیلی ناراحت بودم از این وضع … بهش میگفتم بیا بیرون همدیگه رو ببینیم میگفت نمیتونم ، یهو آشنا میبینه آبروم میره ، خیلی آبروش براش مهم بود ! ولی یه حرفی بهم زد همون موقع … گفت آرمین تابستون برات جبران میکنم ، گفتم باشه ، واقعا عاشق همدیگه شده بودیم ، جونمون روهم برای هم میدادیم …

تابستون شد بالاخره ، چند روزی از تابستون گذشت ! خب یکم از خانوادش بگم ، باباش مهندس بود و از صبح تا ساعت ۱ اینا سر کار بود ، خواهراش هم که واسه تحصیل و زندگی شهرای دیگه بودن ، مامانشم که خانه دار بود ، انگار یه جورایی تک فرزند شده بود 😀 چند روز که از تابستون گذشت مامانش میخواست بره همدان پیش یکی از دختراش … من و سارینا هم که دل تو دلمون نبود 😀 همون روزی که مامانش رفت فرداش گفتم میام خونتون پیشت ، گفت باشه … صبح‌زود بلند شدم و به خودم رسیدم و حموم رفتم و … بعدش لباسامو پوشیدم و تاکسی تلفنی گرفتم و رفتم خونشون … آیفون رو زدم ، خودش فهمید منم بدون اینکه چیزی بگه در رو باز کرد … رفتم تو خونشون . یه‌ حس خیلی خوب داشتم ، بار اولی بود که با عشقم که ۱ سال از رابطمون میگذشت تنها شده بودم … رفتم توی خونشون ، قبل از اینکه وارد بشم خودش در رو باز کرد و اومد استقبالم ، یه تاپ پوشیده بود با یه ساپورت و یه عطر خیلی خوشبو… روبوسی کردیم و اومدم توی خونه ، نشستم روی مبل میخواست بشینه روی یکی دیگه از مبل ها بهش گفتم بیا اینجا پیش من ببینم دیوث … بغلش کردم و کلی لپش رو بوسیدم بعد از همدیگه لب گرفتیم یکم هم سینه هاش رو مالیدم چیزی نمیگفت یه لبخند خیلی زیبا رو لبش بود و داشتیم همدیگه میبوسیدیم ، اون میدونست که من ازش چی میخوام ، چون دوتامون هم عاشق هم بودیم اونم راضی شده بود یه جورایی … همینجور که دستم روی‌شکم و سینه هاش بود اومدم برم پایینتر و دستمو بکنم توی شرتش که‌نمیزاشت 😐 خیلی مسخره بود ، هرچی زور میزدم نمیتونستم دستمو بکنم توی شرتش محکم ساپورتشو گرفته بود … گفتم این کارا چیه دیگه :||| گفت صبرکن یه لحظه برم توی آشپزخونه الان میام ، وقتی اومد گفت آرمین … فک کنم پریود شدم … فک کردم چون استرس داره و ترس داره ، بار اولشه و اینچیزا داره دروغ میگه ! واسه همین بزور لختش کردم ولی دیدم داره راست میگه و پریوده … خیلی ضدحال بود …:D بهم گفت میخوای برات ساک بزنم ؟ گفتم بزن دیگه چیکار کنیم 😀 بعد من نشستم رو مبل اونم پایین مبل نشست و‌کیرمو‌ گرفت تا خواست بکنه توی دهنش یهو صدای اذون بلند شد 😀 یه مسجد نزدیکای خونشون بود واسه همین صداش میومد ، تا اذون گفتن جفتمون زدیم زیر خنده 😀 بعد شروع کرد ساک زدن ، بلد نبود ساک بزنه ، دندون نیشش میخورد به کیرم زخم داشت میشد کمکم 😐 ولی خب بار اولم بود کسی برام ساک میزد خیلی حس توپی بود برام ، ۱۰ دقیقه ای گذشت گفت ایشش چرا نمیاد … بیو دیگه بعد خندیدم جفتمون 😀 بعد از یه رب کمکم داشت آبم میومد دستمو گذاشتم روی موهاش و آروم نوازشش کردم ، بعد موهاشو چنگ زدم و سرشو به کیرم فشار دادم و همه آبمو ریختم توی دهنش ، اونم خورد همش رو ! دیدم قیافش یجوری شده 😀 گفت چه ترشه ! بعد دیدم داره میزنه زیر دلش گفت آرمین یه چیزی بیار ! یه سطل همون نزدیکی بود آوردم همشو آورد بالا توش ، گفتم نچ نچ ببین با بچه هامون چیکار کردی ! دوباره جفتمون خندیدیم 😀 لباسامو پوشیدم اونم لباساشو پوشید نشستم‌ رو مبل گفتم برام یه لیوان آب بیار ، رفت آب آورد برام و نشست روی پاهام یکم همدیگه رو بوسیدیم طرفای ساعت ۱۲:۳۰ اینا بود ! دیگه همین موقع ها بود که باباش بیاد ، خدافظی کردم و رفتم ، کل روز داشتیم درمورد امروز صحبت میکردیم و خوشحال بودیم ، یک هفته صبرکردیم تا پریودش تموم شه ، بعد طبق معمول صبح زود بلند شدم و رفتم حموم … پاکسازی کردم و اومدم بیرون 😀 صبحانه خوردم و آماده شدم و موهامو سشوار کشیدم ، زنگ زدم تاکسی تلفنی بیاد ، ساعتای ۹ و ۱۰ بود که رسیدم خونشون … نشستم رو مبل اونم نشست روی پاهام و سرشو گذاشت روی شونه هام … بهترین حس دنیا بود ! جفتمون دیشب تا ساعت ۲ اینا بیدار بودیم و توی واتس آپ چت میکردیم . صبح هم که زود بلند شده بودیم خسته و خوابالو بودیم جفتمون 😀 یه ده دقیقه ای همینجور توی بغلم بود بعد سرشو از روی شونه هام اوردم بالا و آروم شروع کردم به خوردن لب هاش … یه چند دقیقه ای لبشو خوردم بعد رفتم سراغ گردنش همینجور که روی پاهام بود گردنش رو داشتم میخوردم ، یهو یکم تلخی احساس کردم ، فهمیدم مال عطرشه 😀 بعد آروم تاپش رو بیرون آوردم ، خودمم پیرهنمو بیرون آوردم و با یه رکابی نشستم رو مبل دوباره نشست روی پاهام ، سوتینشو باز کردم و شروع به خوردن ممه هاش کردم ، نسبت به سنش اندام خیلی توپی داشت … بعدا که ازش سوال کردم فهمیدم سایز سینه هاش ۷۵ هست ، یه چند دقیقه ای سینه هاش رو خوردم ، بعد میخواستم شلوارشو بیرون بیارم گفت نه اول تو ، گفتم ای بابا 😐 اول خودت 😀 بعد از یکم بحث جفتمون همزمان بلند شدیم ، پشتمون رو کردیم به هم و شلوارامون رو بیرون آوردیم 😀 جفتمون قرمز پوشیده بودیم … دوباره نشست روی پاهام حسابی شق کرده بودم از روی شرت چسبونده بودم به کسش و داشتم لبشو میخوردم … بعد شرتامون روهم بیرون آوردیم ، خیلی خجالت میکشید … گفتم آماده ای ؟ با یکم‌مکث گفت آره ، ولی آرمین آروم بکنیا … گفتم باشه ، دستشو گذاشت گوشه‌ی مبل و خم شد… چون کونش بزرگ بود نمیتونستم سوراخشو ببینم به خوبی 😐 تا کیرمو یکم فشار میدادم میگفت داری اشتباه میری و راست میشد ، دیگه کفرم در اومده بود 😀 بالاخره فهمیدم چجور بکنم که نره سمت کسش ، تا یکم فشار میدادم داخل کونش سریع دردش میومد و راست میشد میرفت اونور تر وا میساد ، خلاصه دور تا دور خونه چرخیدیم ، همینکه سرش میرفت توی کونش دادش میرفت بالا و‌فرار میکرد 😀 دیگه خسته شدیم جفتمون ، خیلیم عاشقش بودم دلم‌نمیومد درد بکشه … گفتم پس هیچی بشین ساک بزن ، دوباره نشستم روی مبل و اون اومد پایین مبل نشست ، دوباره تا اومد ساک بزنه صدای اذون بلند شد ، از خنده مردیم جفتمون 😀 چون سری قبل هم با اذون همراه شد ساک زدنش 😀 دوباره ساک زد ، ایندفعه بهتر شده بود ، دندون نیشش کمتر اذیت میداد ، گفت آرمین آبت خواست بیاد بگو گفتم باشه ، چندتا دستمال هم دستش بود ، کیرمو آروم میخورد و زبونشو میکشید دور تا دورش … ده دقیقه ای ساک زد و من دوباره بی اختیار موهاشو چنگ زدم تا ته آبمو ریختم توی دهنش… ایندفعه قورت نداد و‌همش رو ریخت بیرون روی دستمال کاغذی … دوباره وقت خدافظی شد و رفتیم ! خب توی دوتا قرار اولمون که نتونستیم سکس بکنیم 😀 گفتم سری بعدی حتماا میکنمش … چندروز گذشت و بهش گفتم فردا بیام خونتون ؟ گفت آره بیا … دوباره صبح‌زود بلند شدم و کارای همیشگی رو‌کردم و رفتم خونشون 😀 ایندفعه بردمش توی اتاق خواب و اونجا لباساشو بیرون آوردم ، میخواستم کسش رو بخورم نمیذاشت میگفت نمیخوام آرمین … خجالت میکشید درواقع ، بهش گفتم اینجور که نمیشه من بیام حال کنم و برم ! توهم باید حال کنی ، اگه بخوای اینجوری بکنی دیگه نمیام ، یا جفتمون باید حال بکنیم یا هیچکدوممون ! خلاصه راضیش کردم و‌پاهاشو باز کردم و حسابی کسش رو خوردم … زبونمو میکشیدم روی چوچولش و آروم با لبام کسشو گاز میگرفتم … محکم‌مک‌میزدم کسش رو ، دستم روی شکمش بود و داشتم آروم آروم کسش رو‌میخوردم که دستشو گذاشت روی موهام و آروم‌نوازش میکرد موهامو و سرمو به کسش فشار میداد … بعد از چند مین دستم که روی شکمش بود رو گرفت و محکم فشار داد با ناخونش … و بهم گفت بسته و سرمو آورد بالا … فهمیدم ارضا شده ، خوشحال شدم نشستم لبه ی تخت و یه چند دقیقه ای برام ساک زد بعد گفتم بسته عشقم … آوردمش روی تخت … گوشه‌ی تخت گیرش آوردم حالت داگی‌گرفته بود ، یکم کیرمو‌گذاشتم لای کسش و عقب و جلو کردم ، حیلی داغ بود کسش … بعد محکم گرفتم کمرشو و کیرمو تا ته کردم توی‌کونش … دادش رفت بالا ،، آییی آرمین ، ترو خدا بیرون بیار ، واااای مردم و این ادا اطفارا 😀 جوری داد زد که گفتم همه همسایه ها شنیدن 😀 بعد آرومش کردم کیرمو اصلا توی‌کونش تکون نمیدادم ، گفتم سارینا آروم باش ، چند دقیقه صبر کن … یه ۵ دقیقه ای همینجور‌کیرمو تکون ندادم ، بعد بهش گفتم هنوزم درد داری ؟؟ گفت یه ته دردی دارم … بعد جفتمون خندیدیم ، کچنش تنگ و داغ بود … خیلی خوب بود … حدودا ده دقیقه عقب و جلو کردم توی کونش و احساس کردم آبم داره میاد … تند تند داشتم میکردم توی کونش یهو آبم اومد و تا تهش رو ریختم توی کونش و بلند شدم شرتمو‌پوشیدم رفتم روی مبل نشستم اونم رفت دستشویی … بعد که برگشت اومد روی پاهام نشست … من شرت پام بود فقط ولی اون لخته لخت بود ، یه ده دقیقه ای روی پاهام بود و‌داشتیم صحبت میکردیم و‌قربون صدقش میرفتم و بوسش میکردم که دوباره شق کردم 😀 یه نگاه به ساعت کردم دیدم ۱۱:۴۵ هست ، هنوز وقت داشتیم بلندش کردم همونجا کفه حال شرتمو در آوردم و از پشت بغلش کردم … سرش رو‌گذاشته بود روی شونه هام داشتم گردنشو میخوردم از پشت … یکی از دستام‌دور شکمش بود و یکیش هم روی سینه هاش … کیرمو آروم آروم داشتم عقب جلو میکردم لای پاهاش … بعد از چند دقیقه کسش حسابی لیز شده بود و انگار داشتم کس میکردم نه اینکه لاپایی میکردم ! لای پاهاش لیز و داغ شده بود و صدای عقب و‌جلو کردن کیرمم میومد … صدای نفس هاش داشت دیوونم‌میکرد …ده دقیقه ای گذشت و آبم اومد و ریختم روی پاهاش … لباسامون رو پوشیدیم و رفتم من ، خلاصه تابستونمون اینجوری سپری شد و چندبار دیگم سکس کردیم توی تابستون تا قبل از اینکه مانانش برگرده و شد بهترین تابستون زندیگم … هنوز که هنوزه باهم دوست هستیم و ۲ سال از رابطمون میگذره و هرروز عاشق تر از روز قبل هستیم ! بهترین اتفاق زندگیم هست دوستی با سارینا … واقعا از ته دل عاشق همدیگه هستیم ، از خدا ممنونم که این دختر رو بهم داده … همه جوره هم پایه‌ی هم هستم و همدیگه رو درک میکنیم ! اگه از داستان خوشتون اومده بود بگین تا بازم براتون بنویسم ، جفتمون رشته تجربی داریم میخونیم و امیدواریم تا زودتر این روزا و درسامون تموم شه و باهم ازدواج‌کنیم و بریم سر خونه زندگیمون و آزادانه بدون هیچ ترس و دلحوره تا ته دنیا و برای همیشه باهم باشیم … امیدوارم خوشتون اومده باشه یه عشق خاص و توپ مثل عشق بین من و سارینا رو برای همتون آرزو میکنم … موفق باشید

نوشته: آرمین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها