به دوستم زنگ زدم و گفتم اونی که دفعه قبل اومد رو برام ردیف کنه واسه فردا شب. به خاطر کار، نمیتونستم خودم رو درگیر رابطه کنم. از طرفی هم دیگه سنم با خودارضایی جور درنمیاومد. هر از گاهی زنگ میزدم به دوستم و اونم از یه وری یکی رو برام جور میکرد. همیشه هم میگفتم رقم بالاش رو جور کنه برام. نمیدونم شاید اینجوری میخواستم خودم رو قانع کنم که طرف کمتر از بقیه با مردای مختلف خوابیده. چون از این آخریه خوشم اومده بود، دیگه میخواستم همش اون بیاد. این بار چهارم بود.
فردای اون روز، طرفای غروب بود که صدای آیفون خونه بلند شد. خودش بود. اومد بالا و گرم باهاش سلام و احوال پرسی کردم. اون دیگه میدونست کیه و چیه. منم که خب خود همیشگیام بودم. نشستیم و با نوشیدنی ازش پذیرایی کردم. بعد از یکم حرفزدن دیگه وقت اصل مطلب رسیده بود. همون اول مثل همیشه باهاش حساب کردم.
-به به آقای خوشحساب.
-میدونی که چیکار کنی؟
یه چشمک بهم زد و رفت داخل اتاق و منم از بیرون داشتم نگاش میکردم. آروم آروم تمام لباساشو درآورد و یه جوراب مشكی ساق بلند پوشید و کفشای پاشنهبلند قرمزش رو پاش کرد. به سمت من وایساد و اشاره کرد برم سمتش و داشت دلبری میکرد. رفتم و نشستم رو صندلی. اونم نشست روی پاهام. عاشق این پوزیشن بودم. متوجه کبودی پشتش شدم. آروم دست کشیدم روش و گفتم: «درد میکنه؟»
نفس عمیقی کشید و گفت: «بیخیال. واسه من عادیه.»
یکم حالم گرفته شد. با دستام شروع کردم به لمسکردن بدنش. دستاش، سینههاش، پاهاش… . خودش رو کامل به من سپرده بود و با صداش داشت دیوونهام میکرد. منتظر بود برم سراغ اصل کاری. دستم رو بردم رو کُسش و آروم شروع کردم به مالیدنش. یکم خیس شده بود. از این که داشت لذت میبرد منم لذت میبردم، هرچند که اون فقط یه جنده بود. انگشتام رو با دهنم خیس کردم و دوباره بردم سمت کُسش. اندام ظریفی داشت، سفید، بدون مو. از همه مهمتر این بود که عملی نبود و خودش رو با آرایش خفه نکرده نبود، واسه همینم بود که دفعه اولش، دفعه آخرش نشد. سرعت دستم رو بیشتر کرده بودم و اونم خودش رو محکم بهم فشار میداد. انگشت وسطم رو کردم تو کُسش و دیگه وقت ارضا شدنش بود. یکم دیگه ادامه دادم و ارضا شد.
چند لحظه گذشت. سرحال که شد بلند شد و شلوارک و شورتم رو درآورد. تیشرتم رو هم خودم درآوردم. با دستش کیرمو گرفت و یکم مالید که سفتتر بشه. شروع کرد به خوردن. سرمو تکیه دادم عقب و چشمام رو بستم. کارش عالی بود. نمیدونم بار چندمش بود و راستش خیلی هم مهم نبود، چون اون فقط یه جنده بود.
کیرمو از دهنش درآورد و داشت با دستاش باهاش بازی میکرد: «آبتو بیارم یا نه؟»
چشمام رو باز کردم و بهش نگاه کردم و گفتم: «نه. بخواب رو تخت.»
به پهلو خوابید رو تخت و منم خوابیدم پشتش. اهل پوزیشن عوضکردن نبودم زیاد. احتمالا همین کارم رو راه میانداخت. یه کاندوم برداشتم باز کردم و کشیدم رو کیرم. هیچوقت این چیزا رو نمیتونم نادیده بگیرم. آروم فرو کردم تو کُسش. عجلهای نداشتم و قرار نبود مثه سگ بکنمش چون فقط یه جندهست. شروع کردم تلمبهزدن. موقع سکس، دائم بدنش رو لمس میکردم و اونم داشت لذت میبرد. شایدم فقط ادا اصول بود که من خوشم بیاد. بعد چند دقیقه یکم خسته شدم و گفتم: «بیا روم.»
رو به من شد و نشست رو کیرم. با همون سرعتی که تلمبه میزدم، بالا پایین میکرد و من با دیدن چهره شهوتیش لذتم بیشتر میشد. بعد از چند دقیقه آبم اومد و خودش هم یکم قبلش ارضا شده بود. خوابید روم. بعد چند لحظه خواستم پاشم برم دستشویی که…
-میشه یکم همینجوری بمونیم؟
با بردن سرم رو بالش و دستم رو کمرش موافقتم رو اعلام کردم.
-تو چرا اینجوریای؟
-چجوری؟
-باهام خوبی.
-نباشم؟
-بقیه نیستن. جوری باهام رفتار میکنن انگار دارن با یه سگ رفتار میکنن. آره من جندهام ولی نمیشه شما یکم آدم باشین؟ فکر کنم فقط وقتی از پیش تو میرم میتونم راحت راه برم و جای کبودی تو تنم نیست.
-چون من ازت بدی ندیدم.
-من نمیخواستم اینی باشم که هستم.
صداش پر از درد بود و معلوم بود که بغض کرده.
-مادرم مرد. من حتی ندیدمش. بابامم یکی بود مثه بقیه مشتریام. الکلی بود، معتاد بود. وقتی مست میکرد… وقتی مست میکرد…
بغضش نذاشت حرفش رو کامل کنه و من تا آخر داستان رو خوندم.
-فرار کردم. موقع گرسنگی دزدی کردم، ولی بیشتر از دو سه شب نمیتونی تو پارک بخوابی. یکی پیدام کرد که الآن بهش میگیم خاله. چیزی برام نمونده بود که بخوام ازش دفاع کنم. آدم گرسنه دین و ایمون نداره.
چیزی واسه گفتن نداشتم و فقط داشتم گوش میکردم. نمیدونستم به خاطر اینکه باهاش خوب بودم باید خوشحال باشم یا از اینکه اون یه آدم بدشانسه، ناراحت.
یکم ساکت شد بعد پاشد تندتند لباساش رو پوشید. رفت کیفش رو آورد و پولی که بهش داده بودم رو درآورد و گذاشت رو میز.
خواست از در بره بیرون که وایساد و بدون اینکه بهم نگاه کنه گفت: «این دفعه به خاطر خودم اومده بودم نه پول. لطفا دیگه هم نگو من بیام. هر وقت از پیش تو میرم یادم میره که من فقط یه جندهام و فکر میکنم آدمم و چندتا از مشتریام رو میپرونم. کاش یجور دیگه باهم آشنا میشدیم، یه جای دیگه. خدافظ.
پایان
نوشته: SexyMind