داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بیست سال بعد 2

در هر حال  هوشنگ و هایده رو دعوتشون کردم که بیان خونه مون . شهناز اون شب چند مدل غذا درست کرده بود . یه آرایش مختصری کرد و لباس شیک و پوشیده ای که بازم بر جستگیهای تنشو نشون می داد به تن کرده بود . یه روسری خوشگل و نازک هم سرش کرده بود . ولی از اون طرف هایده زن هوشنگ اصلا با یه تیپ کاملا غربی اومده بود . وقتی مانتو و روسری رو از سرش در آورده بود یه لحظه فقط میخ هیکلش شدم . با یه پیر هن نصف و نیمه ای که دامنش تا بالای زانو بود و از پشت هم چاک داشت و نصف بیشتر سینه هاشو هم انداخته بود بیرون . سینه های سفت و توپی داشت . هایده دستشو به طرف من دراز کرد که مثلا بهم دست بده و همین کارو هم هوشنگ  در مورد شهناز انجام داد . من خیلی راحت و با لذت دست هایده رو فشردم و باهاش دست دادم ولی شهناز با اکراه این کارو انجام داد . من با این که سختم بود ولی از اونجایی که بیست سال بود که هوشنگ بهترین دوست دوران کودکی ام رو ندیده بودم و یه احترام خاصی براش قائل بودم به دل نگرفتم . من و شهناز که رفتیم آشپز خونه بهم گفت شروین اینا چرا این جورین ;/; -تو رو خدا امشب آبرومونو نبر منم سختمه . بیست ساله همو ندیدیم . اونجا فر هنگشون اینه دیگه . تازه تو ایران خودمون که تازگیها خیلی بد تر از این شده و هیشکی به هیشکی رحم نمی کنه و اگه زنا و دخترای ما چاره داشته باشن شورت و سوتین خودشونو هم در میارن و لخت توی خیابونا راه میرن . -شروین چرا حرفای الکی می زنی . یعنی منم حاضرم همچین کاری بکنم ;/; -من که در مورد همه شون نگفتم .. -ولی تو هم بهت بد نمی گذره . عین ندید بدید ها داری دیدش می زنی . من خوب نگاهتو می شناسم . همیشه همین طوره . مرغ همسایه غازه . اگه شما مردا آب ببینین شناگر خوبی میشین . -شهناز در مورد من این قدر زود قضاوت نکن به جای این کارا غذا رو زود تر ردیف کن . در هر حال ما چهار نفر دور هم بودیم و یواش یواش هوشنگ دیگه نقل مجلس شد . یه نگاههایی به شهناز مینداخت که اصلا خوشم نمیومد . ولی بازم بر خودم مسلط بودم . مدام ازش تعریف می کرد -شهناز خانوم این شروین جان واقعا شانس آورده که یه کد بانوی خوشگلی مثل شما گیرش اومده . از هر انگشت شما هنر می باره . زیبایی که بیست . با این که خودتونو تو یه نیمچه حجاب ایرونی پیچیدین ولی اینجا انگار با وجود شما درخشش دیگه ای داره .. لبخند رضایتو از این تعریفا تو چهره شهناز می خوندم و حرصم می گرفت . نمی دونستم چرا یه خورده مراقب خودش نیست -شروین جان من نمی دونم شما تو ایران چه جوری زندگی می کنین . مخصوصا شما کار مندا .. اونم کار مندای بانک درسته که تو امریکا هم باید کار کرد و جون کند ولی تفریح و راحتی و رفاه در اوقات فراغت آدمو شارژمی کنه .. آدم باید راحت باشه . مثلا در مورد همین حجاب که چی بگم خب اونجا فر هنگش فرق می کنه ولی یه مسائلیه که من با شروین جون باید در میون بذارم ولی شرایط طوریه که هایده هم می تونه کنار ما باشه و مسائلی رو مطرح کنم اما شما هم مقصر نیستین وضعیت و شرایط فرهنگی اجتماعی جامعه شما یا ایران خودمون این طور ایجاب می کنه -هوشنگ جون تو خودتم بچه این آب و خاکی -درست ولی دلیل نمیشه تابع قوانین دست و پا گیرش باشم . زن هم مثل یک مرد حق و حقوقی داره . چه اشکالی داره هر جوری که دوست داره بیاد بیرون . اون که برده و زرخرید مرد نیست . وقتی که این حرفا رو می زد شهناز با یه لبخند خاصی محو حرفاش شده بود . انگار در یه عالم دیگه ای سیر می کرد . راستم می گفت این هوشنگ .  و شهناز بیچاره هم حق داشت . نصف روز توی بانگ با مقنعه و مانتو و این بند و بساط و فر هنگی که معلوم نبود آخرش اونو به کجا می رسونه .. خاک توسرت شروین تو چرا حرفای هوشنگو تایید می کنی  . انگار هوشنگ فقط داشت مخ زنمو می خورد . منم فقط رفته بودم تو کوک هایده . خیلی وسوسه ام کرده بود . دیگه اصلا یادم رفته بود هوشنگ بد جوری داره زنمو دید می زنه و رگ خوابشو تو دستای خودش می گیره . یه لحظه شهناز که از جاش پاشد و رفت آشپز خونه یه چیزی بیاره هوشنگ چشمشو از کون بر جسته زیر دامن شهناز بر نمی داشت . ولی منم از فرصت استفاده کرده به هایده خیره شده بودم و اونم طبق معمول بهم لبخند می زد و خیره تو چشام نگاه می کرد . انگاری با چشاش داشت با هام حرف می زد و بهم می گفت که می دونه تمام راز های درونمو می دونه . می دونه که من دوست دارم اونو بکنم .. پیش خودم گفتم ببین خود خواهی ما مردا رو ببین . من حاضرم زن رفیق جون جونی خودمو بکنم ولی زن خودمو به دست اون ندم . شهناز کار درست تر از هایده بود ولی اون جوری که هایده به خودش رسیده بود دلم می خواست  همونجا بخوابونمش و بهش بگم که خوشگله ما هم کیر کلفت و تیزی داریم … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها