داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خانوم مهندس قسمت بیست و هشتم

خواهیم دید خیلی ها این حرفو زدن و توش موندن .. -سپیده تو اینا رو از کجا می دونی . انگار گلوت پیشش گیر کرده و از هرکی که می تونستی در این مورد تحقیق کردی . من به خاطر پولش دارم میرم سر کار . چیکار به این کارا دارم . اصلا مال خودت . تازه اون جوری که کیارش می گفت با این همه دک و پزی که داره کجاست که خودشو مچل یه زن بکنه . مگه مرض داره واسه خودش دردسر درست کنه . هر روز داره یکی رو می کنه و رنگ و وارنگ از همه رنگ و کی به کیه . -روشنک فقط حواست به اون چیزایی که گفتم باشه .. -باشه اگه کارمم طول کشید و به فصل دریا و شنا رسیدیم زنگ می زنم که شما بچه هام هرکدومتون که تونستین بیاین تا من تنها نباشم .. با ماشین خودم راه افتادم طرف شمال . ماشینو عوض کردم و یه مگان نقره ای گرفتم . راستش به این که چه مدل ماشینی زیر پام باشه زیاد اهمیتی نمی دادم . مهم این بود که چه شخصیتی داشته باشم با بقیه چطور کنار بیام و اونا باهام چطور تا کنن . چیکار به کار بهروز دارم . همچین داشت منو می ترسوند که انگار دارم میرم به سر زمین دیو سفید . دیو سفید منو یاد دماوند این عروس زیبای شمال انداخت . از جاده هراز رفتم . هوس اون طرفا رو کردم .وسطای بهار بود و اردیبهشت . هوا تازه داشت گرم می شد . خیلی ها میگن این بهترین ماه تو ایران زمینه و مخصوصا تو شمال کشور . هم از نظر اعتدال هوا و هم فضای بهار نارنج خیلی از شهرستانها که آدم فکر می کنه تو باغ بهشت داره قدم می زنه . هر چند این حال و هوای بهشتی بیش از چند روز دوام نداره . خونواده بهم افتخار می کردند از این که مثل یه مرد دارم تلاش می کنم ولی تا حدودی هم دلواپسم بودند .. می خواستم بگم عزیزان من دلواپسی چی رو دارین ;/; اون کاری که نمی بایست بشه شده . من که از خط خارج شدم .. دیگه چیه . مگر این که یکی بخواد بیاد جای خلوت و یقه مو بگیره و منو بخواد بکشه که آدم قحطی نیومده که بخوان بیان سراغ من آس و پاس . این ماشینو هم که گرفتم نصفشو با زحمت خودم و یه خورده با کمک بابا و وام بوده . بگذریم . وقتی که رسیدم به بابلسر هنوز غروب نشده بود . از آمل به این طرف بوی بهار نارنج مستم کرده بود . اوج اون تو بابل بود و به بابلسر که رسید کمتر شد . دلم می خواست همه جا رو بگردم و از این شهر زیبای ساحلی لذت ببرم . ولی باید اول تکلیف خودمو مشخص می کردم . پرسون پرسون خودمو به یکی از این پارکینگها رسوندم . یعنی پارکینگهای ساحلی با کلی پلاژو اتاق و چند تا هتل . درست رفتم به همونجایی که باید می رفتم .. بهروز خان حضور داشتند . از همون اول نخواستم که توجه زیادی بهش نشون بدم . راستش خودمو به بهترین وجهی آراسته بودم و واسه این که تو راه بهم گیر ندن نزدیکی هتل که رسیده بودم یه گوشه ای نگه داشته و خودمو ردیف تر کرده و چون حس کردم امنیتش ردیفه مانتومو هم تو همون ماشین در آوردم و بایه جینی که کونمو تو دید بندازه و خواجه رو به هوس بیاره و یه بلوزی که درش از چند تا رنگ شاد استفاده شده و به صورتم بیاد رفتم سراغ بهروز . روسری خوشگلی هم سرم بود که اونو تا می تونستم بردم عقب . وقتی بهروز منو دید قبل از این که دستشو به طرفم دراز کنه چند ثانیه ای خیره بهم نگاه کرد .. ظاهرا متوجه شده بود که من روشنک هستم . شایدم عکس منو داشت .. وقتی که سپیده میگه تو اتاق زنایی که ازش خوشش میاد دوربین کار میذاره حتما تا حالا رگ و ریشه منو هم در آورده .. خیلی خوش قیافه و سر حال نشون می داد . چشای عسلی خوشگلی داشت با یه نگاهی که تو عمق وجود آدم نفوذ می کرد . ولی من سرمو در جا انداختم پایین که متانت خودمو حفظ کنم . وقتی باهاش دست دادم دستمو تو دستای خودش نگه داشت . بر خلاف میلم دستمو در جا کشیدم و او با یه نگاه خاصی نشون داد که انتظار این کارو از من نداشته .. -ببخشید بهروز خان اومدم تا در خدمت شما و این هتل باشم . همونجوری که خودتون فر مودید . حتی از همین حالا هم حاضرم کارمو شروع کنم . -روشنک خانوم . سپیده جون در مورد شما می گفت که خیلی جدی و کاری هستین ولی نه تا این حد . یه خورده صبر کنین عرقتون خشک شه . حالا چه عجله ای دارین . امروزو که دیگه نمیشه ازکار حرف زد . محل استراحتو میگم بچه ها بهت نشون بدن . بهترین اتاقو واست در نظر گرفتم با کلی امکانات . طبقه بالا .. بالا ترین طبقه . روبه ساحل و دریا . با همه امکانات .. -نمیشه من خودم اتاقمو انتخاب کنم ;/; -خب من جای بهتری رو که شایسته شما باشه در نظر گرفتم .. حس کردم که باید یه کاسه ای زیر نیم کاسه باشه و سپیده زیاد هم بی ربط نمی گفته . باید یه جورایی از کاراش سر در بیارم . ولی زیاد گیر ندم بهتره . بهتره کاسبی مو بکنم و برم . ولی راستش یه نموره ای بفهمی نفهمی دل منو هم برده بود . اما می دونستم از اوناییه که منو واسه چند بار حال کردن میخواد و منم از این که فکر کنه خیلی راحت هر کی رو که میخواد می تونه تور کنه حرصم می گرفت .. روشنک شیطونو لعنت کن از این فکرا بیا بیرون . اومدی کاسبی تو بکنی . نیومدی که حال بکنی . به اندازه کافی  تو گروه هفت سنگ حال کردی . دستور داد دو تا نوشیدنی برامون آوردند . یه چیزی تو مایه های لیموناد . -اگه خانم مهندس چیزای خاص هم می نوشن اینجا همه جورش هست -ممنونم من اهل مشروب نیستم . دوباره دستشو گذاشت پشت دستم و این بار حس کردم که بی ادبیه اگه در جا دستمو بکشم ولی دو سه ثانیه بیشتر نتونستم دوام بیارم و دستمو کنار کشیدم . باید گربه رو دم حجله می کشتم . یه اخمی بهش کرده که حس کردم جا رفت و موضوع رو عوض کرد . -خانم مهندس تعجب می کنم شما با این همه زیبایی و متانت چطور شد که تا حالا ازدواج نکردین . می خواستم بهش بگم مگه فضولی . این چه وقت پرسیدن این چیزاست . به قول تو من که هنوز عرقم خشک نشده .. ولی زیادی دیگه تند رفته بودم . هنوز برد با من بود . چون حس کردم با این تعریف و پاچه خواری می خواد کاری کنه که من ازش ناراحت نباشم . -خب بهروز خان شرایط زندگیه دیگه . شاید قسمت نبوده .. در هر حال اتاقمو نشونم داد و منم با آسانسور خودمو به بالاترین نقطه رسوندم . همه چی عالی عالی .. واقعا بزرگترین تفریح رو اونایی دارن که دستشون به جیبشون می رسه . شاید این دریا و آسمون آبی واسه یکی که از کنارش رد میشه اون لطفی رو که باید نداشته باشه ولی اگه پول و آرامش و فراغت داشته باشی می تونی این زیباییها رو ببینی . اما زندگی که همش این چیزا نیست .. یاد حرفای سپیده افتاده بودم .. اون طوری دوربین کار میذاره که عقل جن هم نمی رسه .. جن هم نمی تونه پیداش کنه و از کار ش بندازه .. بهروز از خدا میخوام که این کارو کرده باشی . آتیشت می زنم … حتی توی حموم هم دوربین کار میذاره .. گفتم بهتره یه سری کارای آتیش زنی رو پیش بگیرم . رفتم حموم . حموم شیشه ای وسیع و جکوزی و.. خودمو لخت کرده و با این که کوسم مو نداشت ولی ژیلت رو گرفته و مثلا خواستم که موهای کوسمو بگیرم . با یه حالت هوس آلوده کوسمو صابون مالی کرده و تیغو می کشیدم روش و بعدش کونمو قمبل کرده و با جفت دستام لاپامو می شستم . یه نیمساعتی رو تو حموم بودم و بعدش خودمو انداختم رو تخت . یه سری هم اونجا با خودم ور رفتم و تو این سوئیت خودم یه دوری زده و در همه قسمتهاش با خودم حال می کردم . چند تا لباس و بلوز با خودم آورده که یکی یکی اونا رو رو تنم آزمایش می کردم و وقتی هم که می خواستم بعدی رو بپوشم خودمو کاملا بر هنه می کردم . خیلی دلم می خواست بفهمم که بهروز منو می بینه یا نه . سپیده شیفته اون شده بود و خودشو تا می تونست پیشش کوچیک کرد . یه لحظه که رو تخت قرار گرفته و دستمو رو کوس خیس خودم گذاشته بودم نگران شدم از این که نکنه دوربینهای کار گذاشته شده اون قدر قوی باشه که خیسی کوسمو هم نشون بده . هر چند می دونستم این طور نیست . تازه بذار بدونه که منم هوس دارم . من که بهش باج بده نیستم . هنوز نیومده انتظار داشت که بپرم تو بغلش … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها