داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عشق تمام نشدنی من و زن داداشم

سلام…من سامان هستم (اسامی مستعار) میخوام یک داستان کاملا واقعی براتون تعریف کنم که کلا مسیر زندگی منو تغییر داد اصلا برام مهم نیست که باورنکنن بعضیا و حتی فحش هم بدن فقط یه خواهش هیچوقت تا در موقعیت طرف مقابل قرارنگرفتید قضاوتش نکنید…من یک خانواده پرجمعیت دارم.بابام دوتا زن داشت و زن اولش که مادر ما بود دوتا خواهر و پنج تا داداش هستیم وزن دومش که همش پیشش بود و البته خونشون تو شهر بوددوتاخواهر یک داداش…خلاصه زندگیمون تو روستابود و بابام هم اصلا نبود تا اینکه داداش بزرگم که دکتر بود و وضعش خوب بود ازدواج کرد قصه از همینجا شروع میشه.ازدواج که میکنه تو شهر یه خونه رهن میکنه و من و مامانم و یکی از خواهرام و یکی از داداشای دیگم که خونه روستا بودیم رو همراه خانمش برد شهر.حالا زن داداش ما کی بود همون دختر دیوار به دیوار همسایه خونه روستامون بود که با وجود سن کممون درحد خیره شدن و خندیدن و دزدکی و سریع چندکلمه حرف زدن تو راه مدرسه باهم رابطه داشتیم.من اول دبیرستان بودم زن داداشم دوم راهنمایی بود و داداش بزرگم که باهاش ازدواج کرد هم با هفده سال اختلاف سن چون دکتر بود و پولدار بود بابای زن داداشم حول شد و از خداخواسته به زور کتک و گریه و تهدید فرستاد خونه ما.از همون اول نمیخواست زنش بشه چون هنوز بچه بود اصلا همدیگه رو درک نمیکردن به هرحال طبیعی شد و راه اومدبا زندگی کردن باداداش و خانواده ما.ازوقتی اومده بود بین ما من همش زیر نظرش داشتم چون واقعا ازبچگی دوسش داشتم خیلی با هم خوب بودیم بامن نسبت به بقیه داداشام گرمتر بود یکم هم از خودم بگم اون موقع رزمی کارمیکردم بدنم تیکه تیکه و قد یک و هفتاد هیکلم متوسط به پایین هستم خیلی درشت نیستم ولی خیلی خیلی ادم شوخ و دلقکی بودم و قیافم هم خوشگله خدایی.زن داداش ما دقیقا هم قد من رنگ سفید و اندامی از روی لباس درجه یک.داشتم میگفتم من همیشه درحال دید زدن این بودم تا دوسال گذشت شدم پیش دانشگاهی همش تو نخش بودم و روزی شاید چهاربار هم میشد به یادش خودارضایی میکردم روانیش شده بودم خلاصه یک دامن مشکی که جنسشون مث پرده لیزه میپوشید و یک تیشرت سبزی هم میپوشید و لبه تیشرت رو تا نیمه های باسنش میکشید پایین خلاصه وقتی راه میرفت هیکلش هم توپر و درشت بود این کپل هاش بالاپایین که میشد دلم آب میشد دنبال یه فرصت بودم که یه بار از روی همون دامن هم که شده بمالم بهش میدونستم ازمن خوشش میاد ولی نه در حدی که پیشنهاد رابطه بدم خلاصه مث سگ میترسیدم بهش بگم آبرو ریزی کنه.خواب زن داداشم خیلی سنگین بود و صب های زود که من بلند میشدم برم پیش دانشگاهیم یا همون مدرسه بگم راحتتره همه هنوز خواب بودن.توی یک اتاق زن داداشم توی حال و اتاق دیگه هم بقیمون بودیم یا خالی بودن حالا شاید کلیشه ای باشه و باور نکنید ولی اینم بگم داداشم چون کارش دولتی بود ماهی پنج شیش روز بیشتر خونه نبود و بقیش شهرستان سر کار بود خلاصه یه روز زن داداش خانوم ما خوابید تو اتاقی که وسایل درس و مشقم توش بود و منم طبق معمول توی حال خوابیدم و ازهمه جابیخبر صب پاشدم رفتم حاضرشم و کتابامو وردارم یک صحنه ای دیدم که برق از چشمم پرید دیدن زن داداشم بدون دامن با یک شلوارک تنگ چسب که کون و رون و ساق های درشت و توپرش رو قمبل کرده بود هوا برام باور نکردنی بود اون روز رفتم مدرسه و برگشتم ترسیدم ولی دلم داشت از جاش درمیومد کاری نکردم شب گفتم میشه تو هرشب تو همون اتاق بخوابی من برم تو اتاق تو اونجا بهتر خوابم میبره اینم از همه جا بی خبر گفت باشه منم صب ها این صحنه زیبا رو میدیدم و روزی هفت هشت بار خودارضایی میکردم تا یک روز صب نتونستم خودم نگهدارم گفتم هرجورشده باید یه بار بدن اینو لمس کنم.به شکم خوابیده بود منم پاهامو دوطرف پهلوهاش گذاشتم و خم شدم پایین وزنم رو دستام و پنجه های پام بود و فقط سر کیرمو با ترس و لرز کشیدم چاک کون این قلبم رو هزار میزد انقد حالم بدشده بود که کلادوبار ازروی شلوار کیرمو کشیدم لای باسنش ارضا شدم چون تااونجا بدن هیچ زنی رو لمس نکرده بودم اون روز خیلی خوشحال بودم فرداصب بازم همین کار رو کردم یکم بیشتر هم فشار میدادم دیگه یکم ترسم هم ریخته بود دوسه بار این کارو کردم تا یک روز نفهمیدم تا به خودم اومدم دیدم کل وزنمو انداختم روش و علنا دارم میچسبم بهش که یهویی بیدارشد و برگشت منم مث برق پریدم بالا و فرار کردم رفتم مدرسه دل تو دلم نبود وقتی برگشتم خونه هیچی بهم نگفت ولی به خواهرم گفته بود و اون اومد غیر مستقیم منو نصیحت کرد و به خیر گذشت.بعد این حرکت که دیدم رفته به خواهرم گفته کلا امیدم ازش قطع شد تا چندماهی گذشت دیدم هی خودشو بامن گرمتر از قبل میگیره هی ازم تعریف میکرد نمیدونم میگفت موهاتو اینجوری درست کنی خوشگلتر میشی و ازاین حرفا ولی منکه سابقه بدی ازش یادم مونده بود دیگه جرات نمیکردم چیزی بگم تا یه روز یک پیام جوک برام فرستاد چندوقتی گذشت و هی دیدم جوک هاش یکم سکسی میشه منم فرستادم دیدم خنده میفرستاد دوباره امیدم برگشت و دلم گرم شد انقد پیامها سکسی شده بودن که دیگه علنا لفظ کیر و کون و کوس توشون بود ولی بازم جرات اینکه درمورد خودش حرف بزنم نداشتم یه شب موقع خواب داشتم باخودم ورمیرفتم حالم بد شده بود نوشتم خیلی دوستت دارم اونم نوشت ما بیشتر شما رو دوس داریم آقا سامان شبت خوش…آقا همونطور که گفتم داداشه اولا نبود وقتی بود هم هفده سال اختلاف سن داشتن اصلا دوسش نداشت منم که از قبل بهش ثابت کرده بودم عاشقشم داشت به سمت من میومد.یه روز که دیگه همین جوک های سکسی زیاد فرستادیم کیرم داشت میترکید من خونه تنها بودم اونم با بقیه رفته بودن روستا طبق معمول با لباساش حال میکردم و خودمو میمالیدم بهشون گفتم بزرگترین آرزوت چیه؟؟گفت چرا میخوای بدونی اول تو بگو .گفتم نه من اول پرسیدم تو باید بگی تا بعدش منم میگم.انقد جوک سکسی فرستاده بودیم اونم حالش بد شده بوده گفت اگه بگم به هیچکس نمیگی گفتم نه مطمئن باش.گفت آرزوم اینه که یه بار کنارت بخوابم چون تو خیلی جذاب و شوخی البته بین خودمون بمونه ها…آقا اینو گفت بلا گفت به جان مادرم قسم اون شب ده بار تا صب جق زدم از خوشحالی داشت کیرم میترکید اصلا باورم نمیشد شوکه شده بودم دست و پام میلرزید بعد دوسه روز از روستا برگشتن اومدن نشستن اینم بگم اون داداش دیگم هم همش سر کاربود خواهرم هم همش دانشگاه بود مادرم هم اکثر اوقات با سه چهارتا از زنای همسایه یا میرفتن خونه یکیشون سبزی پاک میکردن یا پیاده روی خلاصه فرصت دوتایی شدمون خیلی بود من داشتم ذوق مرگ میشدم ازروستا رسیدن بعدظهر خواهرم رفت حموم مادرم تو حال دراز کشید جلو تلوزیون منو اونم روبرو هم تو حال دیدم پیام داد که پاشو بیا تو آشپزخونه خودش رفت منم بعد دوسه دقیقه رفتم درو که بستم پرید گردنمو خوردن و لبامو مکیدن یهویی پشتشو کرد به من گفت زیر شلواریتو بکش پایین گفتم یکی نیاد یهویی گفت نه نمیاد مامانت که خوابه خواهرتم که حمومه نترس قیافش قرمز شده بود اونم بدتر از من داشت دستاش میلرزید من گرمکنمو تا زانو دادم پایین یهویی دیدم دامنشو داد بالا تا کمر لخت لخت نه شلواری نه شورتی با دستای لرزونش کیرمو گرفت گذاشت لای باسنش انگار همون لحظه دمای اونجا صد درجه بود کیرمو گذاشت لای کونش هی کونشو دورانی و بالاو پایین میمالید من نفسام تند شده بود لکنت گرفته بودم هیچی نمیتونستم بگم انگار خواب میدیدم آروم گفت مگه تو کف همین کون و کپل نبودی خودتو میمالیدی بهش الان خودش التماست میکنه که توش بکنی سامان من دراختیار توام هرکار دوس داری بامن بکن که صدای در حموم اومد غلاف کردیم فرداش باز خواهرم رفت دانشگاه مامانم رفت نونوایی اینم خواب بود که رفتم بالا سرش بیدارش کردم گفت هیشکی نیست گفتم نه منو بغل کرد انداخت رو شکمش دراز کشیدم با دستش کیرو خایه منو میمالید گفت الان وقتشه افتتاح کنیم سریع لخت شو من زیرشلواری و شرتمو دراوردم دیدم دامنشو زد بالا مث دیروز بازم هیچی نپوشیده بود که کوچکتریتن موقعیت شد بکنیم خلاصه که پنج دقیقه ای کیرمو مالیدیه بار ارضا شدم ولی نخوابید برام ساک زد واااااایییی چه لب و دهنی چه نازی چه حرص و ولعی اون حرفه ای بود من ناشی کارایی که میکرد بیهوشم میکرد دریایی راه افتاده بود ساک زد دوباره آبم اومد بازم کیرم نخوابید گفت حالا نوبت منه پاهاشو دادبالا دیدم دریایی راه افتاده تحریک شده بود تا کف پاش آب خودش راه افتاده بود گفت چجوری دوس داری منو بکنی عشقم گفتم از پشت که باسنت رو هم حس کنم بعد به شکم دراز کشید با دستای خودش سرکیرمو گرفت مالید در کوسش گفت بکن حالشو ببر اقا سامان منو سیر بکن یعنی با اون بدنش و با اون حرف زدناش روانیم کرده بودبدنش سفید و صاف عین بلور بود توپر و گوشتی و درشت واقعا با هیچ بدنی عوضش نمیکنم الان هم سیزده ساله هرکی رفته دنبال کارش من هنوزم ازدواج نکردم ۳۲سالم شده نمیتونم فراموشش کنم و دلشو بشکنم زن بگیرم میگه تو ازدواج کنی من میمیرم الان سیزده ساله از این اولین سکسمون میگذره و طی این سالها شاید هزاران بار سکس کردیم و عاشق هم شدیم نمیتونیم همو ول کنیم من میدونم اشتباهه ولی نمیتونم فراموشش کنم اونم عاشقمه داریم همینجوری فعلا زندگی میکنیم ببخشید عمدا اسامی دیگر اشخاص و شهر و منطقه رو نگفتم فقط بخدا قسم دروغ نیست این داستانارو الان دیدم گفتم منم بگم مال خودمو

نوشته: سامان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها