داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس زنم با یک غریبه

سلام اسم من بهزاد (مستعار) و اسم همسرم مریم (مستعار).
من یک سال ازدواج کردم مغازه لباس فروشی دارم من ۲۸ سالمه با قدی بلند و مریم ۲۵ سالشه با بدنی خوش فرم کون متوسط و سینه های ساز ۶۵ قبل از ازدواج ما یک سال باهم دیگه دوست بودیم و از همه چیز همدیگه خبر داشتیم مریم پرده نداشت چون دوست پسر قبلیش این بلا رو سرش آورد و بعد ناپدید شد.
توی دوران دوستی یک سال هیچ چیزی ازش ندیدم از همه لحاظ امتحانش کردم دوتامون خیلی رابطه خوبی داشتیم همه نوع شوخی میکردیم.
بعد از ازدواج مریم گفت دوست دارم بریم یک سفر خارج منم ترکیه رفته بودم و امارات یا همون دبی.
بهش گفتم کجا بریم گفت بریم دبی گفتم اوکی با یک تور هفت روزه رفتیم.
البته دارم خلاصه میکنم بماند پاسپورت و ویزای مریم و غیره.
وقتی رسیدم فرودگاه دبی تو فرودگاه یک شیشه ویسکی خریدم راه افتادیم سمت هتل رفتیم وسایل گذاشتیم و رفتیم به گردش و خرید جاهای تفریحی بعد بازار جمیرا یک خانومی تقریباً بهش میخورد ۴۰ سال داشته باشه با لباس شیک آمد پیشمون گفت از ایران آمدین گفتم بله گفت خوش آمدید دوست دارید کل جاهای دیدنی دبی رو بهتون بگم ؟
بهش گفتم من دو سال پیش آمدم تقریباً بلدم گفت بریم یک جایی میخوام یک پیشنهاد بهتون بدم گفتم کجا چه پیشنهادی ؟
گفت من برای شیخ عرب پولدار میکنم از داخل کیفش یک کارت برامون درآورد بهمون داد گفت شیخ دوست داره با دختران جوان هم بستر بشه و بابت این ده هزار دلار میده یک لحظه عصبانی شدم خانومه عصبانیت نداره یک پیشنهاد ده هزار دلار هم پول کمی نیست اگه فکراتو کردی خودتو این خانوم زیبا با این شماره تماس بگیر و رفت.
به مریم گفتم بریم دیگه تو بازار بهم ریختم مریم گفت ناراحت نشو پیشنهاد داده دیگه شب شد برگشتیم هتل دیدم ده هزار دلار تقریباً چهار یا پنج میلیارد میشه پول کمی نیست از یک طرف دیگه ما دو سه روز دیگه برمیگردیم اون یک غریبه از یک طرف دیگه هم احساسم باهام بازی میکرد حرف دلم به مریم زدم گفتم همه چیز رو مریم گفت خودت راضی هستی بعد تو زندگیمون مشکلی برات پیش نمیاد بله پول زیادی و اینجا هم کشور غریبه حالا نهایت هم بگو یک شب تا صبح مگه چقدر میخواد سکس کنه باهام منم فکر کردم دیدم همه چیز خوبه با این پول هم مغازه رو میخرم مریم گفت بهش زنگ بزن بگو چند نفر هستند نه اگه یک نفر چقدر میخواد پیشش باشم ؟
تماس گرفتم خانومه جواب داد خودمو معرفی کردم بهم گفت میدونستم زنگ میزنی گفتم یک نفر قراره با خانومم سکس کنه؟ گفت بله گفتم چقدر قرار زنم پیش اون آقا باشه گفت دو یا سه ساعت نهایت گفتم ده هزار دلار کمه گفت اگه دوست داری شب تا صبح پیش جناب شیخ میمونه بیست هزار دلار بهت میدم مریم اوکی داد گفتم ما مشکلی نداریم گفت فردا شب میام دنبالتون لطفاً فکراتون بکنید گفتم چشم شب خوابم نبرد کلی با مریم شوخی کردم دوتایمون تا دم دمای صبح بیدار بودیم بعد خوابیدیم ظهر رفتیم بازار دور خوردیم خرید کردیم تا بعد ظهر خانومه زنگ زد گفت آماده هستید مشکلی نیست ؟
گفتم بله فقط منم میام گفت البته لطفاً آدرس محل اقامت بدین بهش گفتم ماهم برگشتیم هتل من و مریم یک جوری شده بودیم هم ترس و دلهره و فکر پول و غیره…
دو ساعت بعد تماس گرفت گفت ده دقیقه دیگه ما کنار هتل منتظریم ما هم آماده شدیم مریم آرایش کرد با یک لباس شیک رفتیم در هتل یک ماشین شیش در آمد در باز کرد دیدم همون خانومه منو مریم رفتیم داخل وای چه ماشینی مبله توش مشروب بود شروع کرد به صحبت کردن که نگران نباش همه چیز اوکی امشب مهمان شیخ هستید عروس خانوم میرن پیش شیخ شما هم یک اتاق با تمام لوازم آنجا هستید صبح برمیگردید به محل اقامت از کنارش یک کیف درآورد گفت اینم بیست هزار دلار بشمارید در کیف باز کردم گفتم انجا میشمارم بعد نیم ساعت رسیدیم یک ویلا بزرگ و سبز یک ساختمان بزرگ سوبلکس رفتیم داخل کلی آدم و غیره آنجا بودن خدم و حشم رفتیم تو یک سالن نشستیم دیدم یک آدم شکم گنده با دشداشه آمد سلام کرد خانومه جلوش تعظیم کرد ما هم باهاش دست دادیم مریم بغل کرد گفت این خوبه آفرین به انتخابت برامون شام آوردن چقدر بره کبابی و و ماهی و غیره منم مریم زیاد نخوردیم ولی خودش خیلی میخورد خانمه هم کم خورد شیخ بلند شد دستاش با یک کهنه پاک کرد به خانومه گفت آمادش کن بفرستش تو اتاقم خانومه گفت چشم ما هم از سر میز غذا بلند شدیم بردمون تو یک اتاق دیگه تخت خواب سلطنتی و ال سی دی بزرگ و حمام اصلأ برای خودش یک خونه بود خانومه تلفن زد چندتا دختر آمدن به مریم گفت لباستو در بیار کامل مریم لخت شد دخترا یکشون یک لباس خواب حریر داد به مریم بپوشه بعد یکی مریم آرایش میکرد یکی موهاش درست میکرد چند دقیقه بعد به مریم گفت بریم مریم آمد بوسیدم گفت نگران نباش زندگیم یک شبه صبح همدیگه رو میبینم و رفت منم تنها شدم دیدم بعد از چند دقیقه خانومه آمد گفت نگران نباش شیخ اذیت نمیکنه منم برات یک چیزی دارم که تو هم تا صبح مشغول بشی دیدم دوتا دختر فلیپینی آمدن داخل گفت اینها هم تا صبح در خدمت شما هستند منم دیدم هم قد و هیکل هم زیبا تر از این دوتا دختره بهش گفتم چرا خودت نمیایی خندید گفت من تا ساعت چهار صبح کار دارم باید در خدمت شیخ باشم چهار صبح اگه دوست داشتی میام گفتم باشه منتظرم رفتم رو تخت لباس همو درآوردم دوتا دخترا آمدن یکشون شرتمو درآورد شروع کرد برام ساک زدن اون یکی آمد تو بغلم آما آنقدر استرس مریم داشتم که کیرم بلند نمیشد منم لباس اونو که آمد تو بغلم درآوردم با سینه هاش بازی میکردم ولی فکر مریم از سرم بیرون نمی‌رفت الان داره چیکار میکنه
به اونی که داشت برام ساک میزد گفتم بسه لخت شو بیا تو بغلم دوتاشون لخت آمدن این طرف و اون طرفم دراز کشیدن دوتاشون رو به من شدن منم دوتا رو بغل کردم یکشون با کیرم بازی میکرد اون یکی هم دستش رو سینم بود .
در زدن گفتم بفرمایید دیدم خانومه یک تبلت بهم داد گفت ببین دیدم وصل به دوربین مداربسته بسته اتاق شیخ خودشو مریم تقریباً لخت هستند دارن مشروب میخورن و میخندن بعد خانومه تبلت ازم گرفت گفت بهت گفتم نگران نباش.
گفت ولی ما بهش نمیگیم دوتا دختر آمدن تو اتاقت قبل از ساعت ۴ صبح میرن من میام پیشت قبل از اینکه زنت بیاد پیشت منم اتاق ترک میکنم نمیزارم چیزی بفهمه و نمیزاریم به دوتاتون بد بگذره ازش تشکر کردم بهش گفتم شیخ که آنقدر هزینه میکنه مگه نه این دوتا دختر هستند یا داخل دبی که پره چرا زن من ؟
گفت شیخ هر دختری یک بار باهاش میخوابه و بیشتر از دخترهای ایرانی که هم تیپ و قیافه خانوم شما هستند میپسنده گفتم زن منو که ندیده چطوری پسند کرده گفت من تو بازار جمیرا که دیدمتون از شما عکس گرفتم فرستادم برای شیخ اونم پسند کرد.
بعد آمدم بهتون پیشنهاد دادم.
گفتم خوبه گفت من برم به کارام برسم و رفت یکم خیالم راحت شد تونستم بیشتر با این دوتا دختر نزدیک بشم ولی نمیدونم چرا برام ساک میزدن کیرم بلند میشد دوباره می‌خوابید یا استرس رو داشتم یا به دلم نبودن بنده خدا ها هم صاف فارسی بلد نبودن یکشون حالت فارسی دست پا شکسته گفت چیکار کنم که دوست داری ؟
گفتم هیچی مثل ساک زدن دوست ندارم دوتاشون آمدن پایین پاهام شروع کردن به ساک زدن گفتم پاهاتون بدین سمت من منم با کستون بازی کنم دوتاشون به پهلو من خوابیدن برام ساک میزدن پاهاشون باز کردن دور کسشون سیاه بود منم انگشتمو میکردم تو کس دوتاشون اون ها هم بیشتر ساک میزدن یکشون آنقدر تمیز برام میخورد که داشتم دیونه میشدم حس کردم آب داره میاد گفتم آبم داره میاد یکی تا آخر کیرم میخورد آبم ریخت تو دهنش آبم خورد حالم بهم خورد اون یکی بعدش کیرم با دهنش تمیز کرد.
رو تخت بودم بلند شدم بهشون گفتم برام مشروب بیارید دوتاشون لباس پوشیدن و رفتن چند دقیقه بعد خانومه آمد گفت پایه مشروب داری یا نه ؟
گفتم بله خودم و سایم خندید گفت برات الان میارم خودم باهات میخورم چی دوست داری ؟
گفتم شراب اگه هست بهتره گفت چشم رفت یک شیشه شراب فرانسه با دوتا لیوان پایه بلند رو سینی آورد با کاکائو و میوه نشست رو میز گفتم مگه نه باید تا ساعت ۴ در خدمت شیخ باشی ؟
گفت الان تقریبا ساعت ۳ اگه کاری داشت بهم زنگ میزنه فکر نکنم کاری باهام داشته باشه آمدم پیشت یک نیم ساعت با هم صحبت کردیم فهمیدم بیست سال که داره برای شیخ کار میکنه و شیخ هم پول خوبی بهش میده هر وقت هم شیخ یک سفر خارج داشته باشه اونم میاد ایران و میره چون خانومه ایرانی هرچی پول از شیخ میگیره تو شمال و تهران خونه خریده و یک خونه هم تو دبی داره.
بهش گفتم تبلت پیشته گفت میخوای زنتو ببینی گفتم آره گفت باشه الان میگم بیارنش شراب ریخت تو لیوان دیدم زنگ زد به عربی یک چیزی گفت قطع کرد گفت بخور تا تبلت بیارن اون شراب کم کم می‌خورد ولی من لیوان سر میکشدم عجب شرابی بود.
بعد چند دقیقه تبلت آوردن روشنش کرد دادش بهم داشتم میدیدم که مریم دولا کرده داره از پشت تلمبه میزنه یک جوری خوشم اومد بعد گفت تبلت بده چون شیخ دوست نداره کسی نگاهش کنه بهش دادم. ولی کیرم داشت میترکید بلند شده بود اولین بار بود میدیدم سکس زنم با یک غریبه رو خانومه اسمش باران بود گفت پسر خوب تو فکر چی هستی گفتم نمیدونم حس عجیبی دارم. گفت هم شهوت هم نگرانی ؟
گفتم آره گفت نگران نباش تو که چند روز دیگه میری اینم یک تجربه برات بلند شد لخت شد رفت رو تخت گفت مگه منو نمیخواستی ؟
بیا دیگه یک خانوم ۴۰ ساله با این اندام سینه های گرد و شق بدن یک تیکه کون خوش فرم منم رفتم رو تخت باهاش لب گرفتم و سینه هاش گرفتم مثل سنگ سفت بودن دوتامون رو زانو رو تخت بودیم دستم بردم وای چه کون نرمی هلم داد انداختم رو تخت شروع کرد برام ساک زدن یاد مریم میفتادم شیخ داشت میکردش کیرم وحشت داشت سفت می‌شود خانومه رو مثل مریم دولاش کردم از پشت کردم تو کسش هی میگفت یواش شهوت کل وجودم رو گرفته بود و تلمبه میزدم صدای نالش درآمد بود سرش گذاشت رو تخت کونش بالا بود من میزدمش آبم داشت میومد چقدر سریع برای اولین بار بود از پشت ریختم تو کسش بلند شد گفت چرا ریختی داخل گفتم نتونستم خودمو کنترل کنم خیلی حال داد دیدم لباس پوشید و رفت بعد از چند دقیقه آمد منم رو تخت دراز کشیدم گفتم کجا رفتی گفت خودمو شستم و قرص خوردم.
آمد گفت خواستی سکس کنی داخل نریز گفتم چشم ببخشید لباسش درآورد گفت بازم میخوای گفتم میشه تبلت بیاری ؟
گفت چرا گفتم سکس زنمو دیدم خیلی حشری شدم میخوام ببینم رفت رو میز تبلت روشن کرد بهم داد شیخ بیشرف هنوز داشت مریم میکرد ولی پاهاش باز کرد بود میکرد تو کس مریم کیر و کس پیدا نبودن پشت شیخ پیدا بود سر سینه های مریم که سینه هاش چطوری تکون میخوره خوابید تو بغل مریم تبلت ازم گرفت گفت بسه گذاشت کنار برام ساک زد نشست رو کیرم حسابی بالا و پایین میشد خانومه وای داشتم دیوونه میشدم.
بهش گفتم بخواب میخوام بیام بالا خوابید پاهاش باز کرد منم کردم تو کسش و تلمبه میزدم با دستاش صورتم گرفت گفت بکن بکن که خیلی وقته سکس نداشتم خوابیدم روش گفت نریزی داخل گفتم چشم همش مریم جلو چشمام بود آبم اومد کیرمو کشیدم بیرون ریختم رو کسش بلند شد خودشو تمیز کرد من سه بار بود ارضا شدم شراب خورده بودم دیگه جون نداشتم گفت اگه میخوای حال کنی لباستو بپوش بعد بخواب.
لباسمو پوشیدم دراز کشیدم از شدت خستگی بیهوش شدم.
بعد تقریباً سه ساعت هوا روشن بود مریم آمد بالا سرم بیدارم کرد گفت خوابی پاشو بریم هتل یک کیف تو دستش بود گفتم خوبی گفت آره بریم هتل منم بخوابم.
بلند شدیم آماده شدیم باران خانوم آمد. یک کت و دامن سفید پوشیده بود در ماشین باز کرد گفت امیدوارم بهتون خوش گذشته باشه برام یک چشمک زد منم خندیدم رفتیم تو ماشین نشستیم مریم سرشو گذاشت رو شونم رسیدم هتل رفتیم بالا تو اتاق هتل مریم رو تخت دراز کشید بهش گفتم چطور بود خوش گذشت.
گفت اگه میدونستم اینجوری نه بیست هزار دلار بیست میلیون دلار هم قبول نمیکردم.
گفتم چرا گفت کیرش با کیر اسب یکی بود پارم کرد چهار بار آبش آمد هر دفعه یک ساعت تلمبه میزد پاره شدم یادت باشه رفتم ایران برم قرص جلوگیری بخورم بیشرف کیر دراز هر دفعه آبش میمومد داخلم میریختش آنقدر آب داشت که از کسم آب جاری میشد.
پاره شدم بهزاد فقط بزار بخوابم راستی یک کادو بهم داد گفت تو کیفه گفتم چی داد گفت نمیدونم بخوره تو سرش عرب خر.
در کیف باز کردم یک جعبه مخملی بود قفلشو زدم دیدم یک سرویس طلا سنگین نشون دادم خوشحال شد.
گفت ولی نمی ارزید یادم باشه هیچ وقت چنین پیشنهادی دیگه قبول نکنیم.
دو سه روز گذشت برگشتیم ایران مغازه رو خریدم و یک خونه ولی به خاطر مریم خونه رو به نامش کردم.
همه چیز خوب پیش رفت و فراموش کردیم.
ما هم زندگی خومون ادامه دادیم ولی مریم راست می‌گفت تا مدت ها کسش گشاد بود چقدر رفت دکتر تا اوکی شد.
موفق باشید

نوشته: بهزاد

بیغیرتی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها