داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن غریبه در اتوبوس

اقا فتیش پا از نظر من خیلی چیز تخمی بود تا چند شب پیش که در ادامه براتون توضیح میدم😊
مثل هر ایرانی پس از تلاش برای ثبت نام ماشین اسمم در اومد و یه شاهین برنده شدم(که بعد متوجه شدم دلیلش استقبال کم مردم بوده)خلاصه قدر همینو دونستم و تکمیل وجه کردم تا اینکه چند روز پیش زنگ زدن گفتن که ما پول نداریم براتون بفرستیم و خودتون بیاین ماشین رو از تهران تحویل بگیرین.
منم یه بلیط اتوبوس واسه ساعت ۹ شب گرفتم و سوار بر اتوبوس از مبدا شیراز به تهران حرکت کردم.
شاید برا شما هم اینجور باشه که وقتی سوار اتوبوسی حشری میشین و حس میکنم دلیلش حوصله سر رفتن و فکرای مبتذل توی ذهن خرابمونه🤷🏻‍♂️
تو اتوبوس فیلم میدیدم و اهنگ گوش میدادم تا سرگرم بشم و حواسم از دوتا ادمی که ردیف کناری من نشسته بودن پرت بشه(من تو ردیف تک صندلی بودم و اونا کنار من رو جفت صندلی نشسته بودن)این دوتا موجود از اولش داشتن میخوردن و حرف میزدن و اشغال میریختن خلاصه خیلی رو اعصاب بودن بگذریم از اینا…
اتوبوس وایساد برا شام که من ساندویچی که خانومم برام درست کرده بود رو برداشتم رفتم رو صندلی و خیلی سریع خوردم تا وقت داشته باشم بتونم یکم گل بکشم و یه نخ سیگار!
اونجا کنار دیوار سوپر یکم تاریکتر بود و من رفتم و چندتا پک گل کشیدم و سیگارمو روشن کردم و اطرافو دید زدم دیدم یه خانوم که پشتش به منه و قد بلندی هم داره گوشه دیوار وایساده داره قهوه میخوره که منم از سر ادب و اینکه موذب نشه رفتم تو قسمتی که نور بود تا اون خانوم اذیت نشه و خودمم دید بهتری به اتوبوس داشته باشم تا شاید بتونم قبل از حرکت یه نخ دیگه هم سیگار بکشم تا ذخیره کنم😁
چشم فوضولم چرخید و خانمو دیدم که سیگار روشن کرد و منم تو یه لحظه با وجود نور کم خیلی سریع انالیز کردم قد تقریبا ۱۷۵ هیکل رو فرم و تراشیده بدون چربی اضافی و بینی که چسب روش بود رنگ پوست سفید صورت خوشکل و حدودا ۳۸ ساله
ینی اصل جنس بود که من میخواستم یه میلف نامبر وان که از همه مهمتر پرستیژ خاصی که داشت رو دوست داشتم😍

خیلی دوس داشتم برم باهاش حرف بزنم ولی فایدش چی بود من متاهل نمیتونم با کسی دوست بشم و تصمیم گرفتم بزارم تو ارامش خودش سیگارشو بکشه
که وقتی رفت سمت اتوبوس متوجه شدم که بعله خانوم صندلی پشت سری من نشست و البته گفتم چه فرقی به حالم میکنه 🤕
ته سیگارمو شوت کردم و رفتم سمت اتوبوس سوار شدم متوجه شدم یه پلاستیک که وسایل شخصیش توشه رو گذاشته دقیقا کنار صندلی من و هی از توش چیز میز برمیداره و سرشو تا نزدیک من میاره منم پشتی صندلی رو خوابونده بودم برا همین بیشتر نزدیک بودنشو احساس میکردم
یکی دو ساعت گذشت که راننده تو پمپ گازوئیل وایساد و پریدم که یه نخ سیگار بکشم که دوباره اون دلبر زیبا رو دیدم که داره سیگارشو بیرون میاره تا روشن کنه و همینجور از جلو من رد شد و رفت سمت راستم پشت سرم جوری که دید بهش نداشتم وایساد
همه اون پسرای اتوبوس که تو همون شعاع چند متری بودن چشماشون از هر زاویه ای داشت اونو دید میزد ولی من متوجه بودم که همه اونا زاقارت بودن و به چشم خانوم نمیان و اینو احساس کرده بودم که از من بدش نمیاد ولی اسلام دست و بال منو بسته بود پس سعی کردم جنتلمن باشم(گرچه هستم😜😎)
سوار شدیم و چون اون زودتر از من رفته بود نشسته بود موقع نشستن من باهاش چشم تو چشم شدم که دلمو بدجوری ریخت تو شرتم
نشستم و دیگه از فکرش بیرون نیمدم و بلاخره دلو زدم به دریا گفتم حد اقل هم صحبت باشیم تا مقصد اخه کلی راه مونده بود
تو یادداشت گوشیم نوشتم:
حوصلت سر نرفته؟منکه داغونم
گوشیمو بگیر شمارتو بنویس تا بهت پیام بدم
اینو نوشتم و وقتی اومد از تو پلاستیکش چیز میز برداره از کنار صندلی نشونش دادم و گوشیمو گرفت و خیلی شیک و مجلسی گفت نه! و گوشیمو داد
من:مزاحمت نمیخوام بشم خیلی صادقانه و خیلی مودبانه درخواستمو گفتم!

دلبر:خب منم خیلی مودبانه گفتم نه
من:ممنونم و ببخشید🤕
دلبر:خواهش میکنم اشکال نداره
اون برگشت تکیه داد به صندلی(سرشو اورده بود جلو و من سرمو برگردونده بودم به پشت و از کنار صندلی داشتیم حرف میزدیم)
چند دقه گذشت از فکرش بیرون نمیومدم که دوباره دیدم داره چیز میز برمیداره و متن جدیدی نوشتم:
واقعا حوصلم سر رفته یه همصحبت میخوام
حد اقل ایدی اینستاتو بده اونجا چت کنیم🙏
نشونش دادم و برا اینکه بهتر بخونه گوشیمو گرفت و دوباره اومد نزدیک و گفت نه!
نمیتونم شوهر دارم و بچه
من:خب من کار به زندگیت ندارم ما فقط همسفریم.گفتم که نمیخوام مزاحمت باشم فقط همصحبتی
دلبر:نه!ببخشید واقعا نمیتونم
من:اوکی(بایه لبخند مزحک)
دلبر:اون دوتا پسری که ردیف کنارت نشستن خیلی رو اعصابم هستن
من:اره واقعا برا منم همینجوره ولی چیکارشون میشه کرد
دلبر:😐 وبه صندلی خویش تکیه داد
منم برگشتم به حالت اولیه
مگه این فکر لعنتی من از این میلف خوش رو خوش صحبت میکشه بیرون؟؟
نیم ساعتی گذشت تو همین فکرا بودم که یه بار دیگه تلاشمو کنم شاید بتونم یه پل ارتباطی بینمون ایجاد کنم واقعا هم فقط میخواستم باهاش تا صبح لاس بزنم حوصلمون سر نره ولی حس میکردم دیگه نباید پیشنهاد بدم و کار درستی نیست.
نوز قرمز اتوبوس فقط روشن بود تا فضا رو برای مسافران محترم سکسی تر کنه و اکثریت خواب بودن که در همین حین دیدم خانم پاهاشو دراز کرد و از کنار صندلی تا جا دستی سمت چپ من که میشه سمت شیشه و دستمو روش گذاشته بودم رسوند و پاشو تکیه داد🧐
یه چند لحظه نگذشت که پای اونیکی هم گذاشت روی پاش و منم اول بو کردم ببینم بو میده یا نه که متوجه بو خوبش شدم بجای بو گند پا👌(اخه یه بار دیگه اینجوری سرم اومده بود تو اتوبوس که بو گند پای طرف بیاد)
و تو چندتا تکون اتوبوس ارنجمو که فاصله ای با پاش نداشت یکم جابجا کردم و همینجور با تکون های اتوبوس میمالید به انگشتش
خب مطمینا اگر با این قضیه مشکل داشت پاشو میکشید عقب اخه یکمم زیادی پاشو اورده بود جلو
برا اینکه ازش تاییدیه بگیرم با چشمام زوم بودم رو انگشتاش ببینم چه عکس العملی داره که متوجه اوکی بودن قضیه شدم و ساعد و بازومو کاملا چسبوندم به پاش جوری که ساعدم کف پاش بود و بخشی از بازوم قوزک پاشو لمس میکرد
ولی باز هم با در نظر گرفتن جوانب اروم و یواش با تکون های اتوبوس دست من و پاش به همدیگه مالیده میشد
پاهای خیلی خوشکل با انگشت های بلندی داشت که خیلی پوستش نرم و لطیف بود و داشتم واقعا لذت میبردم از لمس همچین پوستی
مثل یه سگ که استخون میبینه دلم داشت پررر میکشید واسه یه لحظه لیس زدنش و مکیدن انگشتاش😋
شهوت تمام وجودمو گرفته بود مطمئنا وجود اونو هم همینطور.
جراتمو بیشتر کردم و وارد عمل شدم شروع کردم انگشتاشو مالیدن همینجور دونه به دونه مالیدمو ماساژ دادم کف پاشو هم همینطور
از انگشت شروع شد به کف پا رسید و روی پاش همینطور اروم اروم مچ پاشو ماساژ دادم که پاهاش خسته شد چون ثابت بود و بردشون عقب منم برگشتم به حالت اولیه
که دیدم داره صدای پلاستیکش میاد یکم سرمو بردم کنار صندلی و با چشمای خواب الود نیگام کرد و با صدای گرفته گفت ببخشید نا خواسته بود نمیخواستم مزاحمت بشم خواب بودم(اره جون عمت)
من: اشکال نداره،گفتم که حوصلم سر رفته اتفاقا خوب بود ممنون(قیافم😊)
دلبر:سردم شده
و پتو مسافرتی که تو پلاستیکش بود رو برداشت و کشید روش منم برگشتم از کنار صندلی که راه ارتباطی بین من و اون بود گفتم پاتو بزار بالا راحت باش با یکم احساس خجالت که زشته مزاحمتم همونجور که لبه پتو رو به نوک انگشتش گیر داده بود پاشو گذاشت رو دسته صندلی ایندفعه راحت دراز کشید و درست حسابی پاشو اورد جلو جوری که کامل در اختیارم باشه😇
الان دیگه راحتتر بودم و چون پتو رو پاهاش بود با خیال راحت بدون ترس از اینکه کسی ببینه دستمو بردم زیر پتو انگشتاشو که یکم یخ کرده بود تو دستم گرفتم تاگرمشون کنم و دوتا پاشو یه ماساژ درست حسابی دادم
دم صبح بود و همه خواب که باعث میشد جرات بیشتری به خودم بدم و از مچ پا جلو تر رفتم ماساژ دادنم تموم شد و رفتم تو فاز نوازش

عاشق پاهاش شده بودم پوست خیلی لطیفی داشت لیزر شده و صاف و بوی خوب
همه جای پاهاشو با انگشتام به صورت کاملا حرفه ای و سکسی نوازش کردم و اروم اروم از مچ پاش رفتم بالا به ساق پاش رسیدم و پشت ساق پاشو کاملا تو دستم گرفته بودم و داشتم واقعا میپرستیدم و ستایش میکردم.شلوار بگ پارچه ای پاش بود که باعث میشد دسترسی من راحت باشه و منم تا جایی که میتونستم خودمو پیچ و تاب میدادم و راهی برای رد کردن دستم از اون جای تنگ کنار صندلی که الان یه دست و دوتا پا ازش رد شده باز میکردم تا بتونم به رون پاهاش برسم و که فقط تونستم با انگشتم یکم بالا تر از زانو رو لمس کنم
در حین لذت بردن از پاهای بانو یاد این افتادم که من قرار بود با خودم پتو مسافرتی بیارم که تو اتوبوس سردم نشه ولی یادم رفت که اگر باهام بود الان میتونستم پتو رو بکشم روم و پاهاشو لیس بزنم😋 ولی حیف که نبود😪
همینجوری ادامه دادم که چند نفر وسط راه پیاده شدن هوا هم تقریبا روشن بود ولی ملت خواب بودن
من برا اینکه ضایع نباشه دستمو کشیدم و عادی رفتار کردم اونم پاهاشو برداشت
سرمو چرخوندم دیدم چشماشو بسته و متوجه یه جفت صندلی کنار هم خالی شدم که پشت سرمون وسطای اتوبوس هست
بهش گفتم بریم اونجا و با اکراه قبول کرد و رفت منم پشت سرش رفتم
اون کنار پنجره بود و گفت من قرص خواب خوردم برا همین بیهوشم باید ببخشید و بعد رو به بالا دراز کشید و پتو رو کشید رو خودش یه کمش هم رو من بود که بیشتر جنبه پنهان کاری رو داشت تا بتونم بدون اینکه کسی ببینه دستمو برسونم بهش
خب متاسفانه بخاطر دسته صندلی که وسطمون بود اینجا هم دسترسی اسونی نداشتم و اینکه حس میکردم همه فهمیدن یه خبراییه ولی به رو خودشون نمیارن پشت سری ها رو هم که نمیدیدم!
سعی میکردم با کمترین تحرکات کارمو انجام بدم دستمو به هر سختی بود رسوندم به رونش و انگشتامو بردم بین پاش جوری که انگشت کوچیکم رو خط کسش بود و سعی میکردم با پشت بازو یا آرنجم سینه هاشو هم یکم لمس کنم البته سخت بود!
اهل اتوبوس داشتن بیدار میشدن و وقت من داشت تموم میشد
دوست نداشتم هیچوقت برسیم و دوست نداشتم هوا روشن باشه ساعت تقریبا هفت بود
گفتم این دیگه اخرشه پس بزار کسش رو فتح کنم تا تو دلم نمونه و دستمو از زیر کش شلوار و شرتش رد کردم به یه کس خیس و لیزر شده رسیدم
اخخ که چه لحظه ای بود البته اینکه دیگه وقتم سر اومده خیلی داشت ناراحتم میکرد ولی خب چاره ای نبود اخه اطرافیامون تازه داشتن بیدار میشدن و همه جا رو سرک میکشیدن
ولی من چند دقه ای با اب کسش چوچولشو مالیدم و تلاش کردم انگشتمو کنم توش ولی دستم دیگه داشت کنده میشد از بس کش اومده بود
چند دقه ای هم کسشو مالیدم و خوب خیسش کردم که حس کردم داره اذیت میشه(از اینکه نمیتونست لذت بردنشو ابراز کنه و باید جلو خودشو میگرفت)
منم دیدم ضایعس دستمو کشیدم بیرون
و تو همون حالت خوابم برد و وقتی رسیدیم تهران بیدار شدم و دیدم داره خودشو جمع و جور میکنه
گفتم پیاده شدیم بریم صبحونه بخوریم؟
که گفت منتظرم وایسادن که برسم
و ازم تشکر کرد بابت دیشب و در ادامه گفت خیلی خوب بود و ارامش گرفتم و دوباره تشکر کرد
اینم پای ناز اون خانم خوشکل و مهربون که البته بدون اجازه گرفتم😐
واسه اونایی که تا اخرشو خوندن

منم ازش تشکر کردم و پیاده شدیم و جدا شدیم

خب ببخشید که سرتون رو درد اوردم اگر اشکال ادبی داشت هم شما منو ببخشید که سوادم بیشتر از این نیست
ممنون که وقت گذاشتید نظر فراموش نشه

نوشته: weedboy+

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها