داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با خواهر زنم میترا

سلام
این ماجرا بر میگرده به حدود ۲ ماه قبل
اسمم محسن، ۳۶ سالمه و یک خواهر زن دارم به اسم میترا که ۳۶ سالشه و بچه داره
من از همون روز خواستگاری ک برای بار اول میترا رو دیدمش، مهرش رفت توی دلم. البته اون موقع هم متاهل بود اما بچه نداشت.
خلاصه توی ۷،۸ سالی ک از ازدواجم گذاشته بود، یکسره توی این فکر بودم ک یه جوری بکنمش. اما به خاطر آبروم جرعت نمیکردم پا پیش بزارم. البته اونم اینطوری نبود که بخواد پا بده یا حتی یه علامتی بده.
عاشق کون گرد و قلنبه و بزرگش بودم. قدش ۱۵۷ بود و با سینه های ۹۰ و با یک کون خوش فرم و ناز و هیکل یه کم توپولی هم داره.
منم قد ۱۸۵ و هیکل درشتی دارم اما باجناقم خیلی لاغر و ظریفه.
همیشه توی ذهنم با خودم میگفتم حتما میترا به اینکه سکس با یک مرد درشت هیکل رو تجربه کنه علاقه داره و هز این نظر به خواهرش حسودی میکنه.
خلاصه توی این مدت دنبال یه راهی برای بدست اوردن میترا بودم تا اینکه یک روز ماشینم خراب شد و میخواستیم بریم خونه ی مادر خانومم مهمونی. خانومم با تاکسی صبح رفت اونجا ک کمک مامانش کنه و منم گفتم ظهر از سر کار میام اونجا.
برادر خانومم زنگ زد بهم که من ظهر میام دنبالت که چون ماشین نداری راحت باشی. منم قبول کردم.
وقتی ظهر اومد دنبالم دیدم میترا و پسرش که ۸ سالشه، توی ماشین نشستن. چون پسرش مدرسه داشت مجبور بود منتظر بمونه تا از مدرسه بیاد. باجناقم هم که از ادارش مستقیم میومد خونه ی مادر خانومم برای همین رفته برادرخانومم رفته بود دنبالش.
میترا جلو نشسته بود و تا دید من اومدم، به رسم احترام اومد پایین ک من بشینم جلو. تا اومد پایین، پسرش از عقب پرید صندلی جلو و اصرهر و اشک که من میخوام جلو بشینم و …
منم گفتم گناه داره بچه بزار جلو بشینه. بعد کلی اصرار قبول کردن و من رفتم صندلی عقب بشینم. وقتی نشستم یه فکری به سرم زد، تا نشستم روی صندلی عقب، دستم رو گذاشتم روی محل نشستن نفر کناری. میترا هم واقعا ندید دستم اونجاست و نشست روی دستم. یه لحظه جا خورد. اما من به روی خودم نیاوردم. خوشبختانه ماشین برادر خانومم ام وی ام ۱۱۰ بود و بدون اینکه تابلو بشه، دستم رو نمیخواست خیلی دراز کنم.
مشخص بود میترا حسابی شکه شده و خجالت کشیده اما از روی خجالت چیزی نمیتونست بگه. منم که خودم رو زده بودم به کوچه علی چپ.
اینقدر کونش نرم بود که باورم نمیشد! کیرم هم بلند شده بود حسابی و کاملا تابلو بود و میترا با گوشه ی چشمش به شلوارم نگاه میکرد. پس از چند دقیقه، به خودم جرعت دادم و کونش رو که دستم زیرش بود رو به صورت خیلی آهسته مالیدم. میترا هم خودش رو یه تکون داد که بگه دستت رو هز زیرم بردار، اما این کارش باعث شد دستم رو راحت تنظیم کنم ک بتونم بهتر کونش رو بمالم.
تا تونستم کونش و چاک کونش رو میمالیدم. کم کم متوجه شدم که خود میترا هم خوشش اومده و یه جورایی داره همکاری هم میکنه. توی اوج لذت بودم ک رسیدیم در خونه ی مادر خانومم. و مجبور شدیم که هز ماشین پایین بیایم. وقتی از ماشین اومدیم پایین، میترا خیلی یواش تا از کنارش رد شدم گفت،“خیلیی بیشعوری”.
ترسیدم گفتم نکنه به زنم بگه. تا آخر مهمونی استرس اینو داشتم ک نکنه به زنم بگه، همش حواسم به این بود که ببینم رفتار و لحن زنم باهام عوض میشه یا نگه، چون اگه میشد میفهمیدم ک گفته. خوشبختانه چیزی نگفته بود.
شب برگشتیم خونه و گفتم اگه بخوام ادامه ندم از دستم پریده. میدونستم ک شبها باجناقم زود میخوابه و اونم تا آخر شب توی اینستاگرام و اینترنته. بهش به بهانه ی معذرت خواهی پیام دادم ک ببخشید که اینطوری شد و عمدی نبود و از این کسشعرها. اونم گفت اشکال نداره پیش میاد.خلاصه بهش شب بخیر گفتم و یک استیکر گل رز فرستادم. اونم در جواب یک استیکر قلب فرستاد.
تا صبح داشتم فکر میکردم ک چطوری میتونم مخش رو بزنم
فردا صبح گفتم الان بهترین موقعیته. میدونستم که صبح زود باجناقم میره اداره و پسرش هم میره مدرسه خودش خونه تنهاست. رفتم یه شاخه گل رز خریدم و رفتم در خونشون زنگ زدم. با تعجب سلام کرد و گفت بفرمایید بالا.
رفتم بالا و دیدم در بازه، رفتم داخل و یالله گفتم و دیدم که گفت ببخشید لباس مناسب تنم نبود و الان میام خدمتتون. منم دیدم بهترین موقع هست و سریع رفتم در اتاقشون. دیدمش ک میخواست جلوی آبنه رژ لب بزنه. یک تیشرت تنش بود با یک دامن روی زانو. هیچ وقت اینطوری ندیده بودمش و همیشه حجاب داشت پیشم.
تا منو دید، گفت ای وای! منم سریع گفتم اشکال نداره فقط خواست از نزدیک ازتون معذرت خواهی کنم و گل رو گرفتم سمتش. اونم هول شده بود و تشکر کرد و گفت نیازی نبود دیشب که گفتم اشکال نداره. توی همین موقع هم داشت دنبال یک شال و روسری میگشت تا سرش کنه. منم گفتم ای بابا نمیخواد دنبال روسری بگردین، حالا که دیدمتون مگه یک مو چیه. اون خندید و گفت آره دیگه حالا که دیدید. گفت پس بفرمایید بشینید حتما صبحونه هم نخوردید و یه چایی بزارم. منم بعد از یه تعارف الکی قبول کردم و گفتم به شرط اینکه شما هم با من صبحونه بخوری و اونم قبول کرد.
موقع نشستن روی صندلی به شوخی گفتم خوبه دیگه اینجا دستم نمیتونه بره اون زیر. اونم خندید و گفت دیگه پیش میاد. گفتم حالا ناراحت ک نشدی. گفت نه اصلا. گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی؟ گفت نه بگو. گفتم ماشالله خیلی پشتتون نرم و باحاله. خندید و گفت چیه مثه اینکه خوشت اومده. گفتم خب معلومه همچین چیزی باید خوشم بیاد. اونم گفت مشخص بود از اونجاتون.
وقتی داشتم سر صحبت رو باز میکردم، کیرم دوباره بزرگ شد و میترا متوجه شده بود و گفت الانم ک بزرگ شد! دیگه روم بازتر شده بود، گفتم به احترام کونتون بلند شده. جفتمون خندیدیم و منم آروم دست رو از روی دامنش گذاشتم روی رون پاش. هیچی نگفت و مشخص بود خجالت کشیده.
منم شروع به مالیدن رون پاش کردم. دستم رو کم کم بردم زیر دامش، اولش یه مقاومت کرد و دستم رو گرفت اما در نهایت اجازه داد. رون پاهاش هم سکسی بود و لذت بخش.
با دست دیگم زیپم رو باز کردم و دستش رو گرفتم گذاشتم روی کیرم. اولش هیچ عکس العملی نکرد اما کم کم و خیلی آهسته شروع به مالیدن کیرم کرد.
بعد چند لحظه خودم رو بهش نزدیک کردم و لبم رو گذاشتم روی لبش. اونم شروع به همکاری کرد و شروع به خوردن لب هاش کردم.
در همین حال، دستم رو بردم زیر تیشرتش و شروعدبه مالیدن سینهاش کردم، خوشبختانه سوتین تنش نبود و راحت بودن. سینه هاش حسابی سفت شده بودن و توک سینش زده بود بیرون. سریع لباسش رو در اوردم و شروع کردم به خوردن سینه هاش، کم کم صداش در اومده بود و ناله میکرد. دستم رو بردم لای کون و کسش. کوسشخیس خیس بود. کلا لختش کردم و بغلش کردم و در حالی ک لب میگرفتیم، بردمش توی اتاق روی تخت.
انداختمش روی تخت و لای پاهاش رو باز کردم. ووسش کاملا بی مد بود، شروع کردم با ولع به خوردنش. یک بار سوراخ کونش رو دیدم که صورتی میزد. زبونم رو کردم توی سوراخ کونش. یه آه بلند کشید و گفت نکن کثیفه گفتم اشکال نداره عاشق کونتم. اتفاقا سوراخ کونش اصلا کثیف نبود و مشخص بود خیلی روی تمیزی سوراخ کونش حساسه و برق میزد از تمیزی.
با خوردن کونش دیوانش کرده بود و فقط میگفت بکنم، کیرت رو میخوام.
منم سریع سر کیرم رو گرفتم و گراشتم روی سوراخ کوسش. به یک فشار از بس خیس بود رفت توش. یه آه بلند کشید و گفت بکن. منم شروع کردم به تلمه بزدن. خیلی زود ارضا شد و گفتم حالا باید بکنم توی کونت. اصلا قبول نمیکرد و میگفت تا حالا کون ندادم و … منم گفتم خوردمش نرم شده راحت میره خوش. خلاصه قمبل کرد و با کلی مشقت تونستم سرش رو بکنم توی کونش. یه داد زد که سوختم اما به روی خودم نیوردم د بیشتر فشار دادم و تا ته فرستادمش توش. اونم فقط داد میزد و فحش میداد. یه چند لحظه ای کیرم رو توی کونش نگه داشتم ک عادت کنه. بعد شروع کردم به آهسته تلنبه زدم. اما اون هنوز داشت فحشم میداد. بعد چند لحظه ای دیدم داره لذت میبره. منم تلنبه ها رو شدیدتر کردم. میترا هم فقط داد میزد بکن و جرم بده. منم بیشتر تحریک میشدم و محکم تر میکردمش تا اینکه آبم زو کامل توی کونش خالی کردم.
از حال رفتم و یک طرف افتادم. میترا هم اومد روم توی بغلم و شروع کرد به لب گرفتن.
بعد از چند دقیقه گفت چقدر دوست داشتم با یک مرد قوی هیکل سکس کنم و شوهرم ک استخونیه و اصلا مثه تو حال نمیده.
خلاصه از اون روز ازم قول گرفت که حداقل هفته ای یک بار سکس کنیم. منم از خدا خواسته قبول کردم.
امیدوارم که از این ماجرا خوشتون اومده باشه

نوشته: محسن

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها