داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس زنم با رئیس پولدار

چند وقتی بود تو کارم پیشرفتی نداشتم، مشتری کم بود، به خاطر شرایط بد اقتصادی و کرونا روز به روز هم بدتر می شد. از دوست و آشنا هی می پرسیدم چه کاری بهتره، پرس و جو می کردم تا یه موقیعت کاری خوب برام جور بشه. تا اینکه یکی از دوستان پیشنهاد داد یک شرکتی تو تبریز کار تولید البسه ورزشی می کنه کارش هم خیلی خوبه و نمایندگی میگیره ، یه جورهایی مثل فرانچایز بود. یه شعبه خودشون با توجه به بودجه ت پیدا میکردن تجهیز میکردن و تحویل میدادند. من هم یه سری تحقیق کردم دیدم بد نیست ، خلاصه رفتم پای قرارداد دفتر مرکزی هم تبریز بود.
ماجرای ما از همون روز اول شروع شد
اسمم اشکانه و اسم خانمم ملیسا همدیگه رو خیلی دوست داریم و واقعا بد جوری عاشق هم هستیم
من 39 سالمه و خانمم 33 سالشه جفتمون هم کار خیاطی بلدیم من قدم بلنده حدود 188 و هیکلم نرمال ، خانمم 170 و هیکلش خدادای عین ورزشکارهاست با اینکه اصلا باشگاه نرفته ولی باسن و سینه های توپی داره و بدنش هم نرماله البته از نرمال یه ذره بگی نگی لاغرتره، پوستش سفید و موهای قهوه ای خیلی روشن داره که به بوری نزدیکه ، صورتش هم یه ذره ککی مکی که من عاشق اون کک مکهاش هستم.
خلاصه اینکه رفتیم داخل دفتر برای قرارداد رئیس شرکت که اسمش محمد بود خیلی باهامون صحبت کرد و موقعی که صحبت میکرد خیلی به خانمم نگاه میکرد و جوری صحبت میکرد که خانمم بیشتر جوابش رو میداد. جلسه خوبی بود و ما بعد از یک هفته رفتیم داخل نمایندگی خودمون و مشغول کار شدیم کارشون هم به این صورت بود که برامون خودشون مواد اولیه میفرستادند و ما تولید میکردیم.
ظاهرا همه چی خوب پیش میرفت ولی موقع حساب کتاب همیشه کم میاوردیم پول آب و برق و کرایه و کارگر و هزینه غدای پرسنل جور در نمی اومد.
هرچی هم می خواستیم درستش کنیم نمی شد چون باید تولیدمون رو خیلی بالا می بردیم که بتونیم هزینه های ثابت رو مثل کرایه رو در بیاریم ولی نمی تونستیم توانمون در اون حد نبود، اگر هم ولش میکردیم یه شعبه ورشکسته رو باید واگذار میکردیم که هیچکس از ما نمی خرید. خودمون هم خسته شده بودیم فقط کار می کردیم و پول پرسنل و بقیه چیزها رو میدادیم و خودمون هیچی.
آخرش رفتیم با شرکت صحبت کردیم و با خود محمد، گفت که من نمی تونم کاری بکنم مگر اینکه بسپرید به ما ما خودمون پرسنل اونجا میزاریم حداقل سرپا بمونه تا موقعی که براش مشتری بیاد. ماهم گفتیم بزارید فکرهامون رو بکنیم خبرتون می کنیم.
خلاصه دوباره برگشتیم شعبه مشغول کار شدیم ولی دل و دماغ کار کردن نداشتیم ، پرسنل حقوق می خواستند، قبض برق برامون اخطاریه اومده بود ، اصلا یه وضع بدی بود، من هم ناراحت تو دفترم نشسته بودم که خانمم اومد پیشم یه خورده حرف زدیم گفتیم که به شرکت واگذار کنیم یا نه ، نمی تونستیم بهشون اعتماد کنیم، تا اینکه خانمم گفت من اصلا خودم میرم یکبار دیگه با محمد صحبت می کنم، گفتم چی می خوای بگی گفت دیگه میرم پیشش یه خورده گریه می کنم و میگم از این وضع خسته شدیم تا بهمون کمک کنه، و گفت خودم تنها میرم تو نمی خواد بیای، من هم گفتم برو ببین چیکار می کنی.
ملیسا به محمد پیام داد و یه جا قرار گذاشتند و ساعت 6 بعدازظهر رفت سر قرار، هراز گاهی هم به من پیام میداد نگران نباش همه چی خوب پیش میره، تا اینکه ساعت تقریبا 10 شب بود برگشت شعبه. از اونجا برگشتیم خونه. ملیسا تو راه در مورد قرارشون صحبت کرد رفته بودن تو یه پارک یه خورده قدم زده بودند و بعد داخل یک کافه نشسته بودند و اینکه محمد از این قرار خیلی سر شوق بوده و به ملیسا نظر داره، چندین بار خواسته بود دست ملیسا رو بگیره که ملیسا نگذاشته بود و موقعی که ملیسا گریه کرده بود خواسته بغلش کنه که باز هم ملیسا یه جوری طفره رفته بود. در مورد کار هم گفته بود اشکالی نداره بسپرید به ما ماهیانه یه مبلغی میدیم برای زندگیتون تا موقعی که شعبه فروش بره.
خلاصه ما از فردا دیگه سر کار نرفتیم خود شرکت یک اکیپ جدید فرستاد و مشغول شدند و ما هم هفته ای یکی دوبار به اونجا سر میزدیم.
توی این مدت هم محمد یکسره به ملیسا توی واتساپ پیام میداد، ملیسا هم همه رو به من میگفت جملات عاشقانه و عکسهای سکسی و اینکه خیلی دوستت دارم و تو خیلی جذابی و کلی چیزهای دیگه، ملیسا هم میگفت فقط برای اینکه بتونیم شعبه رو بفروشیم باهاش در ارتباط هستم، من هم میگفتم اشکالی نداره حتی تو هم میتونی پیاز داغش رو زیاد بکنی و بگی من هم دوستت دارم و تو هم براش عکسهای سکسی بفرستی و خلاصه به خودت نزدیک نگهش دار.
ملیسا اول میگفت نه می ترسم کار به جای باریک بکشه اگه یه وقت گفت بیا سر قرار چیکار کنم، من هم گفتم خوب برو سر قرار ، اختیارت دست خودته اگر خوشت نیومد برمیگردی اگر هم خوشت اومد خوب کاری رو که دوست داری انجام میدی و اینکه ما هم یه منفعتی این وسط می کنیم، حداقل شعبه رو به قیمت مناسب واگذار می کنیم، اوایل ملیسا قبول نمیکرد ولی یواش یواش نرم شد و حتی شبها قبل از خواب یکی از فانتزیهامون حرف زدن درباره سکسش با محمد بود.
گذشت تا یک ماه بعد، به ملیسا در حین این پیام بازی ها پیغام داده بود که بیا ببینمت، اون هم قبول کرده بود، روزی که ملیسا رفت سر قرار حسابی به خودش رسید یه لعبتی شده بود. از محمد هم بگم یک مرد میانسال حدود 43 سال سن، بدن تنومندی داره و خیلی شیک لباس میپوشید و یک بنز سی 200 مشکی هم داشت. خلاصه ملیسا رسیده بود سر قرار، از این جا به بعدش رو از قول ملیسا می نویسم:
رسیدم سر قرار سوار ماشین که شدم محمد فقط نگام میکرد. گفتم چته چرا راه نمی افتی گفت دوست دارم فقط نگاهت کنم. خلاصه بعد از یکی دو دقیقه راه افتاد، رفتیم سمت یک هتل شیک از قبل یه میز برای شام رزرو کرده بود. رفتیم نشستیم و یک ساعتی شاممون طول کشید تو این مدت هم فقط از من تعریف میکرد که خیلی خوشگلی و جذابی، چشمهات قشنگه، موهات خوشگله و یکی دوبار هم دستم رو گرفت و بوسید. شام که تموم شد بلند شدیم که بریم، من به سمت درب خروج خواستم برم دستم رو گرفت گفت نه هنوز زوده کلی کار داریم مگه نمی خوایم صحبت کنیم، گفتم چرا؟ گفت پس بریم صحبت کنیم گفتم کجا؟ گفت یه جا که فقط خودمون باشیم، با اکراه قبول کردم و باهاش رفتم، رفتیم سمت درب آسانسور و رفتیم طبقات بالا ، از آسانسور خارج شدیم، رفت جلو یکی از اتاقهای هتل وایستاد و یه کارت از جیبش در آورد و گذاشت روی سنسور و در باز شد و رفتیم تو ، تو این لحظه یک هو گفتم این می خواد امشب کار رو تموم بکنه، یک لحظه حالم بد شد، تا نصفه های اتاق رفتم که یک هو گفتم محمد من حالم بده من رو ببر بیرون، گفت چیزی نیست که من و تو فقط می خوایم صحبت کنیم هیچ اجباری تو هیچ کاری نیست، گریه م گرفت و گفتم منو ببر بیرون سرم رو گذاشت روی سینه ش و گفت باشه عشقم میریم بیرون فقط تو حالت خوب باشه، موقعی که سرم روی سینه ش بود احساس خیلی خوبی بهم دست داده بود، اومدیم بیرون. با عصبانیت کارت هتل رو گذاشت رو پیشخون رسپشن و اومدیم بیرون سوار ماشین شدیم و منو تا خونه رسوند تو مسیر از شدت عصبانیت یک کلمه هم حرف نزد، موقع پیاده شدن ازش عذر خواهی کردم و خداحافطی کردیم و اونهم رفت.
این حرفها رو آخر همون شب ملیسا برام تعریف کرد و گریه میکرد و میگفت چیکار کنم دوست ندارم که تو بعدا بهم احساس بدی پیدا بکنی. من هم که خودم دوست داشتم ملیسا اینکار رو بکنه ولی این جور چیزها رو فقط توی همین دست نوشته ها خونده بودم که واقعا نمی دونستم حتی راسته یا دروغ چون خیلی ها زیرش کامنت میگذاشتن که دروغه و زاییده مغز یه آدم جقی هست، ولی من الآن تو یک موقعیت واقعی بودم نمیدونستم احساسی که الآن دارم آیا بعد از اینکه اون اتفاقی که الان براش خوشحال میشم بعدا هم همچین حسی بهش دارم یا نه، تو ذهنم پر بود از شاید و اما و اگر، ولی ته دلم از اینکه ملیسا با یک نفر دیگه رابطه داشته باشه یه حس خوبی بود برام، مدتی طول کشید تا اینکه خودم واقعا به این یقین رسیدم که این کار میتونه یه شور جدیدی تو روابط خودمون به وجود بیاره، پس شروع کردم با ملیسا حرف زدن و قانع کردن اون برای اینکار، و اونهم بعضی وقتها دوباره قاطی میکرد که نه من اینکار رو نمی کنم ولی دوباره که باهاش صحبت میکردم سریع قانع میشد.
گذشت تا تقریبا یک هفته بعد دوباره پیامهای محمد و ملیسا شروع شد حتی یکبار هم قرار گذاشتند و ملیسا شیک کرد رفت سر قرار ولی گویا برای محمد کاری پیش اومد و پیام داده بود و عذر خواهی کرده بود که نمی تونه بیاد و ملیسا برگشت خونه، و دوباره برای یک هفته بعد قرار گذاشته بودند اینبار محمد به ملیسا گفته بود که ماساژ دوست داره یا نه؟ ملیسا هم گفته بود خیلی دوست دارم و محمد هم گفته بود پس قرار این هفته میریم به یک مرکز ماساژ، روز قرار شد، دوباره ملیسا خودش رو حسابی شیو کرد و گفت که برای ماساژ میره بدنش هم تمیز و بی مو باشه یه لباس سکسی هم پوشید و رفت سر قرار ساعت 3 بعدازظهر قرار داشتند که هردو سر تایم حاضر بودند، ملیسا پیام داد که محمد اومده و باهم هستیم دیگه خبری ازش نداشتم تا ساعت 10 شب بود پیام داد دارم میام یه چایی آماده کن تا میام گفتم پس چرا اینقدر زود برگشتی گفت دیگه حرفهامون رو زدیم یه مشتری گویا پیدا شه برای شعبه و نهایتا تا یک ماه دیگه فروش میره و بعدش من اومدم.
یکی از نگرانیهام این بود که نکنه بعد از اینکه اون کار رو انجام میده ناراحت بشه و بگه چرا اینکار رو کردم و یه وقت افسردگی نگیره و از این جور فکرها، ولی وقتی پیامش رو داد که چایی آماده کن و از طرفی هم گفت که فقط صحبت کردیم و دارم میام خونه و زود هم برگشت، نگرانیم برطرف شد و فهمیدم که حالش خوبه ولی از طرفی ناراحت بودم که چرا نتونستند کاری بکنند و زود داره برمیگرده.
ملیسا رسید خونه براش یه چایی ریختم رفت یه آبی به سر و صورتش زد و اومد شروع کردن به چای خوردن و در مورد صحبتهاشون باهام صحبت کرد و من هم بی تفاوت گوش میدادم، یه نیم ساعتی حرف زد و بعد ازش پرسیدم ماساژ چطور بود اینو که گفتم یه خنده ای کرد.
از این جا به بعد از زبان ملیسا براتون می نویسم:
بعد از اینکه سوار ماشینش شدم رفتیم یه جا توی مسیر وایستاد و رفت یه چیزی خرید و برگشت، دوباره رفتیم همون هتل ولی یه اتاق دیگه روی کاناپه نشستیم و گفتم اینجا ماساژ میدن؟ محمد هم گفت خودم روغن خردیم خودم ماساژت میدم، نگو اون موقع که وایستاد رفته بود روغن خریده بود، روی کاناپه یه خورده حرف زدیم و محمد شروع کرد به دستمالی ممه هم و پاهام و خوردن و بوسیدن گردنم و گفت اجازه میدی امشب یه ماساژ اساسی بهت بدم ، من هم گفتم آره ماساژ خیلی دوست دارم ولی فقط ماساژ سکس نه، گفت باشه مشکلی نیست پس بریم روی تخت ، رفتیم داخل اتاق خواب، محمد لباسهاش رو درآورد و من لباسهام رو درآوردم ولی لباس زیر هام رو در نیاوردم دمر روی تخت دراز کشیدم و اونهم شروع کرد به ماساژ اینقدر خوب ماساژ میداد داشت خوابم میبرد و واقعا هم چند لحظه ای خوابم برد وقتی بهم گفت برگرد سینه هات رو ماساژ بدم دیدم سوتین ندارم ، خنده م گرفت و اونهم به خنده من خندید، نفهمیدم کی سوتینم رو درآورده بود و گفت اجازه میدی شورتت رو در بیارم گفتم نه قرار شد سکس نباشه، اونهم گفت باشه و شروع کرد به ماساژ سینه هام اینقدر خوب ماساژ میداد که به زور جلوی حس شهوت خودم رو گرفته بودم ، دوباره دست برد سمت شرتم که درش بیاره من دوباره مانع شدم ولی اون با یه مهارتی دستم رو آزاد کرد و یهو شرتم رو از پام در آورد تا اومدم چیزی بگم، انگشتش رو گذاشت روی لبهام که هیچی نگم و دوباره شروع کرد به ماساژ دادن، دستهاش رو بدنم کار میکرد و من هم چشمهام رو بسته بودم وقتی چشمهام رو باز کردم دیدم هیچی تنش نیست نمی دونم کی شرتش رو در آورده بود. یک بدن سفید و عضلانی داشت و یک کیر خیلی کلفت که چشمهام از روش نمیتونست بگذره دستم رو گرفت و برد سمت کیرش و من هم کیرش رو گرفتم و شروع کردم براش با دستم عقب جلو کردن یه خورده که گذشت اومد خوابید روم یه خورده با کیرش روی چوچولم میمالید و سینه هام رو می خورد، من هم که حسابی آبم راه افتاده بود یک دفعه ای فرو کرد داخل، وای چه کیری داشت کلفت و حسابی سفت، قشنگ به دیواره های واژن فشار میاورد، چند دقیقه ای تلمبه زد و گردنم رو میخورد و همش این جمله رو تکرار میکرد بدنت خیلی قشنگه، بعد خوابید رو تخت و گفت که من بشینم روش، من هم اول خوابیدم روش و کسم رو میمالیدم روی کیرش و گردنش رو میخوردم و اونهم گردنم رو می مکید، تا اینکه دستم رو بردم بین شکمهامون و کیر کلفتش رو با دستم گذاشتم داخل کسم و نشستم روی کیرش و شروع کردم به بالا پایین کردن یه خورده که بالا پایین کردم من رو بلند کرد و گذاشت پایین چون آبش داشت میومد و آبش رو خالی کرد رو شکمش، سریع بلند شد و رفت حمام و دوش گرفت و با حوله دورش دوباره برگشت. نشست روی تخت کنارم و کلی تشکر کرد و کنار هم خوابیدیم اون با دستهاش با ممه های من بازی میکرد و من هم سینه هاش رو شروع کردم به خوردن یه خورده بعد دوباره کیرش راست شد و دوباره خوابید روم و شروع کرد به تلمبه زدن اینبار خیلی محکم تر و باشدت زیادی تلمبه میزد جوری که من هم خیلی احساس خوبی بهم دست داده بود بعد از پنج ، شش دقیقه تلمبه زدن خسته شد و گفت بیا بالا و من نشستم روش البته این مدلیه که من خیلی دوست دارم چون ابتکار عمل دست خودمه موقعی که بالا پایین میکردم از پشت بیضه هاش رو هم دست میزدم کیرش واقعا بزرگ بود و خیلی احساس خوشایندی بود خیلی داشتم کیف میکردم با سرعت خیلی زیاد بالا و پایین می کردم و جیغ میزدم، خیلی سرو صدا کردم موقع سکس کردن و اونهم با من آخ جون آخ جون میکرد و میگفت همینه خوشگلم داد بزن، هر وقت خسته میشدم اون با دستهاش منو یه ذره بالاتر میاورد و خودش تلمبه میزد تا اینکه بدنم شروع کرد به لرزیدن و به چنان ارگاسمی رسیدم که در طول سالهای زیاد زندگی زناشوییمون به چنین ارگاسمی نرسیده بودم تمام بدنم میلرزید ولی در عین حال اون با شدت و سرعت داشت تلمبه میزد و حدود یک دقیقه بعد از من اون هم دوباره ارضا شد و آبش رو روی شکم خودش خالی کرد و دوباره رفت حموم. دوباره بعد از چند دقیقه حوله پیچ برگشت و کنارم دراز کشید من هم که خیلی خسته شده بودم کنارش دراز کشیدم و تو بغل همدیگه خوابمون برد فکر کنم یه یکساعتی محمد که کامل خوابش برد من هم در حالت خواب و بیداری بودم تا اینکه دوباره بیدار شد و شروع کرد به حرف زدن که تو خیلی خوبی و خیلی خوشگل و خوش هیکلی چی میشد اگه مال خودم بودی و از این صحبتها که من هم خوشم می اومد و می بوسیدمش وقتی اون صحبت میکرد خیلی خوشم اومد و با دستهاش سینه هام رو میمالید من هم با یک دستم کیر اون رو میمالیدم و با یک دستم چوچول خودم رو میمالیدم وقتی دید چوچول خودم رو میمالم خیلی حشری شد و اومد شروع کرد به خوردن شکم و چوچولم و با دستش سینه هام رو میمالید بعد تو همون حالتی که کنار هم خوابیده بودیم از بغل بهش پشت کردم و باسنم رو به کیرش نزدیک کردم و اونهم کیرش رو از پشت گذاشت لای پاهام و فشار داد داخل کسم و شروع کرد به تلمبه زدن و با دستش با سینه هام بازی میکرد و بعضی وقتها کتفم رو از پشت می بوسید، هس خیلی خوبی بود یه چند دقیقه ای به این حالت تلمبه زد بعد دوباره خوابیدم و گفتم بیاد بالا، سینه هام رو به هم چسبوندم و گفتم بزار لای سینه هام، اونهم که انگار قبلا از اینکارها نکرده بود خیلی خوشش می اومد و شروع کرد لای سینه هام عقب جلو کردن و برای بار سوم کیرش حسابی راست شد و شروع کرد دوباره تا ته کرد داخل کسم و عقب جلو میکرد و دوباره هر دو مون بدجور حشری شدیم، محمد که گویا زیاد مدلهای سکس رو نمی شناخت و فقط یه آدم پولدار بود که به فکر کار و پول درآوردن بود، باید من بهش پیشنهاد پوزیشن های دیگه رو میدادم اینبار به حالت داگی استایل ایستادم و گفتم بکن اونهم اولش یه خورده براش سخت بود ولی یاد گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن و چون کیرش بزرگ بود واقعا اینبار دردم گرفت و چون دوبار آبش اومده بود دفعه سوم خیلی طول کشید وسطهای کار گفتم با کف دستت بزن به باسنم که یکی دوبار که اینکار رو کرد خودش هم خوشش اومد بعدش اینقدر به باسنم محکم میزد که قرمز شده بود بین تلمبه زدن سینه هام رو میگرفت و فشار میداد بعضی وقتها زیر شکمم رو میگرفت و بالا میاورد و اون مدلی تلمبه میزد، بعضی وقتها اینقدر محکم تلمبه میزد حالت داگی استایل خراب میشد و زانوهام صاف میشد و بهش میگفتم که اجازه بده دوباره همون حالت داگی استایل وایستم بعضی وقتها به زور سرم رو میچرخوند که لب بگیره و در تمام این لحظات یک لحظه هم از تلمبه زدن دست برنداشت بدن قویی داشت و من حسابی کیف میکردم البته درد هم داشتم ولی لذت بخش بود خلاصه بعد از حدود نیم ساعت برای بار سوم آبش اومد و اینبار ریخت روی کمرم ، محمد که دیگه نا نداشت یه دستمال به من داد و خودش روی تخت ولو شد، اینبار من رفتم حموم ولی چون موهام خیلی زیاد و پر حجمه و خشک کردنشون خیلی زمانبره فقط بدنم روشستم ، می خواستم بیام بیرون که محمد هم اومد داخل حموم ولی واقعا دیگه نا نداشت فقط یه خورده سینه هام رو همونجا خورد و با باسنم و سوراخ باسنم بازی کرد و گفت دفعه بعد باید با اینور بازار هم معامله بکنیم من هم گفتم عمرا، ولی اون گفت سه، چهار ساعت پیش هم گفتی سکس نه ولی تا تهش رفتیم یه خنده ای کردم و اومدم بیرون.
لباسهامون رو پوشیدیم و گفت بریم شام بخوریم که من گفتم نه دیره من باید برم اونهم قبول کرد و منو رسوند.
این مطالب رو موقعی که ملیسا برام تعرف میکرد من همینجوری آبم راه افتاده بود و بدن ملیسا را از سر تا پا می بوسیدم و از اینکه خودش هم احساس خوبی داشت خیلی خوشحال بودم .این داستان رو موقعی دارم می نویسم که حدودا دو ماه از این ماجرا گذشته و این اتفاق یک شور جدیدی به زندگی ما وارد کرده و موقع سکس با هم فوق العاده احساس خیلی خوبی به ما اضافه شده طوری که ملیسا خیلی سریع ارضا میشه و بعضی وقتها تا سه چها بار هم ارضا میشه. بعد از اون شب ملیسا سه چهار بار دوباره با محمد قرار داشت و حتی هنوز هم ادامه داره، محمد هم اونجا رو برامون فروخت ولی هنوز کسب جدیدی راه اندازی نکردیم،
این داستان تماما عین واقعیته ولی اسمها و مکانها رو عوض کردم. لطفا کامنت خوب بگذارید تا ادامه ماجرا رو وقنی محمد با ملیسا در یکی دو قرار بعدشون آنال سکس انجام میدن براتون بگذارم یه داستان خیلی شهوت انگیز و در عین حال خنده دار.
ممنون که این داستان رو خوندید ایرادهاش رو ندید بگیرید لطفا

نوشته: 186

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها