داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس زنم با شوهر دوستش

سلام دوستان اول از همه اینو بگم اسم ها واقعی نیستن
بعد اینکه دوستان داستان یکم طولانیه و سکس کمتری داره
چون داستان خودمه و واقعیتو خواستم بنویسم اگرم بد نوشتم معذرت
بنده آرمان ۲۷ سالمه ۳ سال پیش ازدواج کردم و همین دوماه پیش طلاق گرفتیم که دلیلشو میگم
یروز که خسته و کوفته از سرکار میومدم خیلیم گرسنه بودم اونقدری که اصلا نمیتونستم طاقت بیارم رفتم ساندویچ خریدم خوردمو راه افتادم سمت خونه
بعد از اینکه رسیدم خونه زنمو ندیدم زنگ زدم بهش گفتم کجای که گفت خونه دوستمم بعدا میام منم که چیزی نگفتم گفتم باشه
بعد گرفتم خوابیدم ساعت ۹ شب بود بیدار شدم دیدم هنوز زنم نیومده زنگ زدم گفتم کجای تو چرا نیومدی گفت با دوستم حرف میزدیم حواسم به ساعت نبود چون منم بهش اعتماد داشتم باور کردم حرفشو
بعد گوشیو قط کردیمو بعد ۱۰ دقیقه رسید خونه رفت غذا درست کنه ساندوسچ که ساعت ۶ یا نمیدونم ۵ بود خوردم برای ناهارم یعنی همیشع غذا خوردنم یزره بی برنامه است املت درست کرد و خوردمو رفتیم بخوابیم چون صبح زود باید بیدار میشدم خواب رفتم
ساعت ۷ صب بود بیدار شدم برم سرکار که دیدم زنم تو خواب عمیق بود
بعد رفتم سرکار ساعت ۲ بود زنگ زدم به خانومم حالشو بپرسم ببینم چیکار میکنه کار همیشگیم بود جواب نداد
بعد نیم ساعت خودش زنگید گفت که ببخشید گوشیم شارژ بود ندیدم زنگ زدی بعد منم چیز خواصی بهش نگفتمو حالشو پرسیدم قطع کردم ولی یه شک کوچیک تو دلم افتاد بعد ساعت ۵ کارم که تموم شد رفتم خونه دیدم بله بازم نیست
زنگ زدم گفتم کار همیشگیته دیگه هی میری اصلا اجازه ای نمیگیری گفت که میام خب خونه دوستمم گفتم زود بیا بعد دستش دردنکنه زود امد بعد اینکه امد نشستم تلوزیون ببینم اونم تو اشپزخونه بود دیدم یه اس ام اس امده بهم برگشتم نگاه کنم شماره رو نشناختم نوشته بود که اقا آرمان یه حرف مهمی باهاتون دارم شیدا هستم دوست حمیده
( اینم بگم حمیده زنمه شیدا هم دوستشه )
بعد جواب دادم گفتم بله بفرماید همینجا نمیشه بگید گفت والله نمیتونم اینجا بگم منم بهش اش دادم که منتظرم باشید نیم ساعت بعد میام با ماشین دنبالتون ساعت ۷او ۴۰ دقیقه بود که برداشتمش رفتیم یه جای که مزاحم نباشه یا اشنا بعد بهش گفتم بله شیدا خانوم بفرماید دیدم بغضش ترکید گفتم چیشده اتفاقی افتاده
که گفت اقا ارمان شوهرم این روزا مشکوک میزنه چن روز پیشم باهام دعوا کرد از خونه رفت منم بهش گفتم چرا به حمیده نگفتی اینارو که یدفعه گفت حمیده رو یه هفته است نمیبینم گفتم واااااا واقعا بعد شک ام به زنم چند برابر شد بهش گفتم که زنم میگفت چرا خونه توعه گفت نمیدونم بخدا من یه هفته است ازش خبر ندارم که اعصابم خورد شد ولی به رو نیووردم که شیدا نفهمه بعد حرفمون که تموم شد رفتم گذاشتم خونشون با سرعت رفتم خونه که حساب حمیده رو برسم دم در خونه بودم که با خودم گفتم خدای الان برم دعوا کنم چیزی نمیفهمم باید بدونم این کجا میرع
دم در بودم زنگ زدم به صاحب کارم بهش گفتم فردا میشه نیام که دستش درد نکنه قبول کرد به شیدا اس ام اس دادم که فردا مرخصی گرفتم به بهونه اینکه حمیده نفهمه از خونه میزنم بیرون اونم گفت باشه و برگشتم اس دادم گفتم که به شوهرت بگو من فردا میرم خونه مامانم فردا شب اونجام
بعد رفتم خونه به زنم چیزی نگفتم رفتم غذا خوردمو خوابیدم صبح کع شد بیدار شدم برای اینکه حمیده نفهمه من مرخصی گرفتم رفتم بیرون پیش دوستم ماشینشو بگیرم که حمیده نشناسه ماشینو گرفتم به شیدا زنگ زدم که اماده بشه که از یجای بیام برش دارم اونم اماده شد رفتم سوارش کردم امدیم یکم دورتر از خونه خودمون ماشینو پارک کردم ببینم حمیده چیکار میکنه چون به شیدا گفته بودم که به شوهرت شک دارم با زنم اونم از شانسم همچین حسی داشته بخاطر همین شیدارو هم برداشتم بهش گفتم این نقشه رو کشیدیم خواستیم فقط ببینیم چیکار میکنه حمیده با شوهر شیدا خیانت میکنه یا یکی دیگه و یا یه کاری داره که به من نمیگه
بعد بله دیدم یه حمیده از خونه زد بیرون رفت سر کوچه تاکسی بگیرع منم افتادم دنبالش دیدم تو میدان پیاده شد رفت سوار ماشین شد شوهر شیدا هم ماشین نداره گواهی نامه داره ها ولی ماشین نداره
بعد اره دیدم سوار ماشینه که شد بازم افتادم دنبالشون ماشینشونم شیشه دودی بود نفهمیدم چیکار میکنه تو ماشین
بعد دیدم دارن میرن سمت خونه شیدا اینا به شیدا گفتم که چیزی که ازش میترسم فکر کنم داره اتفاق میوفته
شیدا هم حرفمو تایید کرد با سرش
بعد که دیدم رسیدن خونه شیداینا پیاده که شدن دیدم بله رامین شوهر شیدا با زنم رفتن خونه از شانسمون کلید در خونه رو داشتیم به شیدا گفتم گه یه لحضع منتظر بمونیم بعد بریم غافلگیرشون کنیم بعد ۱۰ یا ۱۵ دقیقه از ماشین پیاده شدیمو رفتیم
درو خیلی اروم باز کردیمو بی سرو صدا پله رو رفتیم بالا به شیدا گفتم که فیلمتو روشن کن رفتیم خونه فیلم بگیریم ازشون که مدرک داشته باشیم
رسیدیم که پشت در دیدم دارن تو خونه حرف میزنن
که رامین داشت میگفت که بابا جان چرا نگرانی کسی نمیاد خونه منو تویم
بعد دیدم صدو لرچو لورچ میاد که صدای حمیده بلند شد که داشت ناله میکرد
بعد خیلی اروم فیلمو شیدا شروع کرد فیلم گرفتن منم کلیدو ازش
گرفتمو اروم درو باز کردمو دیدم بله اینا افتادن رو هم اونقدری دروداروم باز کردم که نفهمیدن داشت کص حمیده میزاشت پشت رامین به ما بود روی حمیده نمیدیدن مارو داشت محکم تو کص حمیده تلمبه میزد حمیده هم از درد به خودش میپیچید
که برگشتم گفتم اروم تر بکنش دیگه دردش میاد که دوتاشوهم پریدن یدفه حمیده به تته پته افتاده بود لخت بود شیدا هم با گوشی من ازشون فیلم میگرفت منم که از شدت اعصاب خوردیم یه مشت محکم کوبیدم دیوار دستم خورد شد چون نمیخاستم بهشون بزنم که خودم سرم بلا بیارم
بعد به حمیده رو گرفتمو بردم خونه تو راه همش بهم التماس میکرد که ببخشمش حوس چششو کور کرده و فلان منم گفتم صداتو نبری ماشینو با دوتامون باهم میریم تو دیوار
بعد رسیدیم رفتیم خونه اونم تو پذیرای نشسته بود گریه میکرد بهش گفتم که فردا میریم دادگاه طلاقت میدم که بدجوری گریه میکرد منم درودقفل کردم و در اتاقم قفل کردمو رفتم خوابیدم تو اتاق
بعد صبح که بیدار شدم رفتم افتادم دنبال کار جدایمون بعد مدرک هم چون داشتم زنم جرعت نمیکرد کار اضافی بکنه یه هفته طول کشید تا طلاقش دادم شیدا هم همین یه هفته پیشت به زور بعد دو ماه طلاق گرفت
بعد رابطم با شیدا شروع شد چون خیلی به هم دیگه مدیون بودیم و اینکه واقعا هم دیگرو درک میکردیم الانم تو رابطه ایم اگع
جور بشه اخلاقمون ازدواج میکنیم
بچه ها خیلی ببخشید که داستان سکسی نبود زیاد چون من داستان واقعی خودمو نوشتم خواستین فحش بدید ولی دیگه داستان من این بود خواستم واقعیتو بنویسم بدون هیچ دروغی
یا علی

نوشته: آرمان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها