داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

غریبه زیبا

مفهموم…
اسن معنیش
بیخیال…
سوار ماشین بی حال نمیدونستم چی کار کنم خسته بودم یا شاید عصبی
بگذریم…
هیچوقت اون روز خوب رو یادم نمیره
یه دختر پرید جلوی ماشین با یه کیف روی دوشش
تمرز محکمی زدم، بدون درنگ سوار شد و حتی مهلت حرف به من نداد و فقط گفت با سرعت زیاد برو فقط برو… با کلی جیغ و داد
من که میدونستم دگر شده از اون مشکلی که داشت آروم کردم سرعت ماشین رو.
که گفتم :خوبی؟
+نه
_از چی فرار میکردی برای چی فرار میکردی مگه چه اتفاقی افتاده بود
+هیچی من از دست پدرم فرار کردم اونا از دست آبروشون میخوان منو بکشن
_چرا؟ چی کار کردی
+اَهههه میشه انقدر سوال پیچم نکنی فقط رانندگیت رو بکنی
منم رفتم و رفتم که گفتم بریم یک جا که حالت خوب بشه
اولش سکوت کرد
ولی بعدش گفت :بدم نمیاد
بردمش یکم گردوندمش و حالش رو خوب کردم و به‌ش گفتم الان حالت بهتره؟ که گفت :آره مرسی بهتر شدم
من گفتم خب الان چی کار کنیم
گفت:نمیدونم.،،، خونه داری؟
گفتم:آره برای چی؟
گفت:برین خونت دیگه
گفتم :واقعاََ؟
وفت:آره بریم
رفتیم و رفتیم رسیدیم تا رسیدیم به خونه ما
رفتیم داخل و من با یک شات وتکا ازش پذیرایی کردم
خورد ولی نگفته بود که بار اولش هستش
که دیدم داره هذیون میگه
گفتم :چته
گفت :من چمه؟!.. من که هیچیم نیست
که یک دفعه افتاد بغلم
دیدم داره دکمه های پیرهن منو باز میکنه
و موهاش رو باز کرده
ازش پرسیدم چی کار میکنی
که یک دفعه گفت :هیسسسسس
پاشد و جلوی من لخت شد.
نمیدونستم چی کار کنم
دست و پام رو گم. کرده بودم
اون بدنش… واییییییییییی…
انگار خدا اون یدنو خدا خیلی اختصاصی تراشیده بود یه استاد اون تراشیده بود
اومد جلوم و لبشو چسبوند به لبام یه داغی شدید حس میکردم
همونطور لب هاش رو لبام بود که یک دفعه بغلم کرد و خوابیدم روی من و شلوار من رو کم کم در آورد
و شروع کرد به ساک زدن و اصلاََ زمان رو اندازه نگرفتم نمیدونم چقدر داشتم برام ساک میزد من تو حال خودم نبودم
پاشدم
حالا این دفعه اون خوابید و من کس اونو براش خوردم
آه و ناله هایی می‌کرد که از شنیدنش لذت می‌بردم خیلی خوب بود
کم کم رفتم پشتش و اول رد کردم داخل کسش اولش آه بلندی کشید ولی بعدش آروم و شد و آه و ناله های ریز و آورم می‌کشید
واقعاَََ نمیشه اون لحظات رو توصیف کرد
نمیدونم بعد از چه مدت چی کردم خالی شدم و انگار روی زمین نیستم
همونطور در همون حالت بودیم که دیدیم ساعت 10 شب هستش
خوابیدیم در همون حالت
صبح پاشدم دیدم نیست خیلی ناراحت شدم
گفتم یک شب رویایی داشتم حالا کجاس که دیم یک نامه روی میز غدا خوری هست
رفتم برداشتم نوشته بود:
ببخشید نتونستم بمونم من از دست پدرم دائم باید در فرار باشم
ناراحت نباش که من نیستم به هر حال تو نهایتاََ من رو 12 ساعت دیدی
و نگران من نباش
اعصابم خورد بود نمیدونستم چی کار کنم که دیگه یه سیگار روشن کردم و نشسته ام یک جا و دیگه بهش فکر نکردم
ولی هنوز دوست دارم ببینمش…

نوشته: شایان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها