داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زهرا خواهر دوستم

خواستم بگم داستان رو با جزئیات کامل نوشتم چون منطقی بنظر بیاد چون واقعیه و از الآن شرمندم اگه کند پیش میره.

این قضیه بر می گرده به چند ماه پیش که یه بازی آنلاینی به نام Valorant اومده بود. ترم پنجم دانشگاه تهران بودم که با دوستم که خیلی وقت بود ندیده بودمش قرار بیرون رفتن گذاشتیم منم به زور تونستم خانواده رو راضی کنم تا بالاخره بتونم برم. اسم دوستم هادیه و اونم مثل خودم همین بازی رو باهام بازی می کنه. خیلی با هم صمیمی هستیم و همش میون صحبتمون به هم فحش میدیمو می خندیمو و … مخصوصا موقع بازی. البته که هادی نوبه و زیاد بازی بلد نیست ولی خب بگذریم. قرار شد اتقلاب بریم پیتزا بخوریم که وقتی رسیدم دیدم یه دختر پشت سرشه. سلام کردم بعد بهم سلام کردن، مطمئن شدن با اونه. منم که حدس میزدم اونم سینگله گفتم چرا نگفته بودی خواهر داری؟؟ گفت خب نپرسیدی. دوباره سلام دادمو گفتم که اسمم داریوشه. اونم گفت منم حانیم. از زهرا بگم، قدش از من و هادی که هم قدیم کوتاه تر بود (۱۶۰) و چشای رنگی داشت، تپل بود ولی نه چاق و قیافش با ماسکی که زده بود خیلی ناز بود، ترم یک بود ولی دانشگاه آزاد میرفت. هادی گفت قرار نبود زهرا هم بیاد ولی چون گفتم دارم میرم انقلاب اونم اصرار کرد بیاد تا بتونه کتابایی که لازم داره رو بخره، خلاصه که نگاه زهرا از اول دیدار به من چپ چپ بود. پیتزا رو که سفارش دادیم هادی در مورد بازی صحبت می کرد و می خواست چسی بیاد که بازیش از من بهتره، منم گفتم پیشته تو که نوبه سگی بازی حالیت نیست و همش من دارم جمعت می کنما اینا، زهرا هم که حتما هادی رو که سر بازی داد و فریاد میزنه رو دیده بود چشاش که نازک می شد می فهمیدم داره می خنده، بعد من رو به زهرا کردم گفتم این بشر داره رو یه سیستم خفن بازی می کنه منم رو یه لپتاب داغون تازه بازیم بهتره، هادی برای اینکه کم نیاره گفت تو که چیتری اصلا حرف نزن و جرئت داری بیا جلوی خودم بازی کن. منم گفتم من که پایم. بعد به شوخی گفتم اصلا همین امشب می خوای بیام خونتون تو کامپیوتر خودت چند دست برم تو هم یاد بگیری. بعد یهو زهرا گفت پس من شام میذارم! هادی رو به زهرا کرد و زیاد فکر نکرد گفت باشه چرا که نه! ولی اگه نتونی درست بازی کنی باید هر کاری می‌گم بکنی! گفتم اگه درست بازی کردم چی؟ گفت اون موقع تو از من یه چیز بخواه. بعد من یادم اومد همین بیرون اومدن رو به زور اومدن چه برسه به اینکه برم خونه ی هادی و شب رو بمونم خونش، چون کلا از اول قصد داشتم بعد اینکه شرطمون رو بردم بهش بگم بذاره تا صبح پا سیستمش بشینم چون میدونستم سیستمش چیز خوبیه منم که عشق بازی. پیتزا رو که آوردن زهرا ماسکشو کشید پایین لباشو دیدم خیلی کوچیک و ناز بود مخصوصا وقتی گازهای کوچیک کوچیک میزد. خلاصه بعد پیتزا رفتیم کافی شاپ منم گفتم باید یه زنگی به خانواده بزنم بعد و بگم که شب بر نمی گردم بعد میام تو. به خانواده که زنگ زدم خیلی عصبانی شدن و گفتن چرا و زشته و … منم اصرار کردم گفتم خیلی وقته ندیدمشو شاید بریم پایه پروژه ای چیزی چند ساعتی و قول میدم دیگه نخوام بیرون برم و اونا هن رعایت می کنن و اینا. کلا خانوادم از کرونا شدیدا می ترسیدن. خیلی اصرار کردم و بالاخره راضی شدن و منم تقریبا باورم نشد اجازه دادن چون اولین باره خونه دوستام شبی تا صبح می خواستم بمونم. رفتم تو کافی شاپ بعد سر میز نشستم بعد پرسیدم راستی مامان و بابات اوکین با این قضیه؟ گفت مامانش رفته شهرستان دیدار پدر مادرش، باباش هم سفر خارجه. گفتم پس کلا تنها زندگی می کنین؟ گفت آره بیشتر اوقات خودمون دوتاییم.
بگذریم، رسیدیم خونه هادی و زهرا، هادی رفت برام یه پیژامه آورد. زهرا هم رفت لباساشو عوض کرد و راحتی پوشید، سرشم چیزی ننداخت و موهای سیاهه بلندش بیرون بود و رفت تو آشپزخونه. بگم که کلا دوتایی خیلی خفن بودن که کارای خونه رو باهم انجام میدادن و اینا خیلی بامزه بودن. خونشون دو تا اتاق و یک سالن متوسط داشت که هادی و خواهرش تو یه اتاق بودن و سیستمش هم تو همون اتاق بود، اون یکی هم اتاق مامان باباشون. خب زهرا که شام رو گذاشت منم شرطی که با هادی بسته بودم رو بردم و بهش گفتم که می خوام تا صبح پا سیستمش بشینم، اتفاقا قبول کرد چون دوست داشت یکی از سیستمش تعریف کنه و گفت اوکی پس من تو سالن می خوابم به زهرا هم میگم یا تو سالن یا تو اتاق ماماینا بخوابه. من که تو کونم عروسی بود قرار بود تا صبح سر اون سیستم باشم. بعد به هادی گفتم که زهرا ساعت چند می خوابه. خیلی با تعجب و نیمه عصبانی گفت چطور!؟ گفتم بابا منظورم اینه که شاید بخواد بره سر گوشیش اینترنت بخواد مصرف کنه این بازیمون هم که آنلاینه مشکل پیش میاد، گفت آهان حله زود می خوابه البته من شبا بازی نمی کنم. سر شام هم که رفتیم رو میز زهرا اونور میز و هادی کنار من بود و من می تونستم زهرا رو ببینم که داشت چپ چپ نگاه می کرد و یه لبخند ریزی هم داشت. کلی گپ زدیم و نیمه شب شد و من رفتم پای سیستم. راستی یادم رفت بگم که خونشون طوری بود که اتاقا با سالن با راهرو کلا نسبت به هم دید نداشتن. ساعت یک شد که دیدم بازی هی داره گیر می کنه و فهمیدم یکی سر اینترنته و بدجوری لگه. اعصابم خورد شد ولی آروم از اتاق رفتم بیرون و فکر کردم هادی سر گوشیشه که دیدم صدا خر و پفش میرسه. برگشتنی به اتاق، اتاقی که زهرا توش بود رو دیدم که درش بازه و زهرا داره با هندزفری به صفحه گوشیش نگاه می کنه، نور گوشیش رو صورتش بود و لبشو دیدم داره گاز می گیره، سریع راهمو ادامه دادمو رفتم دستشویی. با خودم گفتم که اینکه سوپر داره می بینه به کنار ولی چقدر گوه شانسم که سیستم خوب گیرم اومده داره کیر میشه به اینترنت. رفتم سر سیستمش مجبور شدم یه گیم آفلاین بازی کنم تا زهرا بخوابه، هادی بازی زیاد داشت و یه ماشین بازی واسه خودم آوردم تا وقت بگذره. بعد از یه ربع دیدم در اتاق باز شد ( چراغ اتاق روشن بود ک هندزفری تو گوشم بود ) و دیدم زهرا می خواست بیاد تو، هندزفری رو درآوردم گفت میشه بیام تو؟ گفتم چیزی شده ؟ سرو صدا کردم نذاشتم بخوابین؟ گفت نه اینجا اتاقمه خب می خواستم یه چیزی بردارم، گفتم بفرمایین. خیلی مغزم درگیر بود همش فکر می کردم نکنه منو دیده که دیدمش. اومد تو دیدم با یه لباس خواب آستین کوتاه و شلوارک صورتی اومد تو. نوک سینه هاشم معلوم بود. گفتم شرمنده اتاقتونو گرفتم اذیتتون کردم. گفتی عیبی نداره شما کلا موقع بازی صدا نمی دین هادی همش داد میزنه. نمی دونم چرا روژش رو پاک نکرده بود یا شاید دوباره زده بود، خیلی ناز شده بود. من که کم کم داشتم شق می شدم دوباره هندزفری رو گذاشتم تو گوشم و برگشتم سر بازیم، دیدم دو تا کش برداشت و جلوی آینه موهاشو خرگوشی بستو اومد سمت من. گفت عه، تو که داری اینو بازی می کنی!؟ گفتم چطور؟ گفت من آخه سر گوشیم بودم و وقتی هادی بازی می کنه من میرم سر گوشی داد میزنه سرم که برم رو نت سیم کارت. منم اعصابم سر اون مرحله هنوز خورد بود شقم خوابید و گفتم عه فکر کردم مشکل از نته خود مخابراته وگرنه تا الآن سر همون بودم، گفت ای وای ببخشید. گفتم اشکال نداره و حق دارین و اینا. بعد گفت دیگه نمیره سر گوشیش میتونم برم سر بازیه خودم. بعد نشست رو دسته ی مبل، ( هادی کلا پشت سیستمش یه مبل تک نفره داشت ). منم توجهی نکردم و رفتم تا بازی رو اجرا کنم. بعد از چندین ثانیه دیدم از جاش تکون نخورده یهو به صورتش نگاه کردم و دیدم داره لبشو گاز میگیره. سریع صورتم برگردندوم اونور و سرخ شدم. کلا دیوونه دختریم که لبشو گاز میگیره. زد رو شونم، نگاش کردم، گفت تو منو دیدی قبل اینکه بری دستشویی درسته؟ خودمو زدم به اون راهو گفتم دروغ نگم آره فکر کردم هادی سر گوشیشه. یهو ازم پرسید رل داری؟ گفتم نه بابا. گفت باکره ای؟ گفتم آره بابا. از صحبتاش معلوم بود که خیلی حشریه و اینا ولی خب منم بدم نمیومد اگه هر اتفاقی میفتاد! اومدم بازی رو استارت کنم که زد رو شونم، نگاش کردم گفت داریوش من قیافم چطوره؟ گفتم از چه نظر؟ گفت کلا نسبت به دخترایی که تا حالا دیدی. گفتم که خیلی خوشگلیو دست پختتم حرف نداره. دیدم دستاشو گذاشت رو شونمو صورتشو داشت بهم نزدیک می کرد. منم خب حدس میزدم قراره این شکلی بشه و لبه رو ازش گرفتم یه چتد ثانیه ای لبشو خوردم، صدای لب خوردن داشت دیوونم می کرد که داشتم شق می شدم. گفتم هادی بیدار میشه بدبخت میشم، گفت در جفت اتاقارو قفل می‌کنم اونم فکر می کنه هر کدوم تو یه اتاقیم. رفت بعد از یه دقیقه اومد در اتاق رو قفل کرد رفت رو تختش گفت بیا ( دو تا تخت بود که یکیش برای هادی اونور اتاق بود ) من بلند شدم رفتم طرفش سیستم رو هم روشن گذاشتم بمونه. به خودم گفتم از این اتفاقا یه بار در عمر به زور میفته و بذار بدون تعارف لذت ببرم. رو تختش نشستم و بقلش کردم و دوباره لباشو خوردم، بعد سینه هاشو آروم میمالیدم و اونم صدای آه و نالش داشت میومد و کیرمم داشت میترکید، گفت درار اون پیژامه رو دیگه بذار ببینم سالارو، گفتم زهرا سوپرایی که دیدی کیرشون سه برابره کیره منه فکر نکن چیز خاصی اینجاس، گفت حالا در بیار ببینم. شرت و درآوردم کیرمو گرفت دستش و همینجوری که داشتیم لباشو می خوردم میمالید منم یه دستم رو سینش اون یکی دستمم بردم طرف کسش ، میمالیدم براشو اونم اوهوم اوهومای ریزو نازی می کرد. سالار من ۱۴ سانته و کمی کلفته، آره بابا کوتاهه ولی خب مثل اینکه من تایپ مورد علاقه زهرا بودم منم خیلی ازش خوشم اومده بود. گفتم تو هم لباساتو درار دیگه. بلند شد لباس و شلوارشو درآورد منم تی شرتمو در آوردم، شرتشو که در آورد پاهاشو که دیدم دیوونه شدم، گرفتشم انداخمش رو تخت و شروع کردم دوباره لباشو خوردن، بعد از چند ثانیه رفتم رو سینه هاشو و بعد کسشو انگشت کردم. اینقدر ادامه دادم که ارضا شد و کمرش خم شد به طرف بالا و منم اینو دیدم دیوونه شدم کیرم داشت می ترکید، گفت الآن برات می خورمش گفتم ولی من کستو نمی خورما گفتش اشکال نداره حالا فعلا بذار راحتت کنم. دراز کشیدمو کیرو کرد دهنشو بعد چند ثانیه گفتم آبم داره میاد و یه دستمال برداشت و گذاشت سرش برام جق زد تا آبم اومد، یه ذره بی حس شده بود کیرم ولی هنوز مثل سنگ شق بودم. همونجوری که داشت آروم کیرمو میمالید یه لبخندی زد و مثل گربه دستاشو میذاشت کنارمو میومد جلوتر تا اینکه صورتشو رسوند با سرمو و شروع کردیم لب گرفتن، من دستامو بردم پشتشو کمرشو میمالیدم. کم کم دستاش ول شد و خودشو انداخت روم منم بیشتر فشارش دادم به خودم، بعد بلند شد، کیرمو خوابوند با کسش نشست روش، گفتم اشتباهی ننشستی؟ گفت دیگه پر رو نشو دیگه هنوز پرده دارم عوضی. دور کمرشو گرفتمو فشار میدادم اونم با کسش روی کیرم عقب جلو می کرد وای نگم چه حس خوبی داشت بعد از چند دقیقه دوباره آبم اومد ولی این دفعه ریخت رو دستش بعد دستشو با دستمال پاک کرد، گفتم چرا نریختی تو دستمال ؟ گفت می خواستم ببینم چقدر داغه. بعد که دستاشو پاک کرد برگشت رو تخت، به پشت خوابید پاهاشو داد بالا، پاهاشو عقب جلو می کرد، دیوونه شدم دوباره شق کردم رفتم طرفش، گفتم واقعا میذاری؟ گفت اگه پسر خوبی باشی. دستی رو پاهاش کشیدمو دستامو گذاشتم رو کونشو فشار میدادم، یه گازی از کونش گرفتمو شروع کردم کس و کونشو با هم مالیدن، شروع کردم انگشت کردن سوراخ کونش که آه و نالش داشت دیوونم میکرد و بد سیخ بودم. بعد اینکه سوراخش جا باز ‌کرد کمرش گرفتم آوردم بالا تا داگی بشه کمرش دادم پایین تر و دو طرف کونشو گرفتمو کیر رو آروم هل دادم‌ تو، می تونستم صورتشو ببینم که داشت لباشو گاز می گرفت و چشاشو بسته بود، بعد از چند لحظه شروع کردم سریع تر تلمبه زدن، صدای تخت هم بلند شده بود و صدای زهرا هم بلندتر، دیگه برام مهم نبود هادی هم بیدار بشه کلا دیوونه شده بودم، داشت آبم میومد که گفتم کجا بریزم، گفت سومین باز زیاد نمیاد بریز تو منم عمیق تر فرو کردمو توش خالی کردم ای جان نگم که خیلی حال داد، دستمال رو گرفت رو سراخ کونشو منم همینجوری داشتم ازش لب می گرفتمو بدنشو میمالیدم.
بهش گفتم زهرا، گفت جونم؟ گفتم میشه شمارتونو داشته باشم؟ گفت البته! دستمالارو تو دستشوییشون خالی کردم و سیفون زدم و برگشتم تو اتاق دیدم زهرا لباساشو پوشیده و گوشیش دستشه و منتظره منم گوشیمو بیارم. شمارشو گرفتمو یه لب گرفتیمو آروم دست تکون داد و رفت. منم اینقدر بی حال بودم که فقط رفتم سیستم رو خاموش کردم و خوابیدم. فرداش هادی گفت خب سیستمه خفن چطور بود؟ گفتم هادی سیستمت خیلی خفنه فقط نت دیشب کلا مشکل داشت اصلا نمیشد بازی کرد، گفت خودت نوبیو اینا. منم برگشتم خونه و به زهرا پیام دادم. اینجور شد که با زهرا آشنا شدمو هنوز در ارتباطیم و منتظریم بعد کرونا درست حسابی رل بزنیم.

امیدوارم از داستان لذت برده باشین، اگه جزئیات یا سوال یا اشکالی هست حتما بهم بگین.

نوشته: Yoru

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها