داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خواهرزنم زهرا (۱)

اواخر پاییز سال ۹۸ بود و سرمای زمستون رو میشد توی خیابونا و محله های تهران حس کرد،مردم زیاد اهل جنب و جوش نبودن و هرکیو میدیدی بیشتر دنبال این بود که تنها باشه ، توی مدتی که با زهرا وارد رابطه شده بودم سعیمو کرده بودم که شبیه یه عوضی بنظر نیام،صرف همین که با خواهرزن متاهلم رفته بودم توی رابطه جدی اندازه کافی کثیف بنظر میرسید از بیرون دیگه نمیخاستم کمترین حرکتی کنم که این وسط خود زهرا هم بهم حس بدی پیدا کنه،با اینکه میدونستم هرکاری بکنم اون دچار عذاب وجدان میشه و ممکنه هرجور رفتاری از خودش نشون بده.
دیر یا زود منتظر بودم که پس لرزه های این رابطه زندگیمو عوض کنه،واسه همین بیشتر از قبل به زهره (همسرم) توجه میکردم،نمیخاستم احساس کمبودی بکنه،
از اون طرف هم واسه زهرا هیچی کم نمیزاشتم،هم واسه اینکه بهزاد اکثرا خونه نبود و نمیخاستم احساس تنهایی کنه هم واسه اینکه فکر نکنه احساسم بهش فقط از سر شهوت بوده،اما نمیشد منکر این شد که زهرا داشت از یه چیزی آزار میدید و اونم حس خیانتی بود که داشت،
هر روز که میگذشت بیشتر عاشقش میشدم،موهای مشکی و هیکل لاغراندامش درست برعکس زن خودم بود،ممه هاش به زور ۷۰ میشد و کونش با اینکه لاغر بود بزرگ و پهن بود،چشمای بی روحش همیشه جوری بود که انگار از هیچ چیز تو زندگیش راضی نیست و وقتاییم که توی جمع به هر دلیلی میخندید فقط لبای کالباسی رنگش بود که به پهنای صورتش میخندید و چشمای بی روحش هنوزم بدون حس بود
شب یلدا قرار شد همه خونواده دور هم جمع بشیم،بهزاد که دیگه مسئول بخش مونتاژ کارخونه شده بود قول داده بود خودشو برسونه به اون شب ، چند روز قبلش زهرا پیام داد
_کاوه میتونی بیای بریم خرید؟بهزاد نمیرسه بیاد
_چه خریدی؟کی؟
_نمیدونم میخام یه لباسی چیزی بگیرم واسه مهمونی شب یلدا،البته اگه کاری نداری،
واقعا سخت بود واسم وسط کارام یه وقتی هم واسه زهرا بزارم،از طرفی زهره هم میخاست بره خرید،میدونستم که باید هوای دوتاشونو داشته باشم،با شخصیت محافظه کاری که من دارم واقعا داشتم ریسک بزرگی میکردم ،
بهش جواب دادم : آره عزیزم حتما میبرمت خرید ، چجور لباسی میخای بخری حالا؟
_خرید زیاد دارم حالا تو بیا

قرار شد زهره رو ببرم خرید و زهرا رو هم ببرم یجای دیگه خرید.
وقتی زهره واسه خرید رفت داخل مانتو فروشی و شروع کرد به چرو کردن لباس همه حواسم به این بود که فردا زهرارو کجا ببرم و چی پیش میاد،
با اینکه واسم مهم نبود زهره چی داره میخره وانمود میکردم که واسم مهمه،نمیدونم اسمشو چی میشه گذاشت،عشق،مسخ یا هر چیزی
زهره از لحاظ سلیقه اکثر مردا عالی بود،قد ۱۷۰ وزن ۷۰ سینه های ۸۵ و پوست سفید ، درحالیکه زهرا به زحمت ۱۶۰ سانت بود با ۵۰ کیلو وزن و ظاهر هیشه بی حس و حال،و من عاشقش شده بودم ، زهرا واسم شده بود الهه سکس و شهوت و همه سرد مزاجیش برای من فقط شهوتمو زیاد میکرد،
زهره مانتو نسبتا کوتاهی پوشیده بود ،
_این خوبه یا کوتاهه؟
_بنظرم کوتاهه باز خودت میدونی
لباسش خیلی خوب شده بود و اینجوری اگه میومد دیگه زهرا از چشم میوفتاد،همونو برداشت و بدون هیچ حرف اضافه ای اون روز تموم شد.
صبح از شرکت مرخصی گرفتم رفتم دنبال زهرا،
_نمیای بالا؟
_نه دیگه بیا حالا وقت هست
شالش افتاده بود دور گردنش و یه مانتو گشاد هم تنش بود،
_سلام خوبی؟
_سلام ، ببخشیدا بهزاد نبود منم لباس میخاستم ، با آبجیامم نمیخاستم برم،راستی زهره چی خرید
_چطور میخای بهترشو بخری؟
_نه بابا پولم کجا بود
_من واست میخرم حالا
ساق پای سفیدش با ساپورت مشکی و کتونی صحنه تحریک آمیزی شده بود،
سوار ماشین شد ، بوی بدنش تو یه لحظه فضای ماشینو گرفت ترکیب بوی اودکلن ملایم و تن ظریفش ، ناخودآگاه سرمو بردم زیر گوشش و یه نفس عمیق کشیدم،دوباره زنده شدم انگار.
_از بهشت اومدی تو زن
_وا دیوونه نشو باز ، بوی خاصی نمیدم دوروزه حموم نرفتم
_واسه همین اینقدر بوی خوب میدی
دستمو بردم سمت رون لاغرش،حرارت وسط پاهاش از روی شلوار جینی که پوشیده بود حس میشد،
_کاوه میخایم خرید کنیم ، یادته؟
_میدونی چند وقته باهم نبودیم؟
_آره،اتفاقا بهتر نباید وابستگی پیش بیاد
دستمو نزدیکتر بردم سمت کوسش و رفتم سمت لباش
_کاوه ول کن لطفا
دستمو کشیدمو ماشینو روشن کردم،تا خود پاساژ هیچ حرفی نزدیم،راهروهای پاساژ رو قدم میزدیم بدون اینکه خریدی کنه یا چیزی بگه،
_زهرا نیم ساعته داری راه میری چرا هیچی نمیخری
_حوصله نداری برو من فعلا میخام نگاه کنم
یواش سرمو بردم کنار گوشش
_پریودی؟
_اوهوم ، ولی ربطی به خرید نداره
فهمیدم کل این داستان سرد بودنش احتمالا واسه پریودیشه،از اونجاییکه کلا ضعیفه وقتای پریودیش دیگه رنگش سفید میشه و اخلاقشم که …
_ببخشید پس نمیدونستم ، حالا بیا بریم یه لباس مهمونی حسابی بخریم
_پولشو تو میدی دیگه؟
_آره عزیزم معلومه
_بیچاره خواهرم،بدونه پولاتو واسه یه زن دیگه خرج میکنی روانی میشه
_زن دیگه خواهرشه باید از خداش هم باشه.
_آره درسته ولی فک نکنم از خداش باشه شوهرش با خواهرش اینقد نزدیک باشه.
اینو گفت و رفت داخل یه مغازه
دوتا لباس انتخاب کرد و رفت تو اتاق پرو،بعد چند دقیقه فروشنده صدام زد
_جناب،همسرتون صداتون میزنه
رفتم کنار اتاق و در زدم،زهرا خوبی؟
در رو بازکرد،لباس کوتاه تا روی رونش پوشیده بود ، یه لحظه وایسادم و میخ نگاهش کردم
از پایین نگاهش کردم پابرهنه و انگشتای ‌کشیده پاهاش، ساقهای سفید ، رون کمی گوشتی ولی ظریف تا به لباس مشکی کوتاه رسیدم،
موهاشو داشت میبست و زیر بغلش کمی کرک داشت،سینه های سایز ۷۰ش بدون سوتین از پشت لباس مثل دوتا بادکنک پر از آب آویزون بود،
بوی ناشی از لباس درآوردن و پوشیدنش با بوی پاهاش و عطرش با ترکیب این صحنه ها کاری کرد که همونجا کیرم راست بشه،
_خیلی خوشگل شدی عزیزم
لبخند سردی زد و به کیرم اشاره کرد،
_آره معلومه پسندیدی
بعدشم با دست زد به کیرم
_برو بیرون میخام اون یکیو بپوشم
_کمک نمیخای؟
فروشنده که یه پسر حدودا ۲۵ساله بود اون یکی لباسو آورد و بدون اینکه نگاه کنه داد به من
زهرا شیطونیش گرفت و صداش کرد
_آقا ببخشید این لباس که تنمه فری سایزه؟چون کمرش یکم گشاده
پسره که هنوزم نگاه نمیکرد گفت
_نه خانوم سایز داره چقدر واستون گشاده؟
_میشه خودتون ببینین
پسره به من نگاه کرد و پرسید
_جناب ایرادی نداره؟
با سر بهش تایید دادم که اوکیه
اومد داخل پرو و لباس رو نگاه کرد و یکم کشید از هر طرف
_بنظرم سایزش خوبه کوچیکتر بگیرین قسمت باسنتون اذیت میکنه.
برگشت و با یکم قمبل تو آینه به باسنش نگاه کرد
_آره راست میگین ممنون
پسره با لبخند سرشو تکون داد و اومد بیرون
_زهرا داری دیوونم میکنیا این کارا چیه
_برو همینو حساب کن تا منم درش بیارم،
و همینطور که در باز بود زیپ لباسشو باز کرد و داشت بالا تنشو لخت میکرد که سریع درو بستم و فهمیدم داره مدل خودش اذیت میکنه…

ادامه دارد

نوشته: TrueMaster

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها