داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس من و زنداییم زهرا

اسمم محمده ۲۸ سالمه و ۱۹۰ قدم و ۷۰ کیلو وزنه،کلا لاغر و قد بلندم یه زندایی دارم به اسم زهرا که ۷-۸ سالی ازم بزرگتره،باوجود اینکه چندتا بچه داره ولی اندامش تکون نخورده و سکسیه.هیکل میزونی داره
ماجرا ازاین جاشروع شد که توواتساپ مرتب پیام میدادیم و حرف میزدیم که هی کم کم راحتتر میشدیم تو حرف زدنامون و جوری پیش رفت که دیگه همه چی میگفتیم،از سکس و لذت ورابطه و…
میدونست دوست دختر دارم و باهاشم سکس میکنم،یعنی هربار دوست دخترم میومد بعدش میگفت تعریف کن واسم چیکار کردی.خودش با داییم رابطه ای نداشت دیگه چون به قول خودش داییت جوونیشم بدرد نمیخورد،حساب کن زندایی من زهرا جونم نمیدونست ارضا شدن زن یعنی چی؟؟؟منظورم اینه که درک نمیکرد
میگفت تاحالا ارضا نشدم چون داییت کلا ۲-۳ دیقه بیشتر طول نمیکشید که آبش میومد،باداییم تو چند سال اخیر دوماهی یه بار اونم با زور بهش میداده،میگفت کیرش زیاد بزرگ نیست چند سالی هم هست که شکم در اورده زیاد دیگه کیرش پیدا نیست یعنی جوری که میشه گفت داره لاپایی میکنه نهایتا سرش میخوره به کسش،خلاصه با دوست دخترم کات کرده بودم و کسی نبود باهام،یه شبی بیرون بودم بارفیقام همینجوری که پیام میدادیم و حرفا سکسی میزدیم،بدجوری هم کیرم بلند شده بود.الکی گفتم زندایی الان دوتا کس درجه ۱ رد شدن عجب چیزایی بودن که گفت خو بهشون پیشنهاد بده!!! گفتم چی؟؟؟ چی بگم؟؟ گفت بگو ازت خوشم اومده و میشه باهم باشیم؟؟گفتم مگه میشه به همین راحتی،اگه اینجوریه خو به خودت پیشنهاد میدم؟؟؟(بااستیکر خنده)به خودش پیشنهاد دادم که بهم میدی با ترس و لرز،گفتم الان آبرومو میبره دیدم خندید و گفت حتما،تعجب کردم گفتم قبوله؟گفت نه بابا چی قبوله گفتی بهم منم گفتم حالا باشه.
خلاصه بعد از اون شب تقریبا ۱ سال و ۴-۵ ماهی گذشت و من بالا ۱۰۰ بار بهش پیشنهاد سکس دادم و قبول نمیکرد.حضوری اصلا ازاین حرفا نمیزدیم فقط بصورت پیام.یه روزی همینجوری پیام میدادیم و فقط بحثا سکسی،من خو داشتم میمردم دیگه اینقد حشرم زده بود بالا،اونم مشخص بود اینسری خیلی حشری شده چون از لحن حرف زدنش مشخص بود.خلاصه همون لحظه داییم زنگ زد و یه وسیله ای بود باید میبردمش خونشون واسه داییم.که به زنداییم گفتم خونه ای گفت اره. گفتم دایی زنگ زد گفت فلان چیزه بیارم خونتون خواستم ببینم هستی…گفت اره بیا
منم سریع لباس پوشیدم رفتم.رسیدم زنگ زدم درو باز کرد و رفتم داخل دیدم کسی نیست و بچه هاشم مدرسه بودن.خلاصه اومد نشست بغلم…منم که حسابی حشرم زده بود بالا و کیرمم سیخ که زیر شلوارم تابلو بود(اینم بگم کیرم ۲۰ سانته و کلفتیشم خوبه)زنداییم متوجه کیرم شد و یه لبخندی زد…مرتب زیر چشمی نیگا کیرم میکرد و میخندید…منم دیگه زد به سرم و گفتم بذا جلوش هم راحت باشم.گفتم چیکارش کنم وقتی بلند میشه تا آبش نیاد نمیخوابه(اینو قبلا هم گفته بودم واسش،میخواستم الکی بگم که باید آبش بیاد یا بکنم یا جق)دیدم خندید گفت مال توام خو همیشه خدا سیخه…گفتم مال من اسم دارم اسمشم کیره…زد زیر خنده گفت از دست تو،خو میگی من چیکارش کنم؟؟بلند شدم رفتم جفتش گفتم مشکلش فقط به دست تو زهرا خانوم حل میشه…گفت اصلا امکان نداره من نماز میخونم و …گفتم چه اشکال داره.خلاصه من اصرار و اون هی میگفت نه.دیگه من طاقت نیاوردم و گفتم زندایی یا خودت قبول میکنی یا به زور میکنمت…دیدم گفت اصلا و خواست بلند بشه که گرفتمش و هلش دادم رو زمین و خوابیدم روش.شروع کردم با سینه هاش بازی کردن.سینه هاش سایز ۸۵ بود و گرد و سفت…التماسم میکرد و قسم میداد میگفت تمومش کن من زنداییتم واقعا میخوای با من این کارو کنی؟؟میگفتم اره تو تمام دنیامی و داری حیف و میل میشی زیر پا داییم…خلاصه التماس میکرد و هی میگفت نکن،منم گفتم باشه حله ولی بذا لختت رو ببینم و با سینه هات و کست بازی کنم یکم…دیگه به این راضی شد.خلاصه لختش کردم و شروع کردم با ممه هاش بازی کردن و خوردنشون،بعد از چند دیقه رفتم سروقت کسش انگاری کس دختر ۱۸ ساله بود کوچیک و خوشکل،بادستم با چوچول کسش بازی میکردم و همزمان با اون دستم با ممه اش و اون یکی ممه شو داشتم مک میزدم و میخوردم.بعد از ۷-۸ دیقه دیگه یکی دوتا از انگشتامو هم بعضی اوقات میکردم تو کسش،صداش دراومده بود و کسش خیس آب بود که یه دفعه صداش رفت بالا فهمیدم میخواد ارضا بشه دیگه تند تند دو انگشتی میکردم تو کسش و در میاوردم که یه دفعه آبش با فشار پاشید بیرون…بغلش کردم و بوسش کردم و بهش گفتم به این میگن ارضا شدن.جون بچه هاشو قسم میخورد واسه اولین باره به این حال میرسه…بهش گفتم ببین هنوز هیچکاری نکردم و لباسام تنمه. حساب کن سکس بکنیم چه حالی بکنیم…اون خودش ارضا شده بود دیگه حال نداشت گفت نه بسه.منم گفتم حله قرارمون همین بود نه اینکه سکس،دیگه بلند شدم و رفتم خونه تا شبش که پیام دادیم به هم.گفت خیلی خوب بود ولی گناه داره اینکارا و اگه داییت بفهمه و کسشعر.بالاخره راضی شد که یه بار فقط یه بار سکس کنیم و وعده دیدار شد دو روز بعدش چون داییم میرفت بیرون از شهر و بچه هاش مدرسه بودن…خلاصه صب روز موعود رسید و من قبل رفتنم به خونشون یه دونه ترامادول انداختم بالا و رفتم(اخه من بدون ترامادول سکس نمیکنم چون به سکس زیر ۴۵ دیقه تا یه ساعت راضی نیستم)همون تیپی که همیشه بهش میگفتم بزن و خیلی خوشم میاد رو زده بود،یه پیراهن مردونه آستین بلند که آستیناشو تا زده بالا و دکمه پایین پیراهن باز بود و گره زده بود پایینش رو و دوتا دکمه بالا رو نبسته بود و سوتین هم نپوشیده بود،با یه شلوارک سکسی و چسبون…رفتم داخل فقط بغلش کردم،کیرم سیخ بود که قشنگ حالیش شد گفت بذا برسی…خندیدم و بغلش کردم بردمش رو مبل خوابوندمش و شروع کردم خوردن گردن و بوس کردنش،خلاصش کنم لباساشو در اوردم و شروع کردم خوردن سینه هاش و گردنش و هی با کسش بازی میکردم…
یه ده دیقه ای باهاش ور رفتم،دیدم گفت بلند شو،بلند شدم شلوارمو باز کرد و در اورد،وقتی شرتمم درآورد چشاش گرد شد(نه اینکه بگم کیرم بزرگه اول داستان گفتم چقده،ولی در مقابل مال داییم بزرگه)
گفت این چیه؟؟ خدا به داد زنت برسه گفتم اولا خو چیزی نیست الکی شلوغش میکنی،بعدشم فعلا خدا به داد خودت برسه،که خندش گرفت.گفت خدایی خیلی بزرگه،گفتم مگه مال دایی چقده؟؟گفت مال تو هم بزرگتره و هم کلفتره.یه جورایی یه سر و گردن کیری(منظورش سر کیر و تیکه پایینشم گردنش حساب کنیم) بزرگتره.خلاصه گفتم واسم ساک بزن گفت بدم میاد قبلا هم گفتمت،گفتم یه کوچولو بخور شاید بد نبود پیشت،یه دوتا لیس کوچولو زد از سر کیرم و فقط سرشو کرد تو دهنش و مک میزد،بلد نبود و اولین بارش بود ولی تو اوج ناشی گری داشت یه حال خوب میداد بهم،خلاصه بعدش دوباره من خوابیدم و گفتم بیا برعکس من بالا سرم(حالت ۶۹) شروع کردم کسشو خوردن که داشت دیوونه میشد،اونم کم کم سر کیرمو مک میزد و یه لیس کوچولو تا نصفه کیرم میزد ولی دیدم که هی کسشومیخورم بیشتر حشری میشه و داره کم کم کیرمو میخوره ولی خب نهایتا یک سوم کیرمو میتونست بخوره چون واقعا نکرده بود اینکارو واسشم سخت بود واسه همین منم اصراری نداشتم،دیدم زهرا زندایی من میگفت محمد دارم میمیرم دیگه بیا لطفا بکنم،اون لحظه دنیا مال خودم بود بلند شدم به کمر خوابوندمش رو مبل و خودمم یه پام روزمین یه پام رو مبل روبروش،کیرمو گرفتم دستم چندتاضربه باهاش زدم سرکس زنداییم و اروم سرشو گذاشتم داخل،فقط قسمم میداد اروم بکنم،دیگه اروم اروم هل دادم داخل ولی خیلی زود دردش میگرفت،میگفت درش بیار مردم،حقم داره،کیر داییم خو کیر نبود،دو ماهی یه بار میکرده و اونم در حد ۲-۳ دیقه میخوای این کس تنگ باشه یا گشاد،منم دیگه مثل کسی که تازه اولین بارشه کیر میره تو کسش اروم اروم هل میدادم داخل و هی با سینه هاش ور میرفتم،کمکم که کسش عادت کرد و جا باز کرد سرعت تلمبه هامو بیشتر میکردم،بعد از چند دیقه دورش دادم و به حالت داگی استایل از پشت کیرمو کردم تو کسش و تلمبه میزدم،انواع مدلایی که همیشه تو ذهنم بود و خودم قبلا با دوست دخترام انجام داده بودم رو،روی زندایی جونم زهرا خانوم انجام دادم.زندایی هی میگفت چی شد محمد نیومد؟؟کی میاد؟؟
خلاصه بعد از تقریبا ۴۵-۵۰ دقیقه آبم داشت میومد که اون لحظه به کمر خوابوندمش و از روبرو میکردم تو کسش و تو چشا همدیگه خیره بودیم که یه دفعه آبم اومد و با تمام فشار خالیش کردم داخل که زنداییم فهمید گفت محمد چیکار میکنی؟؟بدبختم کردی و بلند شو… که منم بی جون افتادم روش و گفتم بهش نترس قرص اورژانسی باهام هست خیالت راحت.بعدش همونجوری تو بغل بود و هی بوسش میکردم و قربون صدقش میرفتم.بهش گفتم چطور بود؟؟گفت اولین بارم بود تو زندگیم به همچین حالی میرسیدم و…گفتم خو چرا هرچی میگفتم قبول نمیکردی؟؟گفت بابا داییت از بس بد میکرد من فک کردم ته سکس همینه و باهاش هیچ حالی نمیکردم واقعا
خلاصه بعد از اون مرتب برنامه میچیدیم و همدیگه رو میدیدیم و باهم سکس میکردیم تا هنوز که هنوزه

پــــــــــــــــــــــــــایـــــــــــــــــــــــــــــــانــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــے

نوشته: محمد

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها