داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زهرا زن عموی بدجنس

سلام دوستان سعید هستم اولش بگم کیرم تو … کسی که فحش بده اگه تو وضعیت من بودی میتونی بگی کارم درسته یانه اگر هیچوقت تو اون شرایط نبودی حق نداری بگی کارم درست بود یا اشتباه یه داستان طولانی از زندگی خودم میخوام براتون بگم اصلا دروغ نیست شاید برلتون عجیب باشه چون داستان من متفات هست با داستان های که اینجا مینویسن
ازخودم بگم قدم ۱۸۲ هست وزنمم ۷۵ کیلو هیکل متوسطی دارم .
دوستان ما تو روستا زندگی میکنیم روستایی پرجنب و جوش یه سری سوژه مردم شده بودم چون هر روز بین ما و عمو هام دعوا بود بر سر زمین و فلان. خدابیامرز پدربزرگم زمین هارو تقسیم نکرده بود واسه همین هرکی میگفت جایی که موقعیتش خوبه واسه منه خیلی دعوا بود که پدرمم یه بار حسابی صدمه دید بعدها که بزرگای روستا مسئله رو حل کردن چند سال به خوبی گذشت. عموی وسطیم یه زن داره خیلی شره بیشتر دعواهای بین ما و عموم هام به خواطر اون و شیطونی هاش بود اسمش زهرا هست قدش نسبتا کوتاه و یه کم چاق خیلی جذاب لامصب ولی به همون اندازه هم شر چهار سال بود دعوا ها کم رنگ شده بودن البته این زهرا خانوم که در ادامه میگم براتون چطور جر دادم کصو کونشو هی شر درست میکرد مادر بزرگ ما هم تو خونه ما بود سه سال پیش مرد البته اون خدا بیامرز مرد ولی با رفتنش باز دعوا ها شروع شد سر زمین های که واسه مادربزرگم گذاشته بودن عموم هر روز فحش میداد و دعوا میکردن اونو پدرم اون دوتا پسر داشت منم نوزده ساله بودم سه تا خواهر هم داشتم خلاصه هر روز ناراحتی یه روز صبح خبر رسید عموم با تراکتور افتاده تو دره همه تعجب زده بودن رفتیم دیدم عههه این که رفته زمین مارو شخم بزن مثلا از ما میگیره بزور ولی خدا خوب جوابشو داد چون زور ما به اونا نمیرسید پدرم پلاتین تو پاش بود میلنگید اونا هم زیاد بودن خلاصه الان میگید پس چرا شکایت نکردین و فلان عزیزان اینجا ایرانه ایران هیچی به جایی نمیرسه خب از داستان دور نشیم اون موقه عموم بد جور زخمی شده بود میگفتن قد نخاع میشه ولی نشد مرد پدرم ناراحت شده بود خلاصه عزاداری و فلان تنها کسی که خوشحال بود فک کنم من بودم خلاصه یه سال از مرگش گذشت دیگه بحث زمینو ملک وسط نبود تقریبا همه باهم خوب بودن زهرا هم مثل قبلنا اون زن بد جنس نبود این لامصب ۴۴ سسالش بود ولی بدنش سفید عین برف بود هربار میدیدمش شق میکردم ساق پای گنده با اون کون کیر شق کن عجی کصی بود لامصب یه سال از مرگ عموم گذشت همه جمع شده بودن خونه اونا زهرا زیاد با من حرف نمیزد میدونستم واسه قضیه ای بود که وقتی من ۱۵ ساله بودم سرم اومد اون روز اون و پسر بزرگش حسابی منو زدن همون وقه پای پدرم اسیب دید پلاتین تو پاش گذاشتن بعدش بزرگا زمینارو تقسیم کردنو فلا میدونستم روش نمیشه با من حرف بزنه برامم مهم نبود خیلی تابلو بدنشو نگا میکردم اون به کصشم نبود نگاهام یه جوری رفتار میکرد انگار بودو نبود من اصلا مهم نیس همون موقه یه جوری یکی از کلیدای درشونو برداشتم ساعت ۱۰ شب بود ازعموم حرف میزدن زهرا کص گنده هی اشک تمساح میریخت همه باور کرده بودن میگفت ارزش نداشت پشیمونم و فلان ناراحت به پدرو عموم هام گفت حلالش کنن پسراشم هردو خونه هاشونو برده بودن شهر یکی زن داشت یکی هم تو خونه برادرش میموند خلاصه گذشت منم یه برنامه های داشتم تو سرم رن عمو تنها بود منو هرزگاهی میفرستادن بهش سر بزنم من ناچار قبول میکردم یه روز رفتم سلام کردم داشت پله ها رو میشست سلام کردم شلوارشو داده بود بالا تا زیر زانو ها که خیس نشن باز با بی محلیش روبه روشدم عجب بدن سفیدی داشت کی از فانتزیام کردن اون کصش بود من خیلی ناراحت شدم اصلا منو ادم حساب نکردخلاصه گذشتو ساعت ۲ شب شد زدم بیرون یه نقشه توپ کشیده بودم رسیدم دم درشون همه جارو چک کردم کسی نبود با کلید دزدیم رفتم تو خونه شون تو اتاق خواب بود اوف کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد یه تاخیری کامل هم ده دقیقه قبلش زده بودم اونشب احتمال گاییده شدنش صددرصد بود اون رو های کلفتو سفید جلو چشام بودم با اون پاهای سکسی ممه هاش نصفه معلوم بودن رو تخت ولو شده بود تو نور کم خیلی سکسی بود داشتم دیونه میشدم حرفش یادم افتاد مال وقتی که پسرش منو میزد اونم بهش میگفت دارم کیف میکنم با این صحنه ها و میخندد خاستم تو اون لحظه یه چوب بکنم تو کسش ولی یه فکر دیگه اومد تو سرم زبونمو گذاشتم رو رون هاش داشتن جق میزدهم تاخیری اسر کرده بود چند دقیه زدم اومد ریختم رو رونش اونجا رو ترک کردم روز بعدش رفتم تاخیری و داروی بیهوشی به زور پیدا کرده بودم با تناب خریدم تو باغ کنار خونه شون قایم کردم تاشب رفتن سلام کردم بدون جواب گفت دیشب کجا بودی گفتم باید بهت جواب مس بدم چطور مگه گفت هیچی گفتم شهر بودم میخوای از مادرم بپرس گفت نه منظوری نداشتم فک کنم واسه ابی بود که خالی کرده بودن رو رونش دیشب گفتم اومدم گگاگه چیزی لازم داشتی برات بیارم اولین بار بود مثه ادم باهام حرف میزد تشکر کرد رفتم شام خوردم همه خوابیدن باز ساعت ۲ شد زدم بیرون رسیدم دارویه بهوشی رو اماده کردم رفتم دم اتاق بالباس خواب سکسیش رو تخت خواب بود پشتش به من بود الان میگید چه اسون میری خونه بقیه دیدشون میزنی اولا کلید داشتم دوما واسه کسی که این همه بلا رو این زنیکه سرش اوردا اینکارا چیزی نیست با اون کینه حتی اتیش زدن خونشونم واسم کاری نداشت خلاصه از بحث سکسیمون دور نشیم اونشب زده بود بالا گفتم یه شب جمع اب برات بسازم از این شب کع تو عمرت ندیده باشی دستشو گذاشته بود لایه پاهاش تو گوشی میچرخید خودشم میمالید اوففف دامنش بالا بوداون کونهای کیر شق کن سفیدش جلو چشام بود اروم رفتم پشتش دارو رو زده بودم رو دستمال دستمو گذاشتم رو چشاش یه دست که دستمال بود دارویه بیهوشی زده بودم روش گرفتم جلو دهنش نشسته بودم روش دستش لا پاش گیر کرده بود با یه دستشم مشت میزد بهم این اتفاقا تو چند ثانیه خیلی کوتاه افتاد بیهوش شد گوششیش رو برداشتم داشت با یه مرد چت میکرد زود با گوشی خودم واستاپش رو نصب کردم رمزو زدم بیهوش جلوم بود انگار دنیارو زده بودن به نام منه کص ندیده حداقل دوساعت میکشید تا به هوش بیاد فقط یه لباس خواب سفید تنش بود زود از تنش دراوردم شروع کردم از پاهاش لیس زدن کصش یه کم قهوه ای بود لاپاش هم قهویی بود با اینکه خودش خیلی سفید بود مثه وحشیا کصشو لیس میزدم ممه هاشو لیس زدم هرکاری بگین کردم کیرمو میکردم تو دهنش لباشو لیس میزدم یه بار ارضا شدم دیگه کیرم کنترلو داد به عقلم دستاشو بستم به تخت خواب و پاهاشم هرکدومو به یه لبه تخت خواب منم لخت بود باز داشتم بادیدن اون رون های حشریش وحشی میشدم اما منتظر بودم به هوش بیاد ساعت ۴.۴۰ دقیقه بود چشماشو باز کرد جیغش درد اومد به منو هفت جدو ابادم فحش میداد جیغ میکشید ولی به کیرمم نبود روستا یه جوریه خونه ها از هم دورن رفتم بیرون اتاق یه قرص کامل خوردم رفتم پیشش باز گفتم چه خبر زهرا همیشه من مثه برده ها بودم پیشت حالا تورو مثه سگ بستم به تخت داشت گریه میکرد منم دلم میسوخت واسش اما تو دلم کینه داشتم ازش ساعت پنج بود دیگه قرص باید اثر میکرد بهش گفتم یادته احمد (پسر بزرگش)منو میزده میگفتی خیلی از این صحنه لذت میبرم گفت گه خوردن به خدا پشیمونم گفتم پشیمون نباش بیهوش بودی ازت هزار تا عکس تو بغلم گرفتم یکی دوتا از عکسایی لختشو نشونش دادم هی گریه میکرد سرنو بردن لای پاهاش کصشو گاز گرفتم گفتم منم اینجوری حال میکنم خوبه قسمم میداد و فلان ولی گوش من بدهکار تناب پاهاشو باز کردم لنگاشو به زور دادم بالا یه کم تف زدم به کیرم میخواستم بزارم تو کون خشکش گفتم میخوای عکسات پخش بشه یا کون میدی هیچی نمیگفت گریه میکرد کیرمو میمالیدم به کونش فرو کردم تا اخر داخلش کیرم زیاد کلفت نیست ولی درازه کلفتیشم متوسطه جیغ میزدو منو التماس میکرد من هی تلمبه زدم ولی دیگه جیغ نمیزد لبه های کونش مثه گیلاس سرخ شده بودن یه سیلی زدم در کونش گفتم اینم واسه اینکه هرروز شیطونیه اینو اونو میکردی راستش یه لحظه دلم به حالش سوخت رفتم تو پذیرایی یه حس بدی داشتم اما میخواستم بکنمش اون شاه کصو جیغو دادش بلند شد باز رفتم داخل گفت تورو خدا دست از سرم بردار گفتم باید باهام حال کنی منم عکساتو پاک میکنم عکسارو قبلا کپی کرده بودم تو مموری خیالم راحت بود گفتم هرکاری میخوای میکتم ابرومو نبر دستاشو باز کردم جلو چشماش عکسارو حذف کردم خیالش یه کم راحت شد گفتم کیرمو بخور کرد تو دهنش خیلی خوب میخورد ولی قرصه یه جور اثر کرده بود ابم نمیخواست بیاد چون قبلا ارضا شده بودم واسه همینم بود گفتم بهش دراز بکش پاهاتو بده بالا دهنمو گذاشتم رو کصش تازه داشت اونم حال میکرد ناله های خیلی ارومی میکرد کیرمو کردم تو کسش کسو بدنش پشم داشت چون دلیلی واسه شیو کردن نداشت کردمش اون معلوم بود داره حال میکنه صدایی شالاپ شلوپ میومد از کسش پر اب شده بود لرزید به خودش ارضا شد منم باز کردم تو کونش با چند تلمبه ارضا شدم زدم بیرون بی سرو صدا رفتم خونه حسابی سبک شده بودم رفتم تو واتساپش دیدم چه خبره با دهیار روستا چت میکرد البته بیشتر سکس چت بود ولی زیاد گپشو نیاور از پیام های جدیدش فهمیدم سکس چت میکنه صبح رفتم دم درشون در زدم میلنگید باز اصلا بهم رو نمیداد گفت ادم نیستی نمیتونم راه برم خندیدم اونم عصبی بود گفت برو گمشو پدر سگ گفتم به دهیار جونتم میگی پدر سگ کم مونده بود هنگ کنه درو بست منم رفتم دوشب بعدش باز دلم کص میخواست با خودم گفتم هرموقه بخام این میده هم باهام حال میکنه هم از بس اتو دارم ازش مجبوره که بده ساعت ۱۱شب با سع تا ژیلت رفتم درشو زدم باز کرد بدون اجازه رفتم داخل میترسید چیزی بگه گفتم باهام کنار بیا من اونقد گاو نیستم عکسارو حذف کردم از رابطه تو و دهیار جونتم اتو دارم گفت تو بچه من خوشم نمیاد و فلانو از این کسشرا گفتم ۲۰ سالمه من خوشم میاد به کیرم که تو خوشت نمیاد گفتم اب داغه گفت چرا گفتم داغه گفت اره گفتم برو تو حموم لغت شو بیام تمیزت کنم از سر ناچاری رفت با اخم گفتم اخم نه مجبوری باهام کنار بیای رفتم تو حموم پشتش وایسادم سه تا ژیلت تو دستم بود زیر بغل هاشو تراشیدم بعد موهای لناشو کم رو رونهاش بود با ژیلت زدم موهای کنار نافو کونشم زدم که کم شکم داشت ولی بازم عالی بود خندیدم گفتم عشقم موهاتو چطور بزنم خندید چیزی نگفت دست زدم دیدم کسش خیسه نگو این از منم حشری تره زبونمو کشیدم لایه کسش یه اه کشید درجا کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد ابشو خوردم مثه شاش بود البته نه اونقدر شور ایندفعه سرمو گذاشت لای پاهاش یه کم لیس زدم گفت وایسا این پشمایه بی صاحبتو بزنم پشماشو زدم خودمم لخت شدم بهترین حموم عمرم بود اونم منو میشست کف میزد بدنمو داشتم حال میکردم دستمو میکشیدم لای کسش اونم همراهی میکرد گفتم بریم اتاق خواب جلو راه افتاد گفتم چیزی نپوشی ها سرشو تکون دادو خندید از جیبم قرسو برداشتم با اب داغ حموم خوردم تو اتاق بود منم با کیر شق شده جلوش وایساده بودم رفتم کسشو مثه گرسنه ها میخوردم سرمو فشار میداد به کسش یه دل سیر کردمش از اون موقه به بعد میکنمش بعضی موقع ها منو میکشونه خونش تا بکنمش اونم خوشش اومده باهم حسابی حال میکنیم اخرین باری که رفتم پاهاشم لیس زدم از بس خودشو تمیزو سکسی کرده بود شلوارتنگ پوشیده بود با سینه بند خلاصه بهترین روزایی زندگیمو بعدا تموم بدبختی ها دارم زندگی میکنم
کیرم تو کس مادر هرکی بخواد فحش بده

نوشته: سعید

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها