داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن نامرئی 70

دو تا از قاچاقچیا داشتند با یه زن که به شدت محجبه و باند پیچی سیاه شده بود کلنجار می رفتند و دست به یقه شده بودند . بعدا فهمیدم که اون زنه جزو مامورین مبارزه با قاچاقچیان مواد مخدره و افسر و سروانه . از اون محجبه های خیلی  دلیر نشون می داد که با این که اسیر هم شده بود ول کن معامله نبود و از موضع قدرت باهاشون صحبت می کرد . ما با اون سه تا شده بودیم نفر تو دل اون بیابون . یه اتاقکی هم اون گوشه کنارا به چشم می خورد که بوی گندش خفه ام کرده بود بیشتر شبیه توالت عمومی بود . -به من دست نزنین . نامحرمای کثیف .. آدمکشا . خدا جزاتونو میده . منو بکشین و خلاصم کنین . من نمی خوام زیر بار زور و خفت برم . -جنده عوضی تو ومامورات سه تن از بهترین و زحمتکش ترین همکارای ما رو کشتین .. جنده خانوم .. -در عوض شما هم پنج تا پلیسو به شهادت رسوندین . جواب خدا رو چی می خواین بدین . . اون دو تا مرد گردن کلفت اسمشون بود غلام و اسد . خیلی خشن و عصبی بودند . حق هم داشتند . بااین حساب باید هشت تا جسد این دور و برا افتاده باشن . پنج تاش که سه تاشون پلیس بودن مشخص بودن . تا لحظاتی دیگه می دونم که بوی گند اونا فضای اینجا رو پر می کنه و لاشخورا رو به این سمت می کشونه . چندش آوربود . واقعا مردن این روزا چه آسون شده . غلام دستشو برد طرف زن که فکر کنم چند دقیقه ای بیشتر از اسارتش نمی گذشت . از پشت محکم دستشو گرفته بودند . ظاهرا هنوز اسلحه شو نگرفته بودند . دستشو که اسد ول کرد غلام شروع کرد به تفتیش بدنی . -بهم دست نزن ..  اگه هفت تیر می خوای من خودم بهت میدم . من خودم بهت میدم -از مشخصاتی که تو جیب این زنه پیدا کرده بودند فهمیدن که اسمش اعظمه -اعظم خانوم نیازی نیست که تو به ما بدی ما خودم می کنیم .. ببخشید تو رو می کنیم .. می گاییمت . مارو کوس خل گیر آوردی ;/; به طرز وحشیانه ای چادر سرشو پاره کرده و اسلحه شو از لابه لای پیرهنش در آوردند .. ضجه و ناله و شیونش فایده ای نداشت . اونو بستن به یکی از ستونهای کاشته شده تو همون بیابون .. استخونهایی هم نزدیک ستون بود . زینال بهم گفت نازیلا جون ما از این ستون برای دار زدن دشمن استفاده می کنیم . و اگه هم بین ما افراد خائنی پیداشن اونا رو هم دار می زنیم . -ببندید این جنده سیاهپوشو . نیازی هم به صیغه خوندن نیست .کاری کنین که تمام گناهانش آمرزیده شه . میگن اگه سر مومن بلا بیاد گناهانش بخشیده میشه -بترسید از خشم الهی .. اگر دامن کسی را لکه دار کنید لکه ننگ تا ابد بر سینه تان باقی خواهد ماند . .. اسد در همین لحظه به حرف اومد و گفت ببینم این کلمات قصاری رو که بر زبان آوردی مال کنفوسیوس بوده یا از یکی از همین ملاهای آبگوشتی تولیدی بعد از انقلاب ما . زنه رو بستند به ستون . غلام و اسد کیرشونو کشیدن بیرون . -بچه ها این خواهر دینی ما از اون جنده های مجحبه و مومن و مبارزه . دو تا کیر کمشه . اونا هر روز تو محفل برادران بسیجی و ارتشی کلی کیر می خورن . میگن در بیابان لنگه کفشی نعمت است . ما فعلا پنج تا لنگه اگه بشیم خیلی عالیه . نازیلا جونم میاد به کمک ما تایی یه حال درست و حسابی به این جناب سروان ناز و ترگل و ورگل خودمون میدیم . اعظم رو طناب پیچش کردند .. حالا دیگه زینال بود که دستور می داد . -بچه ها طوری ببندینش که  هم بتونه خوب کوس و کونشو بده و هم این که نتونه فرار کنه . مراقب جفتک بازیهاش هم باشین . اینا از اون کماندو های قهارند . ولی همون کیر اولو که بخوره همچین سست میشه که همه تکنیک ها و تاکتیکها از یادش بره با این که چشم دیدن کلاغ سیاههای شوم و نحس رو نداشتم ولی این یه تیکه رو دلم واسه این زنه می سوخت . شاید جای دیگه توسط افراد دیگه ای همچین بلایی سرش میومد دلم نمی سوخت ولی .. اصلا ولش اون امروز با طعم چند تا کیر آشنا میشه و فرهنگ و فلسفه اش تغییر می کنه . اما یه احساسی بهم می گفت وقتی که حسابی با این اعظم خانوم حال کنن اونو بکشن . چون تاثیری به حالشون نداره جز دردسر . شاید اگه گروگان کسی می شدند می تونستن واسه معاوضه از وجودش استفاده کنند . مخصوصا این که گفته بودند از اونجایی که شب کویر خیلی سرده باید قبل از غروب آفتاب از این ناحیه خارج شیم . یه لباسی بود که به نظرم اومد باید لباس فرم خانومای ارتشی باشه . یه خورده بلند تر از لباس مردا به نظر می رسید . همونو به طرز وحشیانه ای جرش دادند . بعضا از دگمه هاش رو به زور کندند . اعظم تفی به صورت اسد انداخت . و اسد هم چپ و راست زیر گوش اعظم آنچنان می نواخت که زن پلیس از حال رفته بود . غلام موهای سرشو گرفته می کشید -عوضی تو خود تو,  دو تا از دوستامو کشتی .. کشتی اونا رو . من با چشای خودم دیدم . اول می کنیمت .ما پنج تا مرد تو رو می کنیم . کیرمونو فرو می کنیم تو کوست .زینال این خانومو نمی شناسم -نازیلا عضو جدید گروه .. یه نگاه خریدارانه ای بهم انداخت و گفت من نمی دونم داری چیکار می کنی زینال ولی بعد از این که ما این جناب سروانو گاییدیم یه اسلحه مبدیم دست نازیلا واسه این که بتونه دوستی خودشو به ما ثابت کنه سرشو فرو می کنه تو کوس اعظم جون .. بوم بوم .. بوم .. بوم .. اونو به درجه رفیع شهادت می رسونه و ما هم همه شهادت میدیم که نازیلا جون که می دونم خوب شما رو سیر کرده از خودمونه … ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها