داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن نامرئی 74

لبامو  از رو کوس اعظم بر داشته و  به لباش رسوندم یه ماچ هم از  لباش گرفته و در حالی که دستم رو کوسش بود لبمو بردم زیر گوشش . -ببین اعظم جون باید با اینا راه بیای و اعتمادشونو جلب کنی . اگرم حال کردی و حالتو نشون دادی هیچ عیبی نداره . برای دفاع از اهداف مقدس عالیه باید این کارارو کرد . یکی جونشو میده یکی مالشو میده یکی هم یه چیزای دیگه میده . -من نمی دونم تو چیکار میخوای بکنی نازیلا -در ضمن اسم من نادیاست .. حالا ضرورتی هم نداشت که خودمو نازیلا معرفی کنم . ولی حواست باشه همون نازیلا صدام کنی -تو اصلا کی هستی -فرض کن فرستاده ای از آسمان . کسی که اومده تو رو نجات بده و جامعه رو اصلاح کنه .. -من سر در نمیارم . بعدا سر در میاری …… البته می شد الان یه کارایی کرد و یه ریسکهایی انجام داد . مثلا من غیب شم و یکی دو تا اسلحه بگیرم ولی من که کار بردشو وارد نبودم و اونا هم پنج نفر بودند . خیلی خطر ناک بود . خیلی . تازه دوست داشتم اطلاعات بیشتری هم جمع آوری می کردم که ببینم میشه از باند های دیگه هم اطلاعاتی به دست آورد یا نه . -ببینم تو بلدی شلیک کنی ;/; -نه . ولی اگه هفت تیر پر باشه می تونم بگیرم طرف یه آدم و ماشه رو بکشم . -اگه زورشو داشته باشی . -حالا بیا میخوام ماشه تو رو بکشم . اعظم دستتو بذار رو کوسم . بیا دیگه تا کی می خوای زیر حجاب و سایه ایمان از لذت دنیا محروم باشی . دوروز دنیا حال کن . خدمتتم انجام بده . اجرشم ببر . همه طرفو داشته باش .نمی دونی چه هیجانی میده -آخخخخخخ نازیلا تو دیگه کی هستی . من نمی دونم شیطونی یا فرشته ای ;/; -هر چی دوست داری فرض کن . اگه بخوام شیطون باشم پس باید گفت شیطون جاش تو بهشته -پس باید بهت گفت فرشته -اووووفففففف اعظم جون .. بیا به جای این بحثها به خودمون برسیم . فراموش کنیم که کجاییم و کار و هدفمون چیه . چقدر خودمونو علاف گذشته و آینده کنیم . چهار تا انگشتمو کردم تو کوس اعظم و با سرعتی زیاد اونا رو اون داخل حرکتش می دادم . اعظم هم در حرکتی متقابل این کارو انجام داد .. چقدر حرکت انگشتاش به کوسم حال و مزه می داد . به هم چسبیدیم . من لبامو رسونده بودم زیر گوش اون و خیلی آروم و با هوس می بوسیدمش . اونم با این که حشری شده بود ولی دلش بود پیش این که من می خوام چیکار کنم . -نترس زن .. راستی خوب شد گفتی می تونی یه شماره تلفن بهم بدی .. در ضمن من موقعیت منطقه رو نمی دونم .. نمی دونم چرا  نیروهای انتظامی برای نجات تو نمیان .. -راستش ما همه قلع و قمع شدیم و فقط من موندم . ممکن هم هست بیان  از این طرف ولی ظاهرا طوری سرگرم درگیری شده بودیم که احتمال داره کسی ندونه ما توی همچین خراب شده ای هستیم -باشه فقط یه شماره تلفن بهم بده . کاریت نباشه . بقیه اش با من . .  اونم یه شماره ای رو گفت و منم چند بار در ذهنم مرورش کردم تا حفظ شدم . -خب خانومی اگه من به این شماره زنگ بزنم چند دقیقه می کشه تا بیان -حداقل دو ساعت ولی نمیشه بیگدار به آب زد . جون یه همکار واسه اونا خیلی عزیزه راستی تو چطوری می تونی باهاشون تماس بگیری -کاریت نباشه اعظم .. من خودم تلفن ندارم ولی وقتی اونا رو کشوندیم طرف خودمون من بهونه دستشویی می کنم و یکی از موبایلها رو بر می دارم و تماس می گیرم -نمی فهمم . تو چطور این کارو می کنی ;/; تازه تو رو می بینن . کار خطر ناکی هم هست . -کاریت نباشه . فقط بگو من چی باید به طرف بگم تا باورش شه . -هیچی اون شوهرمه .. بهش بگو اعظم  رفته آسمون .. -خندیدم و گفتم راست میگی با این پنج تا کیری که مثل یه جک می خوان برن تو کوست و تو رو بالا ببرن سرت به آسمون هم می خوره . اینم رمز بود که بین خودتون گذاشتین . -فقط می ترسم بیاد اینجا و ما رو لخت ببینه .. -ببین زن پس اول یه حال درست و حسابی بهشون میدیم خوب که سیرشدن یا آخرای سیر شدن من کارمو انجام میدم وای این کار یه اشکالی داره باید یه کاری کنیم که مارو حرکتمون ندن .. همون وسطای سکس اگه زنگ بزنم خوبه .. . مونده بودم که چیکار کنم . -حالا لبتو بذار رو لبام اعظم جون .. دلم نمیومد مردا رو صدا کنم . اونا سخت با منقل و وافور مشغول بودند و من و  این زن مومن دست تو کوس هم و لب رو لب در حال لز بودیم . نمی دونم چند دقیقه در این حال بودیم که دیدیم مردا یواش یواش پیداشون شد . فکر نمی کردیم به این زودی بر گردن . . من و اعظم اون جور که باید و شاید حال نکرده بودیم . -مردا اومدن و افتادن رو ما . غلام : خب ببینم نازیلا جونم چیکار کرده . بالاخره تونسته این جناب سروانو به راه راست ارشاد کنه یا نه . جناب سروان که امر به معروف می کرده -اوخ غلومی .. تو سر ور مایی . من امر به معروفش کردم و اونم قانع شد . حالا من و اون در اختیار شماییم . اونم می دونه که زندگی یعنی عشق و حال و صفای کیر شما . ولی تو مرامتون نامردی نباید باشه . باید نشون بدین که گذشت دارین . …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها