داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن نامرئی 155

خاله شهین که همش از خجالتی بودن دم می زد و می گفت من نمی دونم باید چیکار کنم و اگه بخوام زیر کیر یک مرد برم دست و پامو گم می کنم خیلی راحت کونشو به عقب پرت می کرد تا فرخ راحت تر اونو در اختیار خودش داشته باشه . من که دلم می خواست همونجا دراز می کشیدم . بیشتر از یک جنده فعالیت داشتم ولی از زندگی خودم لذت می بردم . می خواستم همیشه همین احساسو داشته باشم همین احساس لذتو . گاهی وقتا فراموش می کردم که قدرتی استثنایی دارم . مثلا در مورد همین مسئله که اگه خاله جون بخواد بیاد کنار این پنجره بزرگ و این گلخونه رو بخواد دید بزنه . این که غصه ای نداشت من می تونستم به محض این که اون حرکتش به سمت پنجره رو شروع کرد غیبم بزنه . حالا با آرامش بیشتری گاییده شدن خاله جونو نگاه می کردم . اون واقعا به این سکس و این که دست یک مردبه بدنش کشیده شه و به اون لذت و اعتماد به نفس بده نیاز داشت . فرخ هم اون جوری که دلش می خواست خاله منو می کرد . -فرخ جون .. فرخ خوشگله .. شماره تلفن و آدرس تهرونو بهم بده . می خوام همیشه با تو در تماس باشم . -خب شهین خانومی هنوز با این کیر نتونستی به مقصد برسی . ببینم خوب حال می کنی . مطمئنی پشیمون نمیشی ;/; با کیر فرخ کنار اومدن خیلی سخته .. -اووووههههه فرخ جووووون کسسسسسم نگو نگو .. اگه بیست و چهار ساعته اونو بذاری توی کسم و بکشیش بیرون شهین بی حیا .. شهین جنده تو میگه بازم کمه . -خوشم میاد خوشم میاد .. ولی شهین جون ..  یه کاری کن وقتی که تو رو می کنم دیگه چشم و دلم سیر باشه . فقط تو شهین جون . فقط کس تو . فقط تو می تونی اون جوری که من دوست دارم به من حال بدی . خیلی دوست داشتم از نزدیک صورت شهین جونو ببینم . ببینم اون سرخی گونه ها و شرم خاصی رو که بر چهره اش نشسته . ببینم تا چه اندازه حرفای فرخ روش اثر کرده .  فرخ  کیرشو از توی کس بیرون کشید . کمر خاله امو گرفت و اونو یک دور بر گردوند . خاله ام این حالتو خیلی دوست داشت . اصولا ما زنا اگه کسمون از روبرو گاییده شه طاقباز قرار بگیریم و کننده کار رو ببینیم خیلی لذت می بریم . الان اگه شهین جون سرشو به سمت راست بر می گردوند می تونست منو ببینه . ولی من خیلی مراقب بودم . دو دستی زدم تو سر خودم . نادیا نادیای کس خل آلزایمر گرفته . حقته که تمام کیر های کلفت دنیا یک جا برن توی کست و جرت بدند . خب همین حالا غیب شو . همین حالا برو نزدیک اونا .واقعا که مشاعر خودت رو از دست دادی . خیلی هیجان زده شده بودم .  نادیا تو تقصیر نداری . شاید هنوز خودت رو باور نداری . شاید هنوز باور نداری که با بقیه فرق می کنی . می تونی کارایی رو انجام بدی که دیگران نمی تونن . پس باید برای اونا و برای خودت مفید باشی . از این افکار آرمانی اومدم بیرون و رفتم به سمت قایم باشک بازی . چه کیفی می داد . حالا می تونستم شهینو از نزدیک وارسی کنم . سرخ و سفیدی های صورتشو ببینم . اون قبل از این جریانات از این می گفت که دیگه اون اواخر از مردا خیلی بدش اومده .. و اگه یه زمانی یکی بخواد ازش خواستگاری کنه هر چند که قبول نمی کنه ولی از این که تصور کنه بخواد باهاش سکس داشته باشه چندشش میشه . غافل از این که حالا همچین رفته بود توی حس که از یک دوشیزه تاره بالغ هم هیجانش بیشتر بود . رفتم بالا سرشون . شهین خیلی سرخ شده بود . ضربان قلبش شدید بود . چشاشو بسته بود . فرخ دستاشو رو تشک ستون کرده بود و خاله هم با چشایی بسته فقط ناله می کرد . من هم دوست داشتم یه جورایی برم کمک اونا .  خاله رو باید از هر طرف بهش هیجان می دادی که دیگه فرصت فکر کردن نداشته باشه . من که نامرئی شده بودم و اونم منو نمی دید . تازه  چشاش بسته بود و فرخ هم که دستش در یه حالت ستون شده روی تشک قرار داشت . منم فرصتو غنیمت شمرده و دو تا دستامو رو سینه های شهین گذاشتم . اون فقط لباشو گاز می رفت . خیلی وسوسه انگیز شده بود . دلم می خواست یا جای شهین بودم یا اگه نمی تونستم اون لبای غنچه کرده پر هوسشو می بوسیدم . خیلی ناز شده بود . یه چند دقیقه ای با سینه های شهین ور رفتم . دلم می خواست یه ناخنکی  به کیر فرخ می زدم که در لابه لای عشقبازی محو شه و اون شک نکنه . دستامو که از رو سینه های شهین بر داشتم تازه صداش در اومد -فرخ بازم با سینه هام بازی کن . چقدر دستات نرم بودند . مثل دخترا ناخناتو بلند می کنی . -متوجه نمیشم چی داری میگی شهین .. دستاشو گذاشت رو سینه های شهین . این جوری  اگه می خواست تعادل وتسلط خوبی روی خاله داشته باشه کمرش درد می گرفت . -فرخ حالا دستات خشن تر شده .. پسر بدون توجه به حرفای خاله داشت باهاش ور می رفت . خنده ام گرفته بود حتما فکر می کرد هوس زیادی باعث پرت و پلا گفتن خاله جونم شده … ادامه دارد … نویسنده …. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها