داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن نامرئی 8

پویا چیکار می کنی زودباش دیگه . آخ آخخخخخخخخ یواش یواش تورو جون نسترن یواش .. جون مامانت یواش تر . رحم کن .. نه…. چقدر داغه .. درد داره .. کونم .. پاره شدم .. یواشتر .. تکون نخور همون داخل نگهش داشته باش . آروم آروم .. -نادیا جون قربون شکل ماهت ببین کیرم تو ی کونته . دیدی چقدر راحت رفت . الان تکونش نمیدم  تا خودت بگی -اوههههه چی میگی . تو کون تو که نرفت این قدر درد بکشی . می دونم خیلی اذیت شدی چیکار کنم . اگه می خوای یواش یواش میلیمتری کیرتو حرکتش بده . هر وقت هم دوست داشتی خالی کن . ازپشت کرده بود تو کونم و کف دستشو قرار داده بود رو کوسم و می خواست یه جوری بهم حال بده که زیاد به درد کون فکر نکنم و یه خورده هم موفق شده بود . پشتمو غرق بوسه کرده بود و اونقدر باهام ور رفت که من از هر نظر نرم شدم . حتی کونمم نرم تر شد . حس کردم که سوراخ کونم جا باز کرده .دلم می خواست یه خورده سرعت حرکت کیرش توی کونمو زیاد تر کنه و کیرشو بیشتر لمس کنم . همین کارو هم انجام داد . بااین گاییده شدن کوسم بهم لذت بیشتری می داد ولی چسبندگی و اصطکاک شدید کیرشو توی کونم بیشتر حس می کردم . -پویا خواهش می کنم . کیرت حالا داره تو کونم سر می خوره . بیشتر بیشتر .. بیشتر بذارش تو بیشتر و سریعتر حرکتش بده .. چقدر داغ شده .. -نهههه آخخخخخ نادیا جااااااان داره میاد داره می ریزه .. راست می گفت . جهش پرش کیرشو توی کونم حس می کردم . داغی آب کیرش با التهاب کون من و اون وازلین هایی که زده بود قاطی شد و منو داغ داغ داغم کرد . از این که دامادم پس از یه حال دادن حسابی باهام حال کرده کیف می کردم . -پویا ولم نکن . ولم نکن . رومن بمون دراز بکش . زود پا نشو نازم کن . بگو ازم خوشت اومده . دوستم داری و اون همه این کارا رو واسم انجام داد . کارمون که تموم شد و خوب حال کردیم رو کردم بهش و گفتم ببینم داماد گلم چی شد به خواهرم خیانت کردی ;/; نداشتیما . اون اگه بفهمه می دونی چی میشه ;/; داشتم حالشو می گرفتم . چند بار رفت دهن باز کنه و احتمالا بگه که اگه خیانت بده چرا توی نادیا با شوهرش حال کردی . یا من نذاشتم اون حرفشو بزنه و یا این که اون جرات حرف زدن پیدا نکرد . سر نخ حرفشو ظاهرا گم کرد و تنها چیزی که تونست بهم بگه این بود که تو که چیزی بهش نمیگی -اگه پسر خوب و حرف گوش کنی باشی و هر وقت که بهت گفتم در خدمتم باشی نه . درضمن دیگه هم حق نداری که به خواهرم خیانت کنی و با بهارک باشی . اگه دیدی من یه خورده بهت حال دادم بیشتر به این خاطر بود که چشم و دلت سیر باشه ودنبال زنای بد کاره نباشی و به خواهرم خیانت نکنی . -دستت درد نکنه نادیا جون محبت کردی -جاهای دیگه منم درد نکنه که خیلی هواتو داشته .-نادیا عزیزم فقط واسه همین یه بار بود که شیطون داشت گولم می زد . اشتباه کردم . من آدم خائنی نیستم شاید واسه تنوع بود که این اشتباه روکردم -سعی کن دیگه از این اشتباهات نکنی حالا شرایط من و تو فرق می کنه ….. فقط اگه خونه بوبردار شن که نسترن دیشب خونه نبوده .. باید یه جوری ردیفش کنم .. درهر حال  شیره دامادمو تا می شد کشیدم ویه دلی از عزا در آوردم . چقدر غم و غصه . دیگه خسته شده بودم . آخه اینا حد و اندازه ای داره . سرمو گذاشتم رو سینه های پویا و تا ساعتها تو بغلش خواب بودم . دوسالی می شد که همچین خوابی نداشتم . صبح با یه سرمستی خاصی از خواب بیدار شدم . نقش خانوم خونه رو براش بازی کردم . همه طرفه جور خواهرمو کشیدم . یه صبحونه سبکی خوردیم تا سبکبال خاطره خوش شب گذشته رو تجدید کنیم . سکس تکمیلی رو هم انجام دادیم و بعدش با یه آرامش و سبکی و نشاط خاصی ازش خداحافظی کردم . دیدم نسبت به زندگی عوض شده بود . راستی این بود راه درمان من . شاید اون ماههای اولی که از مرگ شوهرم می گذشت جواب نمی داد ولی در هر حال بالاخره در همون حرکت اول جواب داد . فکر نمی کردم که  بتونم یه روز این قدر راحت سکس داشته باشم . اصلا به این مسئله فکر نمی کردم . دیگه تو خیابونا وقتی به زوجهای جوون نگاه می کردم حسرت اینو نمی خوردم که چرا زوج من در کنارم نیست . هرچند یاد آوری  لحظات درد ناک از دست دادن همسرم همچنان برام یه کابوسه ولی همون یه شب با دامادم بودن تمام این حصار ها رو در هم شکسته بود . برای دقایقی رفتم در یکی از این پارکها نشستم . دوست داشتم در خلوت خودم فکر کنم . نگام  افتاد به یه دختر و پسر جوون . بی خیال دست تو دست هم نشسته بودند و به استخر روبروشون نگاه می کردند . من خیلی از اونا بزرگتر نبودم . دلم می خواست یه خورده اذیتشون کنم و سر به سرشون بذارم ولی نه ! چه سودی به حال من داشت . با این حال یه فشاری به بازوم آورده و گفتم برم پشت سرشون ببینم چی دارن بهم میگن . حس فضولیم گل کرده بود . خیلی خوشم میومد از این جمله های دوستت دارم گفتن ها و عاشقتم ها .. هرچند بیشترش یا همون موقع دروغ بود یا بعدا دروغ از آب در میومد . دوسه دقیقه ای پشت سرشون بودم فقط در سکوت بودند . آخرش دختره به پسره گفت دلم می خواد تا ابد همین جا و تو همین حال بمونم .. منم با خودم گفتم ولی من دلم می خواد برم خونه ام . یه فشار دیگه ای به بازوم آورده و این کارو در دو سه قدمی اونا انجام دادم و یهو سر و ته کرده و در جهت مخالف ازشون فاصله گرفتم . یه لحظه هردوشون با هم متوجه ام شده بودند . می دونم یه خورده گیج شدن ولی می دونستم اونو به حساب عاشقی میذارن .. ادامه دارد .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها