داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن نامرئی 289

اون دختر از جاش پا شد و ظاهرا برای لحظاتی از اون پسر دور شد حالا به قصد دستشویی رفته بود یا کار دیگه رو نمی دونستم . ولی کمی اضطراب داشت .. یه جورایی بهش مشکوک شدم . باید می دونستم که اون می خواد چیکار کنه . نمی دونم چرا فضولیم گل کرده بود و می خواستم هر طوری که شده از جریان سر در بیارم . بهتر دونستم که همراه دختره برم و متوجه شم که چی به چیه .
 واااااااییییییی چه چیزا که نشنیدم ! ظاهرا دختره یه دوست پسر دیگه هم داشت و می خواست بعد از این که از اون پسره خدا حافظی کرد بره سمت اون … خیلی عالی شد .ولی من چه جوری می تونستم اثباتش کنم .  این مرض مثل خوره افتاده بود به جونم که بخوام هر طوری که شده بین اون دو نفر رو به هم بزنم .. رفتم و کنار پسره نشستم . هر چند اون  سه چهار سالی رو از من کم سن تر نشون می داد ولی با این حال دلم می خواست  اونو هم تجربه اش کنم … یه جوری نگام کرد که انگاری اومده باشم و خونه شو صاحب شده باشنم ..
 -ببخشید خانوم با کسی کاری داشتید ;
– مگه شما با کسی کاری داشتید که اینجائید ..
 پسره هم با کمال پر رویی از دوست دخترش گفت . از این که یکی هست که این دور و براست و باید تا لحظاتی دیگه بیاد اون جا و کنارش بشینه …
 -راستش من اصلا از این بازیها  یعنی از این عشق و عاشقی بازی ها خوشم نمیاد .. پسر طوری با تعجب نگام می کرد که انگار از کره دیگه ای اومده باشم . چون خیلی زود با هاش دختر خاله شده بودم .. ادامه دادم ..
-همین الان داشتم میومدم یه دختری داشت با دوست پسرش حرف می زد و نگران بود … طوری که انگار توی همین محوطه داره با کس دیگه ای حال می کنه … اصلا دوره زمونه عجیبی شده . من خودم یک زن هستم .. نمی خوام زنا رو بکوبونم . ولی واقعیت این جاست که الان دیگه نمیشه به زنان و دختران اعتماد کرد . ان دوره دیگه با دوران قبل تفاوت زیادی داره که به زن جماعت می شد  اعتماد کرد .. نگاه کن اون دختر داره میاد . همونی که پشت اون بوته ها و درختا داشت با دوست پسرش حرف می زد …
 رنگ از رخسار پسره پرید … خوب زده بودم توی ذوقش . البته کار بدی هم نکرده بودم . چون واقعیت رو همون  جوری که بود براش تعریف کردم و اون نمی تونست از من گله مند باشه یا این که پیش خودم عذاب وجدانی رو تحمل کنم . .. دختره با تعجب داشت نگام می کرد …  یه نگاهی هم به دوست پسرش انداخت … ادای دخترای عصبانی رو در آورد ..
-آقا رامین افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم ; همین دو دقیقه که رفتم و بر گشتم ; 
-می تونم اسم شما رو بپرسم خانوم ; من از تمام ماجراهای زندگی شما خبر دارم . فکر نکن که آقا رامین ببو گلابی بوده و شما هر بلایی که دوست داری می تونی سرش  بیاری .. فکر نکن اون کسی که با هاش وعده ملاقات می ذاری با تو خیلی صمیمی و یکرنگه .. همین حالا به من زنگ زده و گفته که تو با هاش قرار ملاقات گذاشتی … ولی خب من از این کارش ناراحت شدم . تو دوست پسر منو تور کردی .. البته اون به غیر من و تو دوست دخترای دیگه ای هم داره . من براش پول خرج می کنم و مجبوره که با من راه بیاد .
بد جوری مخشو کار گرفته بودم …
 رامین : بهناز موبایلتو بده .. بده اون گوشی رو به من ببینم ..
 بهناز : تو به من اعتماد نداری و به حرف این غریبه دو به هم زن گوش می کنی ; اصلا پا میشم میرم .
شونه های دختره رو گرفته اونو رو نیمکت نشوندم . می خواست جیغ بزنه و در بره .. ولی ولش نکردم .. طوری شده بودم که انگاری  راستی راستی اون رو دستم بلند شده و دوست پسر منواز من گرفته .. نمی دونم چرا در اون لحظه فکر می کردم که من شدم فرشته نجات روی زمین و باید که جامعه رو اصلاحش کنم .. شایدم می خواستم یه جورایی با این پسره حال کنم . ظاهرا بهناز از بس به این پسره اعتماد داشت و مخ اونو کار گرفته بود شماره دوست پسر دیگه شو محو نکرده بود ..
 -بیچاره ات می کنم بهناز .فکر کردی می تونی صاف در بری …
 بهناز : اگه راست میگی بگو اونی که با هاش دوستم و مدعی هستی که دوست پسر توست چه شکلیه و چند سالشه …
-یعنی تو انکار نمی کنی که همچین شخصی در زندگی تو هست ; رامین خان !سوتی از این بالاتر ;!
دیگه گوشی بهناز در دست رامین بود …. راستش خیلی دلم می خواست یه جورایی سر به سر اونا بذارم و بیش از این دو به هم زنی کنم . اسم اینو نمی شد گفت دو به هم زنی .  حق این دختر بود که له و لورده اش می کردم . پسر ظاهرا خیلی محجوب و متین به نظر می رسید . …. ادامه دارد … نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها