داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

زن نامرئی 91

ازنو موتورومو گرم کرده بودند و کارمو به جایی رسونده بودن که حس می کردم نزدیکه آب و روغن قاطی کنم . پس از اون همه کس و کون دادن دیگه حیفم میومد که ارگاسم نشده  مجلسو ترک کنم . خودمو خم کرده تا حسام سینه هامو بتونه به خوبی میک بزنه و با هاش ور بره . با این که خیلی خسته شده بودم و دیگه حدسم این بود که نمی تونم ارضا شم ولی شدت ضربات و.گاییدن این دو نفر به حدی بود که تصمیم گرفتم تا سرحال نشدم و ارضا از اونجا نرم . . فکرمو خوب متمرکز کردم . طوری که کیر حسامو فکر می کردم که کیر اسبیه که رفته توی کسم و امونم نمیده . اونم تا ته . چشامو بسته بودم و فقط به لذت فکر می کردم . هنوز کسم روون و داغ بود . یه خورده حالت نشسته تری به خودم دادم تا زانو هام کمتر درد بگیره و اون دو نفر هم واسه گاییدن من تسلط بیشتری داشته باشن . . یواش یواش جیغ و داد کشیدنهای من دیگه فضای حمومو پر کرده بود و انگاری سقفو داشت از جاش در می آورد . پسرا هول کرده بودند . .چقدر کیر این دو نفر آخرو کوبنده و موثر می دیدم .. -جوووووون پسرا فدای جفت کیراتون بشم من . تند تر زود تر .. هم من دیرم شده و هم شما زود باشین . اون بابک هم تازه یادش اومده بود که دوماده و باید زود تر خودشو برسونه به مجلس عروسی .. -بچه ها دیر شده .. حسام : صبر کن کار خودت تموم شده حالا نوبت ما که شده از رفتن میگی ;/; هنوز فرشته خانوم اجازه نداده .. به بابک و بقیه گفتم بچه ها شما خودتون برین کاراتونو برسین و نظافت کاریها تونو انجام بدین این دو نفر بعدا به شما ملحق میشن . ولی انگاری دلشون نمیومد که این صحنه ها رو از دست بدن . شاید حس کرده بودند که اگه فرشته از پیششون بره به این سادگیها و نون و ماستها بر نمی گرده و همین طور هم بود . چون این فرشته یک سر و هزار سودا داشت و  دیگه فرصتی نبود که پشت سرشو نگاه کنه و برای آینده هم می تونست دنیایی از کیر رو در آغوش یا هم در کس و کونش داشته باشه . -بچه ها بکنین منو .. کوسسسسسم داره پاره پاره میشه بذار بشه .. سهیل کونمو جررررشششششش بده بذار جر بخوره .. همین جا توی حموم خونینم کنین . کسسسسسم کونم .. همه جام مال شما .. داره میخاره .. تمومش کنین .. با این حرفام حس می کردم که کیرشون شور و حال دیگه ای پیدا کرده . اونا این هیجان و نشاطشونو به من منتقل کرده بودند .-آخخخخخخخ بزنین زود باشین دیگه تموم کردم . دارم تموم میشم . نزدیکه بچه ها نزدیکه که آبم از وسط روغنم بریزه بیرون .. نزدیکه .. جوووووون اومد اومد داره میاد ولم نکنین .. اون پسرایی که اون بغل وایساده بودن چه جور با جفت انگشتاشون سوت می زدند . من دیگه نایی نداشتم که بهشون بگم دست از این بازیها بر دارند که حمومی ممکنه سر برسه یا اونایی که این دور و برن . هر چند در رو از داخل قفل کرده بودیم . آخخخخخخخ چقدر احساس آرامش و لذت می کردم . اگه آبم نمیومد سنگین سنگین می شدم و با این همه خستگی باید میفتادم گردن یکی دیگه . نمی دونستم دیگه باید چیکار کنم ولی اینو می دونستم که اونا اون دو تا پسر حسام و سهیل باید چیکار کنن . ازشون خواستم که دیگه تمومش کنند و منو سر حال سر حالم کنند . -بچه ها می دونم که کیر و کمرتون خسته شده . حالا اگه می تونین سبکش کنین و منو هم از اینی که هستم سر حال ترم کنین . حسام  دستاشو دور کمرم حلقه زد و سهیل هم با پنجه هاش جفت کون منو در اختیارش گرفت و پنجه هاشو انداخت روش . دو تایی شون انگاری از نو گرم افتاده بودند و خستگی ناپذیرانه افتاده بودند به جون من .. -بچه ها مگه این کیرتون داغ نکرده ;/; من تشنه امه . زود تر ثواب کنین و بهم آب برسونین .. اینو که گفتم یه خورده خودشونو خلاص کردند و دیگه معلوم نبود این چی بود که ریختند تو کس من . یه کیر از بالا می پرید و یکی دیگه از پایین . مگه این پرشها شون تمومی داشت ;/; بازم یه لذت دیگه . بازم آب کیر های دیگه و عشق و تنوع دیگه .  بازم عشق و علاقه به این که کاش این لحظات برام همیشگی می بود و تا آخر دنیا و تا اونجایی که زندگی حیات داشت می تونستم به همین صورت لذت ببرم . حسام : فرشته جون فرشته جون .. کیرم کیرم انگار توی کست آب شده .. سهیل :آخ که من چه حالی کردم . دیگه کون به این خوبی و نازی و سوراخ به این تنگی کجا می تونم گیر بیارم . -دلت پاک باشه و دیگه سر به سر کریم خان نذار . دیگه همه چی واست ردیف میشه . خب بچه ها بیایین جلو می خوام یکی یکی شما رو ببوسم و باهاتون خداحافظی کنم . با هم مهربون باشین و با تقوا . من و امثال من پاداش کار های خوب شما هستیم . این که نمیشه فقط آخوندا حال کنند .  پسرا اشکشون در اومده بود . با هاشون خداحافظی کرده مثلا غیبم زده بود . رفتم لباسامو پوشیدم و از در خارج شدم . اما چه خارج شدنی . حمومی رو دیدم که با تعجب نگام می کرد . هر چی می خواست بگه چیزی از زبونش در نمیومد . بازم جای شکرش باقی بود که قلبش از حرکت باز نایستاد . -داداش ما داریم میریم آسمون . اگه زودتر می رسیدی و میومدی داخل می تونستی یه خورده از اون لقمه های بهشتی تناول کنی .. . دوپا داشت و دوپا دیگه هم قرض کرد و  اصلا نفهمیدم چه جوری غیبش زد . . ادامه دارد .. نویسنده … ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها