داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

خیانت زنم با پسرعموش

سلام اسمم فرید است .تو یکی از شهر های شمالی زندگی می کنم .داستانم راست است .کارم میکانیکی است .۳۵ سالمه .از ساعت ۷ صبح تا ۶ بعد از ظهر تو گاراج کار می کنم از ۱۰ سالگی شاکردمکانیک بودم تا این که سال ۱۳۸۳ رفتم سربازی وسال ۱۳۸۵ سربازی را تمام کردم چون برای خودم استاکار شده بودم یک مغازه کوچیک تعمیر های ماشین سنکین دست پا کردم سال ۱۳۸۹ تو سن ۲۴ سالگی زن گرفتم سال ۹۱ یک دختر و سال ۹۴ یک پسر وارد زندکی ما شد .حالا بریم سر اصل مطلب سال ۹۷ تو یک مزایده تعمیر چند ماشین سنکین یک اداره ای را قبول شدم .رفتم یک شهر دیگه هفته ای یک بار می امدم .یک روز به خانومم گفتم من این هفته نمیام ولی چون تولدش بود.می خواستم اونو سومرایز کنم .با برادر خانومم و خواهر خانووم و پدرو مادرس و پدر مادر خودم هماهنگ کردم .تا روز تولد .با هم بریم خانه .۲۵ اسفند ۹۷ بود که رفتیم خانه پدر خانومم گفت این که ماشین برادر زاده منه که وارد خانه شدیم صدای از داخل اتاق خواب امد .رفتیم داخل اتاق خواب دنیا روسرم خراب شد .زنم با پسر عموی خودش در حال سکس بود .پدر خانوم من که در لحظه سکته کرد و چند روز بعد فوت کرد برادر خانومم پسر عموی خودسو به باد کتک گرفت همه همسایه ها فهمیدند چون خانه من ویلایی بودتمام محله تو کوچه جمع شدند .من که دنیا رو سرم خراب شده بود .زبانم بند امده بود.بعد از اون داستان من و زنم توافقی از هم جدا شدیم. .بچه ها که با من زندگی می کنند پدرم بهم گفت شاید بچه ها برای خودت نباشند. رفتم با حکم دادگاه ازمایش دی ان ای دختر برای خودم بود. ولی پسر از رابطه نامشروع زنم با پسر عموش. پسر را بردم بهش دادم بعد از اون داستان من افسرده شده بودم .پرخاشگر شده بودم .به قول امروزی ها روانی شده بودم .مغازه نمی رفتم فقط تو خانه بودم با خودم می گفتم چرا من چرا من .من که دنبال ناموس مردم نرفتم که باید این اتفاق برای من بیفته بعد از این داستان خواهم همکار خودشو به من معرفی کرد.که شوهرش فوت کرده بود و یک پسر ۶ ماهه داست که پدر شوهرش به او اجازه داد که شوهر کنه که من اول رفتم برای اجازه برای ازدواج و داستان زندگی خودنو براش تعریف کردم گفت من باید فکر کنم بعد از یک هفته تماس گرفت .گفت انشالله زندگی خوبی داشته باشید .بعد از ۱ ماه عقد کردیم ۶ ماه بعد عروسی با بچه ها رفتیم ماه عسل برگشتیم خانه الان ۲ سال است که داریم به خوبی و خوشی داریم با هم دیکه زندکی می کنیم

بالا رفتیم ماست بود پایین امدیم دوغ بود داستان من دروغ بود.
گفتم یک داستان از خودم درست کنم تو سایت قرار بدم

نوشته: فرید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها