داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

خواهر زنم مینا خانم

سلام به همه بچه های انجمن کیر تو کس من اسمم احسان و ۲۵سالمه حدود ۵ساله پیش عقد کردم و ۲ساله که عروسی کردم یه خواهرزن دارم به اسم مینا که من بهش میگم مینا خانم که مجرده و تو خونه باباشه مینا ۱سال از من بزرگتره و دختره خوشگلیه و خیلی به خودش میرسه مهمتر از همه استایلشه و بدنه خوبی داره قد بلند حدود ۱۷۹ و وزن ۶۵ سینه هاش هم سایز ۷۵ و کونش هم معمولیه ۱سال بعد از عقد من و زنم مینا دماغش رو عمل کرد و چند ماه بعدش لبش رو هم ژل تزریق کرد که دیگه حسابی دافه داف شد ولی مهمتر از همه اینا که مینا خیلی به خودش میرسه و روزی یک بار حموم میره و هزار مدل هم لباسو مانتو و شلوار داره و عاشق خرید کردنه
من تا موقعی که عقد بودم چشم و نظری به مینا نداشتم و فقط برام یه خواهر زن بود ولی وقتی عروسی کردم و حدود ۶ماه گذشت کم کم به مینا حس پیدا کردم
مینا یه برادر داره که خیلی بیخیاله و تنبله که یا سره کاره یا خوابه و همیشه تویه خونه خوابه چه روز چه شب. من و خانومم آخره هفته ها میریم خونه پدر زنم چون ما رو خیلی دوست دارن و من بعضی مواقع کمک مالی به پدر زنم میکنم خیلی منو دوست داره واسه همین آخره هفته ها مارو به زور نگه میدارن و ۲روز میمونیم.مینا وقتی برادر و باباش هستن جلویه من حجاب میگیره ولی وقتی اونا نیستن روسری یا شالش رو برمیداره و موهای بلندش رو میندازه بیرون یه بار منو خانومم خونه یه اقوام بودیم که خانومم گفت یه زنگ به مینا بزن کارت داره که بهش زنگ زدم بعد از کلی حال و احوال بهم گفت یه مشکلی دارم روم نمیشه بهت بگم که با اسرار من گفت که مشکل مالی داره و یه مقدار پول نیاز داره و چون پدرش توان مالیش کمه و برادرش بیخیاله و با من خیلی راحته به من گفت البته خوده مینا سره کار میره ولی هرچی در میاره خرج قر و فرش میکنه خلاصه من شماره کارت گرفتم و اون چیزی که لازم داشت رو من دوبرابر براش کارت به کارت کردم که زنگ زد و کلی تشکر کرد خلاصه اون روز هم گذشت که پیام بازی هایه ما شروع شد که بعد چند وقت مادر زنم مریض شد و بیمارستان بستری که زن من و مینا یه روز در میون میرفتن بالا سرش که یک ماه طول کشید من هم که اول زندگیم دستو بالم خیلی خالی بود ولی چون آدم کاری و پر تلاشی هستم به مروز دستم به دهنم رسید و خداروشکر وضع مالیم خوب شد بنده خدا پدر خانومم از مخارج بیمارستان ناراحت بود که مینا داشت دلداریش میداد و زن من هم بیمارستان بود و من رفته بودم مینا رو ببرم بزارم جایه زنم و زنم رو برگردونم که من دیدم پدر زنم ناراحته گفتم خرج بیمارستان هرچی بشه من میدم که اول قبول نمیکردن ولی راضیشون کردم که مینا هم خیلی خوشحال شد خلاصه مینا رو سواره ماشین کردم و تویه راه هم براش کلی چیز خریدم که تویه بیمارستان بخوره و تا بیمارستان کلی با هم صحبت کردیم و بهم میگفت خداروشکر ما تورو داریم و اگه تو رو نداشتیم نمیدونستیم چیکار کنیم و این حرفا
خلاصه بعد از یک ماه مادر خانومم فوت میکنه که خلاصش میکنم بعد از گرفتن مراسم چهلم دیگه توی این مدت هم من هرروز با مینا پیام بازی میکردم و دلداریش میدادم که کم کم بهش عادت کردم و حس کردم که خیلی دوسش دارم خلاصه یک سال دیگه گذشت و من عاشق مینا شده بودم اگه یک روز بهش پیام نمیدادم دیوونه میشدم جالب این بود که همیشه جوابم رو میداد
خلاصه منو زنم تصمیم گرفتیم بریم شمال که من گفتم مینا رو هم ببریم گناه داره روحیش عوض شه که خانومم خوشحال شد و قبول کرد.که راه افتادیم و رسیدیم شمال اونجا یه ویلا کرایه کردیم و وسایل رو از ماشین بردیم تو ویلا که وقتی منو مینا داشتیم وسایل رو از صندوق عقب در میاوردیم یه لحضه دستامون خورد به هم و چشم تو چشم شدیم که ۱۰ثانیه طول کشید من با چشمام داشتم مینارو میخوردم که حس میکردم یه چیزایی فهمیده خلاصه شب شد و زنم همیشه ۱۰شب میخوابه ولی من همیشه تا ۲بیدارم مینا هم مثل من تا دیروقت بیدار میمونه
من لب تاپ رو روشن کردم که فیلم ببینم که مینا اومد کنارم و گفت منم میبینم که بهش گفتم بزار فیلم رو عوض کنم این فیلم فکر کنم صحنه داره که گفت تا به صحنه رسید میزنم جلو در حاله تماشایه فیلم بودیم که رسید به صحنه بکن بکن که دیدم مینا داره نگاه میکنه و مثلا اومد که بزنه جلو ولی یه جوری طولش داد که همشو دید منم کنار مینا دراز کشیدم که رویه شکم هامون دراز کشیده بودیم و لب تاپ جلومون بود که بعد از اتمام فیلم مینا گفت وای کمرم درد گرفت خداییش خودم هم کمر درد گرفتم چون بد دراز کشیده بودیم.بهش گفتم بیا کمرت رو ماساژ بدم که اول گفت نه ولی بعد خودش گفت بیا ماساژ بده .اومد دراز کشید و لباسش رو یه جوری زد بالا که فقط کمرش معلوم شد من که واسه اولین بار بعد از چند سال میخواستم مینا رو لمس کنم داشتم از ذوق میمردم ولی خودمو به زور کنترل کردم و حسابی کمرش رو ماساژ دادم که خودش گفت بسه دیگه
تویه این چند روز که شمال بودیم رفتاره منو مینا عوض شده بود مثلا تویه دریا آب بازی میکردیم یا باهم شوخی خیلی میکردیم واسه خرید که میرفتیم زنم هرچی میخرید بهش میگفتم ۲تا بخر یدونش واسه مینا چون قیافه هاشون تقریبا مثل همه با این تفاوت که مینا یه ذره خوشگل تره خلاصه این جریان هم گذشت و ما برگشتیم که دیگه تصمیم گرفته بودم هرجور شده مخ مینا رو بزنم و اونو ماله خودم کنم چون خداییش خیلی دوسش داشتم آرزو داشتم فقط یه بار بغلش کنم و بهش بگم دوست دارم
خداییش خیلی هیکلش عالی بود چون ۳سال بدنسازی میرفت قد بلند و سینه عالی کون هم خوب من دیوونه این هیکلش بودم که دلم میخواست تمام بدنشو رو بخورم
گذشت و بازی های جام جهانی شد که ایران با پرتقال بازی داشت منم که عاشق فوتبال ؛مینا هم مثل من عاشق فوتبال بود و چون باباش از فوتبال بدش میومد و به هیچ عنوان نمیزاشت فوتبال ببینه مینا واسه بازی ها میومد خونه ما
وسط بازی ایران پرتقال بود که خانومم اومد ازم اجازه گرفت که ماشین رو برداره با مینا و دوستاش برن بیرون خرید که مینا گفت من نمیام میخوام فوتبال ببینم که گفت طوری نیست پس من با دوستام میرم دوستاش هم زن طبقه بالایی ساختمانمون بود و دختر خالش که خانومم اینا رفتن و منو مینا موندیم تو خونه …
بازی به جایی رسید که بیرانوند پنالتی کریس رونالدو رو گرفت که پریدیم هوا و جیغ و داد کردیم مینا هم کلی ذوق کرد و این وسط که خوشحال شده بود و پرید هوا منم داشتم دست میزدم یه لحظه مینا پرید تو بقلم بدونه قسط و غرض که خودش خجالت کشید منم کلی حال کردم دیگه داشتم دیوونه میشدم کیرم راسته راست شده بود و از روی شلوار معلوم بود دیگه بازی تموم شد مینا بلند شد که بره که من بهش گفتم بمون کارت دارم اومد نشست جلوم گفت جانم منم دلو زدم به دریا بهش گفتم مینا یه چیزی بهت میگم ولی ارواح خاک مادرت از دستم ناراحت نشو یا اگه دوست نداشتی این کاری که میخوام بهت بگم رو کلا فراموش کن من بهت گفتم خودم هم فراموش میکنم که قسم خورد که ناراحت نشه بهش گفتم مینا من عاشقت شدم و خیلی خیلی دوستت دارم هرچی با خودم کلنجار رفتم دیدم نمیتونم دوستت نداشته باشم و اگه با من باشی دنیا رو به پات میریزم یه لحظه جا خورد اول و حدود ۲۰دقیقه فقط من حرف میزدم و اون سکوت کرده بود و سرش پایین بود هرچی بهش میگفتم یه حرفی بزن سرش پایین بود و هیچی نمیگفت خلاصه اینقدر حرف زدم باهاش و قربون صدقش رفتم تا یه ذره سرشو گرفت بالا و یه نیم نگاهی بهم کرد و یه لبخندی زد منم رفتم نشستم کنارش و دست تویه موهاش میکشیدم و نازش میکردم و قربون صدقش میرفتم بعد یه زنگ به خانومم زدم و مطمئن شدم که حالا حالا ها نمیاد.مینا رو بلند کردم و بردمش رویه تخت البته اینو هم یادم رفته بود بگم آخرایه فوتبال بود که بهم گفته بود هوس مشروب کردم که از شانس خوب تویه یخچال داشتم و بهش دادم ۳-۴تا پیک خورده بودیم خلاصه بردمش رویه تخت حدود ۱۰ثانیه تویه چشم هایه هم نگاه کردیم و لب تو لب شدیم من که به مراد دلم رسیده بودم و خوشحال بودم مثل وحشی ها لباش رو میخوردم و زیونش رو هم میخوردم و چند باری هم لباش رو گاز زدم که صداش دراومد من عاشق لب خوردن هستم اینقدر لباش رو خوردم و بوسش کردم که لباش حسابی سرخ شده بود اونم دیگه شهوتی شده بود و باهام همراهی میکرد و لبام رو میخورد حدود یه ربع لب میخوردیم وقتی دیدم که دیگه کاملا باهام همکاری میکنه آروم آروم لاله گوشش و گردنش رو میخوردم که اینقدر وحشیانه اینکار رو انجام دادم که صداش دراومده بود خواستم لباسش رو دربیارم که نزاشت به زور راضیش کردم و لباسش رو درآوردم و دوباره لب تو لب شدیم و در حین لب گرفتن سینه هاش رو میمالیدم که آروم سوتینش رو باز کردم و سینه هایه خوشگل و خوش سایزش رو تویه دستم گرفتم و لبامو گذاشتم رویه نوکه ممه هاش و حسابی نوک ممه هاش رو خوردم اینقدر محکم و شهوتی این کار رو میکردم که صداش حسابی دراومده بود و آه آه میکرد و آروم و قرار نداشت
اینقدر شهوتی شده بودم که دوباره ازش لب گرفتم و گردن و گوشاش رو خوردم و از سینه هاش تا نافش رو لیس میزدم و میخوردم برش گردوندم پشت گردن و کمرش رو هم همینکار رو انجام دادم اینقدر با عشق و علاقه این کار رو انجام میدادم که اونم حسابی شهوتی شده بود از تویه چشماش معلوم بود دستم رو آوردم پایین که شلوارش رو در بیارم که نمیزاشت و میگفت من دخترم و اصلا نمیزارم این کار رو باهام انجام بدی تا همینجاش هم زیادی بوده دوباره شروع کردم به حرف زدن و قربون صدقه رفتم که بهش گفتم کاری باهات نمیکنم فقط میخوام بدن خوشگلت رو ببینم که بالاخره راضی شد منم سریع شلوارش رو درآوردم اینقدر هول و عجله داشتم که دکمه شلوارش کنده شد مینا هم خندش گرفت بود من هم شلوارش رو درآوردم و از مچ پاهاش تا بالایه رون هاش رو خوردم اینقدر خوردمش و مالیدمش که ارضاء شد و یه لبخند رضایتی زد و بهم گفت تو چرا با من اینجوری میکنم منم گفتم چیکار کنم چون دیوونتم خوشگل خانوم.خوشگله من عزیزه دلم اینقدر از این حرفا بهش زدم که بالاخره اونم گفت منم دوست دارم مهربونم .قبلا هم بهم گفته بود تو خیلی مهربونی
بهش گفتم مینا جونم نوبته منه تو که حالت رو کردی نوبته منه اول یه ذره کلاس گذاشت بعد که من شلوارم رو درآوردم و کیرم رو دید یه لحضه مکس کرد و اومد کیرم رو گرفت تو دستش و اول مالیدش بعد آروم و عاشقانه لباش رو گذاشت رویه سره کیرم و یه بوسش کرد و شروع کرد به ساک زدن من هم که لبخند مغرورانه به لبام داشتم بالاخره بعد از یه مدت به آرزوم رسیدم و خواهرزن خوشگلم با اون هیکل داف و پسرکشش جلوم نشسته بود و کیرم رو میخورد من هم که چند تا پیک مشروب خورده بودم کمرم سفته سفته شده بود و حالا حالا ها آبم نمیومد یه چند دقیقه مینا برام ساک زد بعد گفت خسته شدم و فکم درد گرفت دوباره شروع به لب گرفتن کردم و یه ذره دیگه لباش رو خوردم ایندفعه دیگه نوبته کوسش بود اول یه ذره رون هایه پاهاش رو خوردم بعد شروع کردم به خوردن کسش و بعضی مواقع یه گاز از کسش میگرفتم و جوری کسش رو میخوردم که بالش رو گذاشت رو صورتش و فشارش میداد و داد میزد و میگفت بخور مهربونم بخور عزیزم بخور عشقم بخور کس خواهرزنت رو بخور منم با این حرف ها شهوتی تر میشدم و حسابی محکم میخوردم و گازهایه کوچیک میگرفتم چوچولش رو بعد از ۲۰دقیقه خوردنه کسش که دیگه فک و زبونم خسته شده بود دیدم دستاش رو گذاشته رویه سرم و محکم فشار میده به کوسش و با حالت ناله میگه بخور مهربونم بخور عشقم و بعد از دوسه تا ناله و تکون خوردن ارزاء شد و حسابی حال کرد و منم حدود ۵دقیقه تمومه بدنش رو ماساژ دادم تا سر حال اومد بعد بلند شد یه لب عالی ازم گرفت و ازم تشکر کرد و بهم گفت که امروز بهترین روز زندگیمه و این که این اولین باره که ارزاء میشه دیگه حالا نوبت من بود از کس که نمیشد کرد چون دختر بود از کون هم که چون خیلی تنگ بود و میدونستم درد میکشه و من هم که حسابی دوسش داشتم و عاشقش بودم دلم نمیومد درد بکشه واسه همین از کون هم نمیشد خلاصه خوابوندمش و گذاشتم لایه پاهاش و یه ذره عقب جلو کردم همزمان با این کار کیرم به چوچولش میخورد که مینا جونم هم دوباره شهوتی شد و داشت ناله میکرد که بعد از ده دقیقه عقب جلو کردن دیدم فایده نداره و آبم نمیاد بهم گفت بلند شو و بزار تا برات بخورم منم بلند شدم و مینا جونم شروع کرد به خوردن دوباره گرمایه دهانش رو حس کردم داشتم دیوونه میشدم که یه لحظه کیرم رو از دهنش در آورد و گفت اگه آبت اومد تو دهنم میریزی یا بیرون گفتم هرچی تو بگی عشقم گفت من نمیدونم ولی فکر کنم بدم بیاد تو دهنم بریزی مهربونم منم گفتم چشم همش بهم میگفت مهربونم دوباره شروع کرد به خوردنه کیرم و لیس زدن یه چند دقیقه خورد که حس کردم دارم میشم که سریع بهش علامت دادم و از دهنش درآوردم و لایه دستمال کاغذی آبم رو خالی کردم وحسابی بهم حال داد ازش تشکر کردم و یه چند دقیقه لباش رو خوردم و حسابی بغلش کردم و همش قربون صدقش میرفتم و بهش گفتم که عاشقتم و خیلی دوستت دارم و کلی منتظر این روز بودم کلی با هم عاشقانه حرف زدیم بعدش هم بردم که برسونمش وسطه راه دمه یه طلا فروشی وایسادم و به انتخاب خودش یه گردن بند طلا براش خریدم البته اولش قبول نمیکرد و به زور راضیش کردم.دیگه از اون روز تا حالا هفته ای ۳بار سکس میکنیم چون خونه پدر زنم به خونه خودم نزدیکه تا موقعیت جور میشه زنگ میزنه میرم باهاش سکس و عشق بازی میکنم.
خیلی دوسش دارم خیلی دوسش دارم و حاضرم همه کاری براش بکنم آرزومه که باهاش برم خارج از ایران زندگی کنم
من دفعه اولمه داستان مینویسم خواهشا فحش ندین هرکس هم که فحش بده شعور و شخصیت خانوادگی و کمبودایه خودش رو نشون میده و به قول مادربزرگم فحش مثل باده هرکس فحش بده باده برمیگرده میخوره به خودش
الان هم هرکس فحش داد بجد و آباده و همه کسه خودش فحش داده

نوشته: احسان

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها