داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

من و لیدا جون در شب تاسوعا

شب تا تاسوا عاشورا بود خلاصه ما تو این روزا تعطیل بودبم چون بچه مدرسه ای بودیم میخواستیم بریم شهرستان تاسوا عاشورا اونجا باشیم خانواده عمم اینا چون ماشین نداشتن با ما امدن لیدا هم با هامون امد
خلاصه ما رفتیم خونه پدربزرگ بمونیم شب شده بود پسر عمه های دیگمم بودن همه میخواستن بخوابن رخت خواب ها رو پهن کرده بودیم تو پذیرایی منو داشمو یکی از پسر عمم ک اسمش هست رضا و لیدا جون که 24 سالش بود و دختر زیبایی و اندام سکسی و کون گنده ای داشت تو پذیرایی خوابیدیم بقیه تو اتاق ها خوابیدن از اونجایی که پدربزرگم ادم خسیسی بود همه چراغ ها رو خاموش کرد همه جا تاریک شده بود کسی کسی رو نمیدید چون تو زمستون بودیم و هوا سرد بود بخاریم یه دونه بود همه زیر پتو بودن منم طبق معمول کیرم بلند شده بود نمیدونستم چیکا کنم نزدیک لیدا دختر عمم بودم اروم یواش پامو چسبوندم به کونش سریع پامو زد کنار منم خودمو زده بودم به خواب انگار حواسم نبوده چون من خیلی هوسی بودم دوباره زدم بازم زد کنار پامو نزدیک تر شدم خواستم حوسیش کنم مثلا خواب بودم نزدیکش شدم دستم به کونش میرسید اروم گذاشتم رو کونش یه دفعه بلند شد از ترس مردم تو دلم گفتم دیدی کار دست خودت دادی فک کردم دیگه بدبخت شدم فک میکردم الان لیدا سروصدا کنه رفت تو اشپزخونه اب خورد و امد خیالم راحت شد تو همین حین که تو اشپزخونه بود دستم رو تشکش انداختم وقتی امد سر جاش به خوابه دستمو زد کنار و خوابید دیگه داشتم نا امید میشدم به خودم گفتم یه بار دیگه امتحان کن اگه نخواست بیخیال کون و کسش میشم دستمو یواش زیر پتوش بردم و گذاشتم رو کونش واکنشی نشون نداد میدونستم بیداره چون تازه از اشپزخونه امده بود حریص تر شدم خیلی خودمو نزدیک کردم یه خورده دستمو رو کونش تکون دادم بازم واکنشی نشون نداد منم کیرم داشت شلوارو پاره میکرد سریع پریدم روش 30 ثانیه بیشتر طول نکشید کون گنده و واقعا سکسی داشت با یه افتادن روش ابم امد اوج حال بود خیلی چسبید خیلی حال کردم وقتی اخر کاری خودشو در اختیار من گذاشته بود کون و کس گرمی داشت بعد از سکس فک میکردم که دیگه فردا چطور تو چشاش نگاه کنم خیلی استرس داشتم فرداش از خجالت تا 12 خوابیدم الکیا بیدار بودم خودمو زده بودم به خواب برا نهار مجبوری بیدار شدم اصلا نزدیکش نمیشدم خیلی خجالت میکشدم یه لحظه دیدم لیدا رو به من کرد و گفت مو هاشو چقد قیافت مسخره شده برو صورتتو بشور خیلی خوش حال شدم که لیدا اینجوری بهم گفته بعدش… مث بعضی از داستانا تخیلی نیست همش راسته ادامه داستان خیلی باحاله که بعد مینویسم همش واقعیته ادامه دارد…

نوشته: امین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها