داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

عاشقشم ولی اون میگه هوسه (۲)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

قسمت دم : آغاز رابطه
بعد رفتنش سیستمها رو خاموش کردم نشستم رو صندلی و بهش یه پیامک دادم :
-سلام – خوبید- بردیا هستم –ممنون که شماره تون رو دادید .
بعد چند لحظه جوابش اومد :
· مرسی – پشت فرمونم – خواهش میکنم .
همه چی رو جمع و جور کردم و درها رو بستم رفتم سمت خونه . دلم میخواست بهش باز پیامک بدم ولی پیش خودم گفتم یا تو راهه که نمیتونه جواب بده یا رسیده خونه شاید موقعیتش رو نداشته باشه ، ولی مگه این دل بی صاحب آروم میگیره .
با مکافات و سردگمی رفتم تو رختوابم یعنی چم شده واقعا دارم عاشق میشم اون هم با یک ساعت کنار کسی بودن اینقدر این پهلو اون پهلو کردم تا خوابم برد .
باز یه صبح دیگه از راه رسید اما با این تفاوت که من انگیزه و شور و شرر بیشتری برای آغازش داشتم .
یه دوش گرفتم و صبحانه رو خوردم راه افتادم سمت آموزشگاه تو راه بهش با پیامک سلام و صبح بخیر دادم . عین این نوجونهای بی تاب بودم جوابش بیاد اما تا حدود ساعت 10 خبری نبود . جواب کوتاهی داد و من هم فکر کردم چون گفته شاغل هستش لابد نمیتونه ، خیلی پیگیر نبودم ، پیش خودم فکر کردم امروز پنج شنبه هستش ادارات تا ظهر بیشتر نیستن پس بهتره ساعت 2 به بعد بهش پیام بدم باز . اما فکر و خیال مگه امون میداد . اصلا نفهمیدم به شاگردام چی میگم ظهر شد ناهار خوردم نه حتی میل به غذا هم نداشتم . عجب اوضاعی شده خیلی سردگم و گیج شدم . رفتارم از کنترلم خارج شده هیچی رو نمیتونم روش تمرکز داشته باشم . ساعت یک و نیم بهش پیام دادم بعد حال احوال ازش پرسیدم میتونه زنگ بزنم باهم حرف بزنیم جوابش مثبت بود .
کمی با هم حرف زدیدم و از هم دیگه شناخت پیدا کردیم که مهمترینش این بود که جفتمون متولد آبان بودیم . توی مکالمه اون خنده های لعنتیش منو داغون میکرد و میلم رو بهش افزایش میداد . باید زود قطع میکرد چون هم همسرش دیگه میومد هم داشت بچه هاش رو آماده میکرد برن شهر مجاور خونه مادرش اینها .
طی صحبتها و هماهنگی های روز اول تو آموزشگاه قرار بود هفته ای یک روز اون هم چهارشنبه ها بیاد سرکلاس . فردا هم که جمعه هستش و تاکید کرده بود اصلا بهش پیام ندم و زنگ نزنم چون شوهرش پیشش هستش . وای کو تا چهارشنبه طاقت ندارم . شب باز به سختی خوابیدم . جمعه رو هم با بیقراری هرچه تمام تر تموم کردم . انگار کار از کار گذشته از چیزی که میترسیدم سرم اومده هیچ وقت نیمخواستم درگیر رابطه ی عاطفی با هیچ جنس مخالفی بشم تا زمان ازدواج و بخاطر اعتقاداتی که داشتم حتی تا به امروز که در میانه سن 31 سالگی هستم وارد هیچ رابطی ای از هیچ نوعی با هیچ جنس مونثی نشده بودم مگر چند باری علاقه مند شدن به دخترها همسایه و فامیل تو نوجوانی و یکی دو تا دختر از همدانشگاهی ها که حتی یادمه به یکیشون که سال بالایی بود ابراز علاقه هم کرده بودم که اون هم جوابش منفی بود و یادم میاد اون موقع هم اینجور درگیری های احساسی رو تجربه کرده بودم . علایمش مثل همه یعنی عاشششششق شدم ؟؟؟
صبح شنبه باز قبراق از خواب پاشدم و با یک تصمیم جدید .
بهش زنگ زدم گفتم دارم میام سمت محل کارت میخوام بیام جلوی اداره تون ببینمت اما اون گفت نمیشه چون تو شهر مجاور میره سرکار !!!
آه لعنت به این شانس
رفتم آموزشگاه و مثل همیشه کار و کار اما اینبار خیلی زجر آور تر از همیشه .
تا عصر سه شنبه پیامک بازی و تماس داشتیم . حدسم درست بود . اون تو خونه تنهاست بین سه تا مرد( همسرش و پسرهاش) که فقط ازش انتظار داشتن کارشون رو رفع و رجوع کنه بدون اینکه به انداز کافی بهش توجه داشته باشن و اهمیت بدن . شوهرشم که سرد بود (البته خودش میگه من نمیتونم تائید کنم ) .
خودش بیش از اندازه هات بود تو این یک هفته متوجه شده بودم . اون یک مرد هات مثل خودش رو میخواد .
آبانی بود دیگه من هم آبانی هستم و همیشه داغیم خوب البته وقتی این رو بهش گفتم چون کمی سبزه هم هستم فکر کرده بود میگم آبادانی هستم . شب شد با امید دیدار فردا بهتر خوابیدم .
ادامه دارد …

نوشته: mardenashenas

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها