داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

در ۲ ساعت هم کس هم ازدواج هم پدر شدن …

سلام به همه … یه داستان کوتاه دارم که از 10 صبح تا 12 ظهر است و دقایق شیرین و تلخی که سراغم آمد :
ساعت 10 صبح : سیگاری روشن کرده ام و بیهوده تو شهر دور میزنم یه پراید مدل 90 دارم که برام از سراتو زیبا تره و هنوز سیگارم به نصفه نرسیده که وارد کوچه ای شدم آن کنار یه دختر ایستاده که با لبخندی شهوت آور در انتظاره ماشینی سوارش کنه و منم ترمز زدم و صندلی جلو نشست و سلام کرد و کمی تشکر .
ساعت 10 و 5 دقیقه : دختره میگه اسمم میناست و جوری حرف میزنه اینگار مدتهاست با هم آشنا هستیم و منم که دیدم قشنگ معلومه اهلش هست ازش خواستم که اشکال نداره دستت و لمس کنم با لبخندی جواب مثبت داد.
ساعت 10 و 40 دقیقه : بعد کلی دور زدن و لمسش تو ماشینم و حالا شهوت بالای جفتمان و توافق که جایی بریم سکس کنیم و منکه جایی نداشتم و پیشنهاد بیرون تو طبیعت دادم که مخالفت کرد و گفت بیرون نمیام و بذار زنگ بزنم شاید مادرم نباشه … بعد تماسش بهم گفت اره مادرم خانه مادر بزرگم رفته و پدرم سرکاره و بریم خانه ما … کمی ترسیدم که نکنه کسی بیاد و … اما طوری حرف میزد و خونسرد بود که با همان ترسم پذیرفتم و رفتیم .
ساعت 10 و 58 دقیقه : بدون هیچ مشکلی راهت وارد خانه اشان شدم و یه خانه فقیرانه بود که معلوم بود تنگ دستن .
ساعت 11 و 7 دقیقه : لخت و عریان مشغول حال کردن هستم و ازش خواستم وقت کمه و بیا که از عقب کارم و بکنم و برم که گفت چرا عقب وقتی جلو در خدمته و حقیقتش من قبلا ازدواج کرده ام که طلاق گرفته ام و این خبر لذت بخش بود و شروع به تلمبه زدن تو کسش کردم .
ساعت 11 و 13 دقیقه : دارم از ترس میمیرم مادر مینا و دوسه پسر وارد شدن و چندین کشیده ساده خوردم و جالبه هیچکس تماسی نمیگرفت اما دو سه دقیقه طول نکشید که مامورین وارد شدن و مشخص بود قبلا هماهنگی شده .
ساعت 11 و 34 دقیقه : تو کلانتری و با حضور پدر و مادرمعرق شرم ریختم اما دیگه کاریست شده و تا دقایقی دیگه باید این لعنتی به عقد من دربیاد.
ساعت 11 و 52 دقیقه : متاهل شدم و من و مینا ازدواج کردیم و با فکر فقط خودکشی بیرون آمدم که این کثافت کاریم از بین ببرم .
ساعت 12 : بدبختی پشت بدبختی و مینا حامله است .
ساعت 12 : چه جهنم واقعیست که دارم ساعت 10 آشنا شدم 10 و نیم نامزد شدم و لمس کردم 11 عروسی گرفتم و کس کردم 11 و نیم عروسیم گرفتم و 12 بچه دار شدم . عنی من خوابم یا اینم از عجایب است …

نوشته: نمیگم …

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها