داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

شروع آزادی (۱)

مثل همیشه وقتی رسیدم خونه سرش توی کتاب بود ، خونه نامرتب بود و کوچکترین فرقی نسبت به صبح که من میرفتم سر کار نکرده بود . با یه سلام آروم و یه لبخند سرد تکراری ازم استقبال کرد،این شکل زندگی کاملا واسم قابل حدس و روتین شده بود،هیچ چیزی اتفاق نمیفتاد که نتونم پیش بینی کنم،انگیزه معصومه واسه زندگی به قدری کم بود که فقط حس میکردم هر لحظه باید منتظر یه اتفاق بد باشم،فرقی نداشت چه کادویی بخرم یا کدوم وسیله خونه رو عوض کنم ، نهایت خوشحالیش چند دقیقه بود و بعد افسردگی دوباره به جونش میفتاد،من و معصومه علاوه بر اینکه پسرعمو و دخترعمه بودیم عاشق هم هم شده بودیم و از نوجوونی با هم بودیم،جوری که میتونم بگم قطعا عشق اول هم بودیم و از بچگی دوست پسر و دوست دختر بودیم،تا وقتی به سن ۲۴ سالگی رسیدیم دیگه ازدواج کردیم باهم،معصومه الان ترم آخر ارشد اقتصاده و منم لیسانس برق،عشق ما چیزی نبود که مجبورمون کنن باهم باشیم،ما خودمون خواستیم مال هم باشیم و عاشق هم بودیم،شوق و میل جنسی بینمون هم از زمان نوجونی شکل گرفته بود،اون موقع که سینه هاش تازه در میومد و جلوی من با خجالت راه میرفت یا وقتی توی باغ خونوادگی من لخت میشدم برم استخر و معصومه زیرچشمی نگاهم میکرد.تا اولین باری که توی ۱۸ سالگی با کلی هماهنگی و ترس لرز یه گوشه خلوت پیدا کردیم و اولین بوسه شکل گرفت بینمون.
خلاصه که ما خودمون انتخاب کردیم که باهم باشیم ، ذوق و شوق و حرارت دوران نامزدی دلپذیرترین خاطرات ممکن بود،از سکس تو ماشین و پارک جنگلی تا لذت خرید عروسی و …
علاقه و عشق ما هر لحظه لیشتر میشد تو ززندگی ولی اتفاقی که داشت میفتاد بینمون ربطی به دوست داشتنمون نداشت،
با گذشت ۵ سال از ازدواجمون معصومه دچار افسردگی شد و من هیچی به ذهنم نمیرسید ، انواع کادوها و مسافرتها و هرچیزی،تا اینکه یک روز که از سر کار اومدم و همه چیز مثل سابق در جریان بود،اواسط تابستون بود نشسته بود و کتابش رو میخوند ، از آخرین سکسمون یک هفته میگذشت و من بدجور هوس کرده بودم خودمو خالی کنم،رفتم بغلش کردم
_خانومی چخبرا
همونطور که کتابشو میخوند گفت
_خبر خاصی نیست سر کار خوب بود؟
_آره ، ببینم تو دلت سکس نمیخاد؟فقط من باید قدم جلو بزارم؟
با یه لبخند یکم جاشو تکون داد و با دستپاچگی گفت چرا میخای الان؟
_گفتم آره راستش داغم اساسی
بدون اینکه حس خاصی داشته باشه بلند شد لباساشو دراورد
معصومه قد ۱۷۰ وزن ۷۰ و سینه هاش ۹۰ که واقعا آرزوی هر مردیه مخصوصا که بخاطر ترک بودنش پوست تنش هم مثل برف سفیده،
تیشرتشو دراورد و بدون اینکه حتی منو نگاه کنه مشغول باز کردن سینه بندش شد،
حس اینکه دارم به زور یه کاریو میکنم واسم جالب نبود،اون همه حس و حرارت شده بود یه ربات که فقط میخاد منو ارضا کنه.
خودم لباسامو دراوردم و از پشت بهش چسبیدم،هیچی نمیگفت
_کیرمو نمیخای در بیاری از شورتم
بدون اینکه حرفی بزنه شورتمو دراورد
_ساک بزنم یا میکنی؟
_معصومه چرا اینقد سردی؟
_نه بابا سرد نیستم
و نشست و کیرمو گذاشت تو دهنش،نصف کیرم میرفت تو دهنشو دندوناش پوست کیرمو اذیت میکرد
_میخای منم گوستو بخورم؟
_نه من خوبم
_ولی من هوسشو کردم
نشوندمش رو مبل و پاهاشو باز گردم
کوسش اصلاح نشده بود و موهای بور و طلایی اطراف لبه های کوسش واقعا بلند شده بود
_دیگه به خودت نمیرسیا
لبخند سردی زد و اون طرف رو نگاه کرد،
کیرم داشت میخوابید .
شروع کردم به خوردن کوسش،اینقدر ادامه دا م تا تحریک بشه،بیشتر ناله میکرد تا لذت ببره،آه و ناله هاش دوبا ه کیرمو بلند کرد
_جنده من کیه
_دوس داری جنده باشم؟
با کمی مکث گفتم آره دیگه جنده منی
معصومه که الان دیگه واقعا حشری شده بود گفت
_جنده شدن عواقب داره ها
کیرمو گذاشتم لای کوسش تا یکم لاپایی بکنم
_چه عواقبی جنده خانوم
_جنده ها هم پول میگیرن ، هم هر کی بیاد سرویس میدن بهش
نمیدونم چرا تحریک شدم از حرفش
_جندگیتو بکن پس
و لباشو خوردم
معصومه هم بعد این حرف من بیستر حشری شده بود، سینه هاشو میمالید،
_کیر میخام
_بیا جنده اینم کیرم تو کوست
_بیشتر میخام ، کمه واسم
یه لحظه جا خوردم ولی از طرفی تو اوج تلمبه زدن بودم
_کیر بیشترم واست میارم جنده من
همون لحظه بدنش لرزید و فهمیدم ارگاسم شده،منم همونجا کیرمو کشیدم بیرون و آبمو رو شکمش خالی کردم
نفس نفس میزد و معلوم بود خوب ارضا شده بعد از مدتها، دستمال برداشت و شکمش رو پاک کرد،منم شورتمو پوشیدم و رفتم یه سیگار بکشم.وقتی برگشتم دیدم هنوز لخت نشسته و داره گوشیشو نگاه میکنه،
پستوناش و کوسش خودنمایی میکرد،زیر چشمی نگاه میکرد بهم و فهمیدم یه حرفیو میخاد بزنه.
یه حس غریبی بود اون لحظه،انگار میخواستیم با هم رو راست باشیم ولی جراتشو نداشتیم،
_راحتی اینجوری لخت؟
_جنده ها معمولا لختن دیگه مگه نه؟
_خوشت اومده ها
_مرده و حرفش دیگه
منظور؟

ادامه …

نوشته: Dr.Cuck

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها