داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

همه چی از جرات حقیقت شروع شد! (۴ و پایانی)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

روز موعود فرا رسیده بود. من هیجان داشتم سمانه استرس. تو این چند روز چند اخیر تا سکس داشته بودیم که تو همشون از فانتزی موازی همراه با لمس طرفین حرف زده بودیم. تقریبا به لحاظ ذهنی تو این مدت آماده شده بودیم که یه تجربه عالی رو رقم بزنیم. سمانه دغدغه لباس پوشیدن داشت. شاید بگم ده باری لباس عوض کرد تا بالاخره به ترکیب مورد نظرش رسید. یه دامن کوتاه یشمی تا رونش رو قشنگ مینداخت بیرون با یه تاپ سفید که هم تنگ بود هم خط سینه ش بدجوری جلب توجه می‌کرد. منم که طبق معمول با تی شرت و شلوار جین بودم.  راه افتادیم سمت خونه سارا و سینا. امیر و مهسا هنوز نرسیده بودن. سارا با یه لباس فوق سکسی اومد جلومون و استقبال خیلی گرمی کرد. برای اولین بار هم با من روبوسی کرد. سینا هم سمانه رو ماچ کرد. احساس کردم با کمی شیطنت کمی از کنار لب سمانه رو هم ماچ کرد. تا نشستیم امیر و مهسا هم رسیدن. مهسا هم با یه سرهمی صورتی اومده بود که از جلو سینه هاش و از پشت کونش خیلی صحنه اروتیکی ایجاد می‌کرد.

سینا بساط مشروب رو علم کرد. خندید و گفت امشب کسی حق نداره مست نشه. به من و سمانه نگاه کرد گفت خصوصا شما دو تا که همیشه کمتر از همه می‌خورید. خندیدم و شروع کردیم به نوشیدن. یه خورده نشستیم به چرت و پرت گفتن تا اینکه وقتی که سرمون گرم شده بود مهسا گفت بطری رو بیار که میخوایم بریم سراغ جرات حقیقت. سارا با خنده خاصی گفت آخ جوووون.
نشستیم کف زمین. قبلش یه پیک دیگه خوردیم. سینا بطری رو گذاشت وسط و چرخوند. به سارا افتاد. بهش گفت واسه دستگرمی برو مهسا رو ببوس. سارا هم خندید و رفت پیش مهسا. لباش رو سی ثانیه ای خورد. سمانه با چشمای خمار داشت نگاهش می‌کرد و منم کیرم سیخ شده بود و داشت شلوار جینم رو پاره می‌کرد. دوباره بطری رو چرخوندیم.این سری به سمانه افتاد. سارا به سمانه گفت از شوهرت بخواه تاپت رو دربیاره. سمانه هم که بین خجالت و مستی مونده بود یه نگاه به من انداخت و دستاش رو برد بالا. تاپش رو از تنش درآوردم و سوتین تنگ و قرمزش همه توجه ها رو به خودش جلب کرد. امیر که تا اون لحظه ساکت بود داد زد جوووون و همه خندیدن. بطری این بار سمت من افتاد. بدترین حالت ممکن چون سمانه نمی‌دونست چه حکمی واسه من کنه. نهایتا بهم گفت تی شرتت رو دربیار. درآوردم و بطری رو چرخوندم. دوباره افتاد سمت مهسا. بهش گفتم یکی از لباسات رو دربیار. از اونجایی که سرهمی پوشیده بود لباس درآوردنش به منزله این بود که با شورت و سوتین جلومون بشینه. خندید و با یه چشم به هم زدن سرهمی رو درآورد. شورت لامبادا پوشیده بود و من باورم نمی شد دارم مهسا رو تو این وضع میبینم. بطری دوباره چرخونده شد و اومد سمت سینا. مهسا که بدجوری از حالت عادی خارج شده بود گفت حکمت اینه سوتینم رو دربیاری و برام بخوری. سینا هم رو به سارا کرد و با لحن خنده‌داری گفت با اجازه. سارا هم گفت برو عشقم راحت باش. سینا بدون اینکه سوتین رو دربیاره سینه های مهسا رو آورد بیرون و نوکش رو خورد. هم کیر من هم کس سمانه خیس شده بود. دفعه بعد بطری افتاد سمت سمانه. مهسا گفت سمانه جان میخوام اجازه بدی امیر بیاد ببوستت و در کنارش یه کم نوازشت کنه. سمانه بی حرکت نشسته بود که امیر اومد سراغش. لباش رو اولش تکون نمی‌داد تا اینکه بعد چند ثانیه قشنگ از هم لب میگرفتن. وسطای لب گرفتن امیر دستش رو کرد تو شورت سمانه. سمانه که انتظارش رو نداشت فقط یه صدای اووووم ازش در اومد و کاری نتونست بکنه.  مالش های کس سمانه توسط امیر همه مون رو حشری کرده بود.
تموم که شد یه نگاهی به سمانه کردم. با ارتباط چشمی بهم فهموند که اوکی هست و مشکلی نیست. در حشری ترین حالت عمرم بودم. نگران بودم وسطای کار جفتمون جا بزنیم که خوشبختانه این اتفاق نیفتاده بود. بطری این بار سمت امیر افتاد. سارا به سمانه گفت میشه حکم کنی منو ماساژ بده. ن اعتراض کردم و به خنده گفتم کلا همه چیز به نفع امیره.  چه بطری سمتش بیفته چه نیفته. همه خندیدیم و سمانه گفت قبوله. سارا بی مقدمه لخت شد.  زیر لباسش هیچی نپوشیده بود و لخت لخت اون وسط دراز کشید تا امیر بره ماساژش بده. سینا و امیر جاشون رو عوض کردن تا ماساژ انجام بشه. حین ماساژ صدای سارا بلند شد و امیر هم همش لای رونش رو ماساژ می‌داد.
یوهو چشمم خورد به سینا که از پشت سینه‌های مهسا رو گرفته. مهسا هم سرش رو برگردوند و لباش رو بوسید. امیر هم سارا رو برگردونده بود و داشت سینه‌های سارا رو ماساژ میداد. تو اون فضا مهسا یوهو داد زد شماها چرا اینقدر لباس دارید. مهسا اومد سراغ شلوار من و سینا هم رفت سراغ دامن سمانه. ما هم حشری شده بودیم هم خنده مون گرفته بود. می‌گفتیم خودمون درمیاریم میگفتن نه ما باید دربیاریم. مهسا شورت من رو درآورد و کیرم رو گرفت تو دستاش. سینا هم، خودش رو اول لخت کرد و بعد رفت سراغ شورت و سوتین سمانه. یه دستی به سینه‌های سمانه زد و گفت خوش به حالت سعید.
از اون ور هم صدای ناله های سارا میومد.  امیر کیرش رو درآورده بود و داشت به حالت سگی می‌کردش.
من رفتم سراغ سمانه و لب گرفتیم. ولو شدیم رو کاناپه. نشست رو کیرم و جیغ میزد. از اونور صدای سکس بچه‌ها بدجوری حشرمون رو برده بود بالا. نگاه کردم دیدم امیر داره سارا رو جر میده و در عین حال سارا داره کیر سینا رو میخوره. سمانه داشت بالا پایین میشد که مهسا اومد و سینه هاش رو آورد جلوی لب من. شاید دو دقیقه ای داشتم سینه هاش رو میخوردم. مهسا رفت کنار بقیه و اونا به سکس چهارتایی شون ادامه دادن. سمانه همینطوری که بالا پایین میشد جیغ بلندی زد و ارضا شد.  ازش خواستم ادامه بده چند ثانیه دیگه. همون موقع امیر اومد سمتمون و سینه های سمانه رو گرفت. شانس آوردم به موقع درآوردم کیرم رو. چنان آبم پرید بالا که شانس آوردم مبلشون کثیف نشد. من و سمانه رفتیم دستشویی و خودمون رو تمیز کردیم. برگشتیم دیدیم بچه ها هنوز مشغولن.  یه ربعی طول کشید تا همشون ارضا بشن. البته سارا و امیر آخرش خودارضایی کردن تا ارضا بشن. با وجود اینکه اون لحظه ای داشتیم سکس میکردیم خیلی خوش گذشته بود و علی رغم اینکه خیلی تلاش کرده بودیم به لحاظ ذهنی خودمون رو آماده کنیم اما هم من هم سمانه حس خوبی نداشتیم. همیشه بعد از سکس و ارضا شدن یه آرامش خیلی خوبی به افراد منتقل میشه که اون روز برای ما خبری از اون آرامش نبود.
سمانه ازم خواست زودتر بریم خونه. بچه ها هنوز لخت اون وسط خوابیده بودن که ما عذرخواهی کردیم و خداحافظی کردیم. سارا که شام پخته بود خیلی از دستمون ناراحت شد. ولی واقعیت این بود که ما نمیتونستیم بمونیم. تو ماشین که نشستیم مستی از سرمون پریده بود.  دیدم سمانه داره اشک میریزه. سعی کردم آرومش کنم. رفتیم پارک لاله. بهش گفتم پشیمونی. گفت نه دلم میخواست تجربه کنم. ولی حس متناقضی دارم.  اشکم هم که الان دراومد برای همین حس متناقض بود. بغلش کردم و گفتم میفهمم چی میگی. نگران نباش من کنارتم.
همچنان تو سکس هامون از فانتزی هامون حرف میزدیم و از اون روز سکسمون جذاب تر هم شده بود. ولی ترجیح دادیم رفت و آمدمون با امیر و مهسا و سینا و سارا قطع بشه.
تقریبا یک ماه از اون روزا گذشته بود که سمانه گفت میخوام باهات حرف بزنم. حدس زدم ماجرا برمی‌گرده به اون چت های گاه و بیگاه. گفتم بگو عزیزم سرا پا گوشم.
گفت یادته بهت گفتم به من اعتماد کن. گفتم آره. گفت این مدت کسی که بهم همینطور پیام داده بود محسن بود. تعجب کردم گفتم حرف حسابش چیه. گفت هیچی از اون روز که تو شمال جرات حقیقت بازی کردیم بدجوری تو نخ منه. گفت طبیعتا بهش پا ندادم. گفتم اگر پا ندادی چرا چند هفته س داری باهاش چت میکنی. اولش بهش برخورد و گذاشت رفت. رفتم پیشش گفتم عزیزم بهت اعتماد دارم ولی خب سوالم بیراهه به نظرت؟ بارها دیدم درگیر چت هستی و بعد چند هفته داری اینو بهم میگی. گفت دلیلش اینه که بدم نمیاد یکی از فانتزیام رو باهاش اجرا کنیم. تا اینو گفت فهمیدم چی میگه. محسن ماساژوره و کلی مدرک بین‌المللی هم گرفته. گفت تو این مدت به محسن گفته دوست داره ماساژ بیاد. سمانه به محسن گفته بود به شرطی قبوله که هم من هم سعید رو ماساژ بدی. محسن هنگ کرده بود و باورش نشده بود.
من که هم متعجب بودم هم حشری گفتم حالا برنامه ت چیه. گفت هیچی دعوتش میکنیم برای ماساژ. گفتم مشکل اینه اون دوست داره تو رو بکنه. گفت دوست داشتن اون مهم نیست من بهش نمیدم. هدفم اینه فانتزی های این چندوقت رو در واقعیت اجرا کنیم. گفتم اینجوری محسن دست از پا درازتر برمی‌گرده. گفت از اول بهش گفتم باز هم قبل برنامه بهش میگم فقط میتونه ماساژ فول بادی بده. محسن بنده خدا حق داشت کپ کنه. سمانه ای که داشت این حرف رو میزد هیچ نسبتی با سمانه ای قبل شمال رفتن همه میشناختن نداشت.
خلاصه که قرار شد محسن بیاد خونه ما. خودم وویس دادم بهش و گفتم سلام محسن جان. با امکانات ماساژ آخر هفته بیا خونمون.
محسن اومد خونمون. خبری از اون محسن شلوغ و شر نبود. انگار خودش هم باورش نمیشد با حضور من میخواد زنم رو ماساژ فول بادی بده. سمانه یه نیم تنه سفید پوشیده بود با یه شلوارک تنگ که خط کسش مشخص بود. محسن هم همش چشماش به کس سمانه بود. شام خوردیم و یه کم نشستیم به چرت و پرت گفتن.

یه ساعتی همینجوری گذشت. حدود ساعت ده بود که گفتم بریم شروع کنیم دیگه. محسن رفت ساکش رو برداره و آماده شه برای ماساژ. من و سمانه هم رفتیم تو اتاق. سمانه بغلم کرد و منم بوسیدمش و سعی کردم بهش آرامش بدم. امیدوار بودم این بار بعد فانتزی اون حس عجیب شرم نیاد سراغمون.
سمانه با یه شرت و سوتین دمر خوابید رو تخت. منم با یه شرت دمر کنارش خوابیدم.
محسن که دیگه از هنگ دراومده بود و شده بود محسن قبلی اومد تو اتاق. برخلاف انتظار اومد اول سراغ من. به نظرم خواست بگه من خیلی آدم هَوَلی نیستم! برای من که تا اون موقع تجربه ماساژ حرفه ای نگرفته بودم خیلی دلچسب بود. بعد چند دقیقه رفت سراغ سمانه. بند سوتینش رو باز کرد و شروع کرد به ماساژ. روغن رو که می ریخت روی بدن یه لیزی و براقی باحالی میداد به بدن که همون هم تحریک کننده بود. گاهی با شیطنت کنار سینه‌های سمانه رو دست می‌کشید. من از بغل صورت سمانه رو میدیدم که چه لذتی داره میبره. همین کافی بود کیرم شدیدا سیخ شه. بعد چند دقیقه محسن رفت سراغ کون سمانه. سمانه کار محسن رو خیلی راحت کرد. صورتش به سمت من بود و با یه چشمک شورتش رو درآورد. حالا سمانه لخت لخت بود و محسن داشت لای رونهاش رو ماساژ میداد. منم شورتم رو درآوردم. محسن داشت کس سمانه رو ماساژ میداد. صدای آه آه سمانه دراومده بود. آروم سرم رو رسوندم به سمت سمانه. چون یه خورده کج شده بودم کیرم تو دید محسن بود. سمانه هم سرش رو آورد سمتم و لبای همدیگه رو خوردیم. لذت عجیبی بود. من داشتم لبای سمانه رو می‌خوردم و محسن داشت کس سمانه رو ماساژ می‌داد. همینجوری که داشتم لباش رو میخوردم از زیر دستام رو بردم و یکی از سینه هاش رو گرفتم. همون موقع محسن به بهانه ماساژ اومد اون یکی سینه سمانه رو گرفت و بهش ور رفت. سمانه برای اینکه ابتکار عمل رو از محسن بگیره برگشت و کیر من رو گذاشت دهنش. به محسن گفت لطفا کمرم رو ماساژ بده. سمانه داشت کیرم رو میخورد و محسن که کیرش سیخ شده بود داشت با کمر و کون سمانه ور میرفت. صحنه اروتیک خاصی بود. بعد چند دقیقه محسن رو کنار زدم و سمانه رو خوابوندم کنار تخت. خودم وایسادم و کیرم رو کردم تو کسش. سمانه چشماش رو بسته بود و داشت لذت می‌برد. به محسن گفتم لطفا سینه هاش رو ماساژ بده. سمانه با هر تلمبه من جیغ می‌کشید. تا حالا اونقدر حشری ندیده بودمش. جیغ آخر رو که کشید مطمئن شدم ارضا شده. من اسپری تاخیری زده بودم و هنوز کار داشتم. از محسن خواستم بازم شروع کنه به ماساژ سمانه. بعد ارضا شدن سمانه قشنگ با بی میلی تو اون اتاق مونده بود. من نشستم و سمانه دمر خوابید بود و صورتش جلوی کیرم بود. محسن کس سمانه رو ماساژ می‌داد و سمانه کیر من رو می‌خورد یا می‌مالید.
من معمولا با حرف زدن شدیدا تحریک می‌شم. از سمانه خواستم برام حرف بزنه. سمانه که نفس نفس میزد گفت خوشت میاد لخت جلوی محسن نشستم. دوست داری کس زنت رو یکی دیگه داره میماله. همینطور که اینا رو میگفت داشت برام جق میزد. سمانه به محسن گفت انگشتت رو بکن تو کشم. محسن هم این کارو کرد و چشمای سمانه بدجوری خمار شد. همون لحظه بود که من به اوج تحریک رسیدم. آب منی بود که جاری شده بود. هر دو با دستمال خودمون رو تمیز کردیم و با وجودی که روغنی بودیم تو بغل هم لخت دراز کشیدیم. محسن هم یه گوشه نشسته بود،  بی حرکت ما رو میدید.
بعد چند دقیقه رفتیم حموم. به محسن گفتیم از خودت پذیرایی کن ما زود برمیگردیم. این بار برخلاف قبل حس رضایت هم در من هم سمانه وجود داشت. بدن همدیگرو شستیم. حموم عاشقانه ای بود. از حموم که اومدیم بیرون خبری از محسن نبود. سمانه بهش زنگ زد ولی ریجکت کرد.
فردای اون روز سمانه به محسن پیام داد و گفت برای هفته دیگه باز هم اگر می‌تونی بیا پیشمون. محسن گفت تنها در صورتی میام که اجازه بدید منم تو بازی باشم. همین درخواست باعث شد تا پرونده دوستیمون با محسن هم بسته بشه. طبیعتا بعد اون تو اکیپی که امیر و مهسا و محسن بودن دیگه نتونستیم حضور پیدا کنیم.
واقعیتش خیلی مهم نبود. تجربه های این یک ماه اخیر اونقدر برامون جذاب بود که حد نداشت. بعد اون موقع تو اینستاگرام دنبال ماساژور برای زوجین زیاد گشتیم ولی عموما دنبال کردن سمانه بودن و قبول نکردیم. برای سکس موازی هم خیلی گشتیم ولی زوج ها یا همه ضربدری میخواستن یا با استانداردهای ما جور نبودن.
تو این مدت  قدرت فانتزی در سکس رو درک کردیم و فهمیدیم تا اون موقع چقدر سکس مون کم رمق بوده. وقتی دارم از قدرت فانتزی حرف میزنم الزاما اجرای اون فانتزی نیست. همون بیانش در سکس به شدت لذت بخش است. اگر یه روز خواستین اجراش کنید خیلی خیلی خیلی حواستون باشه. اگر یکی از طرفین نتونه این قضیه رو به لحاظ ذهنی هضم کنه یه گندی میخوره به زندگیتون که شاید نشه جمعش کرد.

پایان

پی نوشت: دوستان اولین بار بود که می نوشتم و بازخوردهایی که دادید رو دیدم. عموما لطف داشتن. ممنونم ازشون. یه سری هم بد و بیراه گفتن که اشکال نداره و براشون احترام قائلم.
خیلی ها واسشون سواله چرا هم خودت هم زنت گذاشتین همه کار با سمانه بکنن اما با ضربدری و تریسام مشکل دارید. جوابشون فقط همینه که عزیزان فانتزی ما همینه دیگه. کاریش نمیشه کرد :))
یه چیزی هم خیلی اذیتم کرد که جا داره بگم. قسمت اول درباره سایز کیرم صحبت کردم و گفتم 11 سانت هست. خیلی ها تمسخر کردن. تمسخر اونا مهم نیست ولی اینکه اطلاعات جنسی دوستان اینقدر پایینه ناراحت کننده س. سایز کیر اگر بالای 8.9 سانت باشه قشنگ میتونه در سکس فعال باشه. مهم تر از سایز رفتار جنسی آدماس. اونایی که مسخره میکنن کاش حداقل بلد باشن باید و نبایدهای سکس رو. اگر نه برید درباره ش بیشتر بخونید.

مخلص همگی… ارادت❤️

نوشته: سعید هستم

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها