داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دانلود فیلترشکن oblivion برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
داتلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

دانلود فیلترشکن MAHSANG برای اندروید:
دانلود با لینک مستقیم
دانلود از گوگل پلی
دانلود از گیت هاب

از قایم موشک شروع شد (۱)

از وقتی که یادم میاد، از همون شیش ساله که بودم واسه پسرا و دخترای هم سن و سالم تحریک کننده به نظر میرسیدم. نه اینکه به زبون بیارن. اینو میشد از رفتارشون فهمید. همش دلشون میخواست من کنارشون باشم یا اگه بازی میکردیم من تو تیمه اونا باشم تا بتونن بیشتر نزدیکم باشن.
چندتا اتفاقی که خیلی واضح از سنه شیش سالگی یادمه رو واستون تعریف میکنم.
من توی یه محلی به دنیا اومدم که همه ی خونه ها ویلایی و بزرگ بودن. کلا هیچ آپارتمانی تو محله ما نبود. واسه همین تعداد هم بازی های منم خیلی کم بود. کلا حدود چهار تا دختر بودیم و سه تا پسر. و توی کوچه هم اصلا بازی نمی کردیم چون حیاط و خونه هامون جا برای بازی زیاد داشت.
یادمه یه بار که میخواستیم قایم موشک بازی کنیم رفتیم خونه ی یکی از همسایه هامون که اسمش مهدی بود.
اونی که قرار شد چشم بزاره یکی از پسرا بود به اسم حسن. حسن خیلی پخمه و شوت بود. کلا همیشه حمالیه بچه هارو میکرد. وقتی بازی شروع شد و حسن شروع کرد به شمردن، همه فرار کردن به یه سمتی. مهدی دید من هنوز منتظرم دستمو گرفت با خودش برد و گفت ساکت باش من یه جای خوب سراغ دارم واسه قایم شدن.
بعدش با هم رفتیم توی یه قسمتی از پشت خونه که بهش میگفتن حیاط خلوت. اونجا چند تا کمد دیواری بزرگ بود که دره یکیشونو باز کرد و منو اول فرستاد داخل و خودشم پشته سرم اومد تو. دره کمد رو بست. یه کمی که گذشت چون توی کمد تاریک بود ترسیده بودم. بهش گفتم من میرم بیرون اینجا ترسناکه . مهدی گفت اگه بری جای منم لو میره و میسوزیم. نترس من کنارتم بیا بچسب به من. بعدش خودش رو از پشت چسبوند به من و دستاشو دوره شکمم حلقه کرد. سرشو روی شونه م گذاشته بوده هی در گوشم خیلی آروم میگفت نترس من اینجام و هی جمله شو تکرار میکرد. وقتی نفسش به گوشم میخورد یه حالت مورمور بهم دست میداد. حس میکردم دیگه ترسم ریخته ولی یه حاله عجیبی جای ترس رو گرفته بود . بعد کم کم حس کردم خودشو داره به کونم فشار میده . وقتی بیشتر توجه کردم دیدم یه چیزی مثل میخ به کونم فشار میاره. یه جورایی هم عجیب بود هم یه حاله خوبی داشتم. دستاش که دوره شکمم بود رو بیشتر به سمت خودش فشار داد و کونم کامل چسبید به دودولش که مثل سنگ سفت شده بود. من ساکته ساکت بودم ولی تو دلم یه غوغایی بود. اونم همون جمله رو هی دره گوشم تکرار میکرد. یواش یواش دستشو روی شکمم حرکت میداد و پایین میومد تا رسید به کصم. کلا ساکت بودم ببینم چی میشه آخرش.
وقتی دیدم خیلی داره بهم حال میده دستشو گرفتم کردم تو شورتم . اولش نمیدونست باید چیکار کنه. ولی کم کم به کمکه خودم انگشتاشو روی کصم تکون میداد. محکم منو چسبیده بود و دودولشو به کونم فشار میداد. منم یهو زد به سرم دستمو اندازتم شلوارمو تا زانو کشیدم پایین.اونم انگار دیوونه شده باشه شلوارشو کشید پایین و چسبید به کونم. اصلا هول شده بود. نمیدونست چیکار کنه. با یه دست کصمو میمالید با یه دست کونمو میمالید و دوباره میچسبید به کونم. انقدر این کارو کرد که خیس عرق شده بودم و از حال رفته بودم. تو حاله خودمون بودیم که صدای دوستامون اومد. داشتن ما دوتا رو صدا میکردن.
سریع خودمونو جمو جور کردیم و رفتیم پیششون. خیلی آشفته بودیم هر دوتامون ولی اونا خیلی اسکل تر از اونی بودن که بفهمن چی شده.
اون روز گذشت ولی هر باری که میرفتیم خونه ی مهدی بازی کنیم، همون اتفاق میوفتاد و کلی باهم حال میکردیم تا اینکه یه روز حسن پخمه مچه منو مهدی رو با هم گرفت…

ادامه دارد…

نوشته: Big_Booobs

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها