داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

پایان عقده ها،شروع روزهای محال (۱)

سلام محتوی داستان همجنسگرایی پس دوست عزیز لازم نیست اگر علاقه نداری بیای تا ته داستان بخونی بگی چهار خطشو خوندم!
سلام
اسم واقعی من کامرانه ولی همه نیما صدام میکنن ٢٧سالمه من از کودکی بدلیل نداشتن اعتماد به نفس کمتر با کسی دوست میشدم تو مدرسه تو محله تو فامیل و همیشه حسرت دوستی های بقیرو میخورم تو پونزده شونزده سالگی هم فهمیدم گی ام و با اینکه علاقه شدید به داشتن پارتنر و حتی یک بغل ساده یک نفر که دوستش داشته باشم داشتم ولی خوب بدلیلی ک گفتم تنها بودم!
و دیدن همکلاسی های دبیرستان به خصوص اونایی که چهره ی خوبی داشتن و اینکه چقدر باهم میخندن شده غم من که چرا من جور نمیشم در حالی که خوب چهرم هم خوبه و در حسرت بوس و بغل اونا توهم میزدم و در اخر تصور سکس باهاشون جق میزدم!دیگه سکس هم یکی از عقده هام و خوب ازونجایی که دوست داشتم بات باشم کارم شده خیال سکس با اونا و بازی با سوراخم!باور نداشتم که بتونم روزی به کسی بدم😅تا از تو جمع همکلاسی ها عاشق زیبا ترین ،شرترین و بهتر بگم بهترینشون شدم سعید!
اولش از توهمات و فانتزی ها شروع شد تا رسیده بود به گریه و حتی فکر خودکشی!..
سعی کردم با سعید دوست بشم و موفق هم شدم اما به عنوان دوست سوم چهارم…تازه داشتیم گرم تر میشدیم که دبیرستان تموم شد و دیگه ندیدمش!شمارش خاموش شد!ای بابا چرا…چرا من انقدر بدشانسم…چرا اون انقدر نامرد بود چرا انقدر خوب بود ،زیبا،سفید،…
در خونشون هم رفتم ولی اون خونه خالی بود از پنجرش معلوم بود کسی اونجا ساکن نیست بار ها رفتم در خونش گفتم شاید ازینجا بگذره…
من سریع بعد مدرسه رفتم دانشگاه آزاد و بعد گرفتن لیسانس و حصرت چهار ساله سعید و اینکه با کسی هم نتونستم آشنا بشم رفتم سربازی اسم نوشتم…
هفت صبح یکم اردیبهشت١٣٩٨
افسرده اما بیشتر برای رفتن به سربازی با پدر و مادرم رفتیم استادیومی که برای اعزام سرباز ها بود و من رفتم سوار اتوبوس شدم به مقصد اراک همینجوری که پشت شیشه نشسته بودم و خندان با پدرمادرم خدافظی میکردم که بگم ناراحت نیستم و سربازی عادیه یهو یکی اومد گفت به به آقا نیما وقتی برگشتم دیدم سعیده یک لحظه خشکم زدن دهنم خشک شد و ضربان قلب روی هزار گفتی سلام سعید باورم نمیشه خودتی؟خندید گفت نه عممه، مامان بابا توئن ببین دارن دست تکون میدن من حالا اینجام نشست کنارم برگشتم سمت شیشه ماشین همرو تار میدیدم دست تکون دادمو همون و اتوبوس عتیقه حرکت کرد…
برگشتم سمت سعید یادم رفت کجام شروع به تعریف کردم باهاش…
چه خبر خوبی و…
+چرا بعد دبیرستان سیم کارتت خاموش شد؟
-ی خط رند خریدم اونو خاموش کردم
+خوب چرا نگفتی به کسی
-به خیلیا گفتم فکر نمیکردم تو هم شمارمو بخوای
+خونتون رو خالی کردین چرا اونجا خالی شد؟؟
-علییی (با چهره خندان)یعنی اومدی اونجا سراغ من چه دوست پیگیری داشتم
-اونجا ما مستاجر بودیم و برای نزدیکی به مدرسه من اونجا اومده بودیم
+پس چرا کسی اونجا جای شما نیومد
-نمیدونم از صاحب خونمون بپرس😂…
کلی هیجان و امیدواری تو ذهنم اومد که من میشم بهترین دوستش
تو راه فهمیدم که اونم معاف از رزم اعصابه(اون دپاکین میخورد که تشنج نکنه صرع داشت-من هم سرترالین و…برای افسردگی و دو قطبی)
به خاطر اینکه دوتامون لیسانس و معاف از رزم بودیم یک گروهان افتادیم…
روز به روز باهم صمیمی تر شدیم اون دید که من افسرم و میترسم که البته ترسمو صدبرابر نشون میدادم دلداریم میداد و صبح تا شب باهم بودیم من بعضی وقتا به بهانه ی ترسیدن و اعصاب خراب و…دستش رو میگرفتم تقریبا ده روزی به پایان اموزشی مونده که دلو زدم به دریا البته مشخصا تا حدودی دست خودم هم نبود بهش گفتم:
+سعید
-جانم
+دوست دارم
خندید
-من دوست دارم
+نه یعنی …یع یعنی
-میدونم عاشقمی با چهره خندون
+من سکته زدم و مات موندم گفتم میدونی؟!
-نیاز به گفتن نیست تابلو از لحظه ای که تو اتوبوس دیدیم تا همین الان از چشمات با حرفات با محبتت
+نمیدونم چی بگم
-نمیخواد چیزی بگی ولی بزار همینجا تا تهش بگم
-چقدر منو دوس داری؟
+بخدا زیادبیشتر از خودم بیشتر از…حاظرم برات بمیرم باور میکنی؟
-اگه قبل سربازی تلفنی یا تو تلگرام میگفتی میگفتم چرت میگی ولی الان میدونم راست میگی
-خوب منم تورو دوست دارم(وقتی داشت میگفت داشتم سکته میکردم)
اخلاقت خیلی خوبه ،علاقت به من شدیده،چهرتم عالیه😅
منم یجورایی بهت وابسته شدم
-من راستش بایسکشوالم دوس دختر دارم ولی همیشه یک گوشه از قلبم یک پسر تویینک و نایس رو هم میخواست و تو اومدی اون قسمت از قلبمو روشن کردی
-اما من نمیتونم علنی تو دوست و خانواده بهت عشق بورزم
+خو …خوب منننم همینم
-و اینکه دوست دختر دارم و روزی هم ازدواج خواهم کرد
-میتونی با من باشی وقتی حتی زن بگیرم …
+بدون هیچ معطلی گفتم آره
-مطمعینی
+اره
-باشه قسم میخورم تا اخرین روز زندگیم باهات باشم،و تو عشق اولم باشی (گوشه چشمش اشک اومد)
یعنی همه اینا واقعیه اون داره میگه اخلاقت خوبه چهرت عالیه و عشق اولمی!اون داره قسم میخوره لال شده بودم
-نمیخواد حرفی بزنی
شرایط ادامه صحبت هم نبود…
اون روزا همش بیش هم بودیم و حواسمون بهم بود
بعد برگشتن به همدان!صبح تا ظهر خدمت بودیم (تا ساعت دو به خاطر معاف از رزمی)و بعد اون باهم میرفتیم بیرون
حدود یک ماهی بود از اموزشی گذشت بوده بیشترین نزدیکیمون گرفتن دستش بود بهش پیام دادم
سعید میای بریم ی دوری بزنیم؟
سریع جواب داد اره ماشین داداشمو گرفتم میام سراغت ساعت ۶
با ٢٠۶ داداشش اومد نشستیم تو ماشین و من دستشو گرفتم
ی جا بالای ی تپه وایسادیم و داشت فکر میکرد که یهو
گفت یک چیزی میخوام بهت بگم شوق کنی و لب و ابزوش کج کرد
گفتم چی؟گفت با یگانه کات کردم!
راستی؟چرا؟
راستش میخوام خودمو معطوف تو کنم!پشمام ریخته بود و باز لال
یهو گفت باز ساکت شدی که قربونت عشق خجالتیم بشم بوسم کرد و گفت عاشقتم و دست همو گرفتیم و شروع ب گریه کردن کردمو و اونم دیدم از گوشه چشمش اشک اومد و بالاخره بعد این همه که تو بهترینی و عاشقتمو و ازین حرفا بعد حدود سه ماه از دیدار مجددمون به لبم نگه کرد و بعدش به چشمام برگشت این طرف اون طرفو ی نگاهی کرد و یکهو از هم لب گرفتیم وای چه لب هایی لب عشقم چه گرمه چه تازش چه خیسه لب های یکی از خوشگل ترین پسر های شهر وای خدا😍و سریع تمومش کرد کسی نبینه
دلم سکس با عشقمو میخواست روم نمیشد بهش بگم نگه این عشق فقط برای سکسه
حدود یک ماه هم ازون بوسه گذشته بود البته چن باری لب گرفته بودیم ولی حتی شوخی سکسی هم نه
ی بار که تو ماشین بودیم اواخر شهریور یهو بارون زدن دستشو گرفته بودم یهو دستمو جدا کردم دستمو گذاشتم رو کیرش اوف چه نرمه یهو ی نگاهی کرد بهم خندید گفت جونم اقا نیما حوس کردی😂من باز ساکت کار خودمو کردما ولی باز ساکت گفت تو که دستتو کذاشتی رو آلوین!دیگه حالا کم رو شدی خندید و به رانندگی ادامه داد ی چند لحظه حرف نزدم چهرش معلوم بود راضیه و این بهم جرات داد گفتم چرا الوین گف چون خشمله اسمشم باید خوشمل باشه تا دل نیمارو ببره خندید و دستمو از روش برداش بوس کرد من دستمو گذاشتمو این دفعه رو رون های زیباش
شب که برگشتیم خونه بعد کلی مقدمه چینی تو تلگرام گفتم
+سعید
-جونم
+🙈
-بگو فذات شم خجالای خودم
+دلم میخواد
-اوففف منم دلم میخواد
-پس فردا دوروز تعطلیه میای بریم شمال
+اوف چرا که نه
و این شد عملا ماه عسل ما
ساعت ۴عصر حرکت کردیم که از دوروز تعطیلی به طور کامل استفاده کنیم شب رسیدیم و ویلا کرایه کردیم تا رسیدیم تو ویلا شروع کردیم به لب گرفتن و اون دستش گذاشت رو کونم من رو هوا بودم
گف عجله نکن بزار بعد شام
بعد شام با لبتاب شروع کردیم فیلم دیدم تقریبا ده دقیقش گذشته بود دستمو گذاشتمو رو کیرش اونم فیلمو استپ کرد ی نگاه بهم کرد و شرو کرد ازم لب گرفتن ،و تیشرتمو دراورد منم تیشترتشو دراوردم چه بدنی سفید و زیبایی چه ماهی اوفف شروع کردم خوردن نیپل هاش و وسط سینش که کم کم نافش روخوردم ی نگاه از پایین به بالا کردم دیدم همون لبخند همیشگیش رو لباشه چشامو خمار کردم و از رو شلوار کیرشو بوس کردم و یهوو شلوارو و شرتشو باهم دادم پایین واییی به آرزوم دارم میرسم یک کیر سیخ مه سفیدو و کلفته روبرومه اروم با دستم گرفتمش بوسش کردم و اروم شرو کردم لیس زدنش دوباره بالارو نگاه کردم اونم چشماش خمار و لبخند رضایت بر لباش گفت عاشقتم و سرمو برگدوندم سر کیرش و با ولع تموم گذاشتم دهنم اونم شروع به اه و ناله کرد و منم شروع به ساک زدن دو سه دقیقه ای از شروع ساک زدن نگذشته بود که ی اه بلند کشید و ابش اومد و همشو باهم قورت دادم و سرشو اورد پایین و لبمو بوسید و گفتم عاشقتم خره!گفتم اینک دست مزدم شدم خر خندیدیم اومد سمت من شلوارمو داد پایین قشنگ کیمو برانداز کرد ی نگاه بهم کرد خندید و شروع کرد برام ساک زدن انتظارشو نداشتم اونم برام ساک بزنه نالم رو هوا بود بعدش شروع کرد جق زد برام و شلوارمو داد پاییین در دسشو گذاشت رو کونم تا اب منم با فشار زیاد اومد همونجا تو بغل هم دراز کشیدیم بعد نیم ساعت رفتیم حموم همدیگرو شستیم و از بدن همدیگه لذت بردیم کیرمو بردم مالیدم به کیرش و رو ابرا بودیم اومدیم بیرون با ی شرت رفتیم تخت شروع کردیم بوس کردن همو اون دراز کشید من پامو دو طرف پاش گذاشتم نشستم رو کیرش و ازش لب میگرفتم راست شدنش کیرشو حس میکردم رفتم پایین و شرتشو دراوردم و باز شروع کردم کیرشو خوردن اونم میگفت جووون اوووف اه ناله میکرد میگف تا الان کجا بودی همسر گلم یهو بلند شد نشست روبروم ی نگاه بهم کرد از گردنم گرفتم و شروع کرد لب گرفتن و باز خودشو جدا کرد قرمز شده بود و حشری منو با شکم انداخت رو تخت رفت پشت سرم دراز کشید روز و گوشمو میخورد نفس نفس میزد منم فقط تند تند نفس میکشیدمو ساکت بودم از گردن تا بالای شرتمو یک تیکه لیس زد اروم اروم و شرتمو دراورد گفت آخ آخ آخ چه کوننننی چه کونننننی جونم ی دونه زد به کونم گفتم اخ اونم گفت جون دردت اومد خندید گفت اولشه امشب قراره زیر شوهرت پاره بشی و شروع کرد چک سکسی زدن اون هی میگف اوووف چه کونی من اه میکشیدم اون میگفت جون عشقم ناله کن یهو وسطشو باز کرد و شروع کرد لیست زدن منم نالم رفت بود به اسمان که یک هو گفتم سعید ترو خدا بکنننن اونم زبونشو برداشت گفتتت جوننن عشقم دلت چی میخواددد گفتم گفت نه دقیقا دلت چیه منو میخواد گفتم الوین گفت نه قشنگ اسمشو بیار گفتم کیر گفتم نشنیدم بلند گفتم دلم کیرتو میخواد گفت ای جانم عشق چشمممم الان از کیر سیرت میکنم تو همسر خودمی اماده باش به ارزوت برسی دلت کیر میخواد اره ی تف انداخت رو سوراخم کیرشو گذاشت رو سوراخم گفت بیا اینم کیر سر کیرشو بزور فشار میداد خیای سخت سرش رفت و من درد داشتم با اینکه قبلا تجربه با خیار و انگشت داشتم ولی دردش خیلی بیشتر بود و ناله میزدم و اون هی میگف جووونم ناله کن زیر شوهرت خودم پلمپتو باز میکنم دیگه ماله منی جونن ناللله کن ارون ارو دوباره کرد توش و کم کم تا تهش برد تو منم نفسم بند اومد بود وقتی کامل کرد تو کامل خوابید رو با موهام بازی میکرد و گفت عشقم تحمل کن الان عادی میشه و بعدش کم کم شرو کرد به کردن و منم ناله میکردم داشت لذت میبرد و منم ازینکه کیر سعید تو کونمه دیوانه شده بودم تا الان حسرت کیر داشتم و اولین کیری که تو کونم میرف کیر سعید بود …
کیرشو دراورد گفت داگی شو داگی شدم ی تف انداخت و اینبار وحشی شده بود داشت تند تند میکرد و به جای عشقم و ازین حرفا میگف جووون پارت کردم کونی خودمی ناله کن اررره دلت کیر میخواست اینم کیررر…دوباره خوابوندم و ابش امد و همینجور خوابید روم بعدش افتاد بغلم گفت دوست دارم بعدش برگشتم تا شروع کردم جق زدن ابم با فشار اومد حتی بیشتر از دفعه قبل که دو ساعت قبل بود…
بعدش بوسم کردو از پشت بغلم کرد خیلی لذت بخش بود و گفت ببخشید اگه اذیت شدی عشقم و…و خوابیدیم تا صبح

ببخشید اگه طولانی شد و غلط املایی و…اگه دوست داشتید بگید که ادامه بدم…به امید آزادی وطن

ادامه…

نوشته: نیما

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها