داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

از در دستشویی شروع شد

سلام .ازتون خواهش میکنم مطلب زیرو حتما بخونید…اینا همه اعتراف های یه سینه سوخته ی عاشقه بدبخته بیماره روانیه…حتما تا پایان باهاش باشید…به جون عمش همه راسته…عمشو کفن کنم عینه واقعیته…

هفت ماه پیش رفته بودم تو دستشویی رو در یه شماره نوشته شده بود ****093456 کنارش هم نوشته شده بود زنگ بزن حالشو ببر خیلی جیگره…(خندم گرفت) اومدم پایین ترشو خوندم دیدم نوشته نه بابا زنگ زدم همچین هم جیگر نبود…یکی دیگه نوشته بود مگه جواب هم میده؟؟؟ بغلش نوشته بود آره جواب میده اما پولیه ها…(آقا ما چنان رفتیم تو بر خوندن نوشته های در دستشویی که بادمون رفت کارمون خیلی وقته تموم شده)…خلاصه یکی دیگه نوشته بود قیمتش زیاده ارزون تر نداری؟یکی دیگه بغلش نوشت اگه مکان داری یه آسش هست خوب حساب میکنه…(آقا دیگه واقعا رفت تو هپروت که یهو دیدم یکی از پشت میکوبه به در داداش خوابیدی؟؟؟منم که دیدم اوضاع بیریخته سریع جمعو جور کردم خودمو شماره رو زدم تو گوشیمو از دستشویی رفتم بیرون…سریع زنگ زدم بهش …093456 بوق اول خورد…بوق دوم هم خورد…بوق سوم که خورد یه صدای ناز از پشت خط گفت الو؟؟؟؟من که انگار خنجر به ناف فیل زدم ذوق مرگ شدم سریع گفتم سلام…گفت سلام بفرمایید؟؟گفتم یه آشنا…گفت مزاحم نشید آقا و گوشیی رو قطع کرد…منو میگی ناراحت…سریع دوباره زنگیدم بهش گفتم گلم قطع نکن من شمارتو از یه جا گرفتم هر چی هم بخوای حساب میکنم مشکل مالی ندارم…خانم که تازه فهمید من مشتریم شروع کرد حرف زدن…گفت بگو ببینم میدونی قیمتمو؟؟؟گفتم نه چقده؟؟؟گفت مکان از من صد میگیرم…یهو جا خوردم…اما چه کنیم دیگه این دل طاقت نیاووردگفتم عب نداره یکم تخفیف بدی مشتری میشیم خلاصه با هزار بدبختی قبول کرد هشتاد و پنج بگیره من عصر برم…من تا عصر رفتم حمومو کلی به خودم رسیدم جیگر میگر کردم خودمو یه صفای اساسی هم دادم به کل بدن اومدم بیرون کلی عطر و ادکلن خالی کردم حرکت کردم رفتم به مقصد (البته یادم رفت بگم من قدم یه دو یا سه متری هست هیکلم هم خیلی خوبه کلا بیستو سه سالمه از شیش ماهگی میرفتم پرورش اندام سفیدم نازم اصا یه چی میگم یه چی میشنوی خلاصه که خیلی خوشگلم…قسمت مورد نظر برای کارای بی ادبیم هم خیلی خیلی خوش هیکله از لوله فاضلاب تو نمیره…امتحان کردم که میگما…)خلاصه از موضوع دور نشیم.رسیدم جلو در خونش زنگ زدم…آیفونو گرفت گفت بیا بالا.رفتم بالا در باز بود رفتم تو …تو آشپزخونه بود صداش کردم گفت برو تو اتاق خواب دارم میام…منم رفتم منتظر موندم چند دیقه بعد صدای پا اومد من که دل تو دلم نبود یهو در باز شدو …در باز شدو …در باز شدو…باورتون نمیشه چی دیدم.یه فرشته.یه ماه.یه عسل…قد بلند خوش هیکل…کاملا س ک س ی چشای روشن با پوست سفید و بدن کاملا…استغفر ا…

خلاصه همون اول گفت پول آووردی؟پولو بهش نشون دادم…خندید.گفت لباستو در بیار الان میام.منم از همه جا بی خبر آماده شدم تا بیاد یه ده دقیقه ای دراز کشیده بودم که دیدم نیومد صداش زدم…نانازم کجا موندی پس؟؟؟گفت الان میام…

دوباره صدای پا اومد من ذوق مرگ شدم سریع به رو شکم خوابیدم صدا در که اومد گفتم بیا روم بشین ماساژم بده اول…بعد چند ثانیه اومد روم.باورم نمیشد انقد سنگین باشه ولی بازم خوب بود…بعد دستاشو آوورد از رو گردنم شروع کرد به ماساژ دادن…دختر به این نازی چه دستای خشن و سفتی داشت…من چشامو بسته بودم صورتشو نزدیک کرد به گوشم نفساش داشت دیوونم میکرد…با زبونش با گوشم بازی میکرد بهش گفت وای چه نازی تو حقا که اون پول حلالت باشه…گفت مرسی…تعجب کردم صداش چه کلفت شده بود!!!چشامو باز کردم سرمو چرخوندم …(یا خدا یه نره غول نشسته رو کمرم…)فقط دادو بیداد میکردم پاشد یکی زد تو گوشم…گفت حالا شماره آبجی منو اینور اونور پخش میکنی؟؟؟دیدم دو تا نره غول دیگه هم اومدن. حالا فکر کن من با این هیکل خوبم (گفتم که چه خوش هیکلو نازم) زیر این سه تا فقط میگفتم گوه خوردم…اونام داد میزدن میگفتن گوه خوردی اومدی تو خونه ما گوه خوردی…خلاصه از اونجا چیز زیاد دیگه ای یادم نیس جز اینکه منو خوابوندن یکی اومد روم و بعد من بی هوش شدم…بهوش که اومدم یه جام خیلی میسوخت اما نفهمیدم چرا…چیز دیگه ای یادم نمیومد.دیدم وسط بیابونم شیش یا هفت نفر از برادرای افغان دورو برم هستن.تا اومدم به خودم بجمبم منو انداختن زمین یکی فکر کنم افتاد روم چون دوباره اون درد داداشای اون دختره رو حس کردمو باز بیهوش شدم…از اونجا هم چیز دیگه ای یادم نیس…فقط وقتی به هوش اومدم باز یه دردی یه جام داشتو میسوخت دیدم وسط قبرستونم چند تا عملی اونجا بودم اومدم پاشم دیدم اونا اومدن سمتم گفتم من که خیلی خوش هیکلم اینا مفنگین خودم آدمشون میکنم رفتم به خودم بجمبم که باز افتادم یکی از این معتادا سر خورد افتاد روم.بازم نمیدونم چی شد بیهوش شدم و چیزی یادم نمیاد…وقتی بهوش اومدم دیدم افتادم تو بیمارستان اون قسمتم که میسوخت هم باند پیچی شده کلا …سوزشش زیاد بود اما تحمل میکردم…خلاصه از اون ماجرا هفت ماهه میگذره و من نفهمیدم اون روزو شب چی شد اصلا…فقط الان میدونم H I V (ایدز) دارم (ولی واقعا نمیدونم از کجا)

یه حسه خاصی هم نسبت به مرد ها پیدا کردم.عینه دخترا اگه یه پسر از جلوم رد شه دلم قنج میره(ذوق مرگ میشم)

مهمتر از همه از صبح تا حالا هم دارم عوق میزنم…انگار یکی داره تو شکمم لگد میزنه…

بگذریم…

خلاصه فقط خواستم بگم که خواهشا شماره هایی که رو در دستشویی ها مینویسین یک کم بهتر باشه.چون من نرسیدم به اون دختره دیگه…پولم هم پرید…حیف شد…خدا رو شکر اتفاق بدی نیافتاد فقط نتونستم به اون شماره برسم…

(نتیجه اخلاقی:ایدز خیلی چیزه بدیه…)

امیدوارم خندیده باشید…چون هدف سرگرمیتون بود…ای جان…

نوشته: damagh6metri

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها