داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

همه چی از قطار مشهد شروع شد

سلام.من آرش هستم 23 ساله از شهر تبریز.با قد170 و وزن 72.تیپ متوسطی دارم.هر دفعه که میمودم شهرمون عادتم بود با اتوبوس بیام اما موقع رفتن به دانشگاهم که مشهد بود با قطار یا اگه پول اضافی داشتم و عجله با هواپیما. من رشته ام مدیریت صنعتیست ترم6.تابستون بود برای ترم تابستان بر میگشتم دانشگاه که یه بلیط قطار گرفتم که ساعت بلیط قطار هم 16:30بود.سوار قطار شدم کوپه شماره5 رو برام زده بودن.رفتم نشستم که هوای قطار خیلی گرم بود پنجرشو باز کردم. کوپه ماهم 4 نفره بود.بعد از چند دقیقه دیگه دیدم دوتا خانم خوشگل و خوشتیپ اومدن کوپه ای که من بودم.بعد از چند دقیقه یه پیر زنی هم اومد.الان ظرفیت کوپه ما تکمیل بود.بعد از چندین ساعت.ساعت10 بود رفتم غذاخوریش یه شامی خوردم و اومدم دیدم دخترا دارن میخندند پرسیدم چیزی شده گفتند اون پیرزن بیچاره از از بس سر و صدا کردیم اعتراض کرد مسئول قطار برد یه کوپه دیگه.اولش ناراحت شدم آخه اون پیرزن خیلی مهربون بود.همش دخترارو برا درس خوندنو و حجاب و دین و ایمان دعوت میکرد.خودشم عازم حرم امام بود.

خلاصه ساعت12 شب بود یکی از دخترا که اسمش مهسا بود داشت کتاب میخوند و یکیشم که اسمش سمیرا بود خوابیده بود منم الکی داشتم با گوشیم ور میرفتم.سمیرا با یه مانتو کوتاه و نازک خوابیده بود که باسنش قشنگ معلوم بود.سمیرا تخت پایین خوابیده بود رو تخت بالایی هم مهسا داشت کتاب میخوند.منم رو تخت بالا بودم.آخه ساک پیر زنه رو تخت پاینه بود.دختره از تخت اومد پایین پرده رو کشید درو بست و ازم اجازه خواست و چراغو خاموش کرد یادم نرفته دخترا هم دانشجوی دانشگاه آزاد اهر بودن که داشتن میرفتن به شهرشون که مهسا مشهدی بود و سمیرا تهرانی.خلاصه چراغا که خاموش شد یواشکی داشتم نگاه میکردم که دیدم مهسا داره مانتوشودر میاره درسته تو تاریکی چیزی معلوم نبود اما یچیزایی معلوم بود مخصوصا گردی سینش.بعد اینکه لباسشو عوض کرد اومد بالا بخوابه.اول چند دقیقه با گوشیش ور رفت بعد گرفت خوابید.پشتش به من بود باسنش زده بود بیرون.مهسا خوشگلتر از سمیرا بود و اینکه شلوغ.من نمیدونم کی خوابم برده بودکه یدفعه چشممو باز کردم ساعتو نگاه کردم ساعت4 بود دیدم سمیرا نیست متوجه شدم که اون پیاده شده آخه بند و بساطشو کلا نبود خیالم راحت شد از نبودنش. و مهساهم خواب بود.یه مانتوی سفید کوتاه تنش داشت که اونم رفته بود بالا یذره از بدنش معلوم بود.تا ساعت6 با کیرم ور رفتم که اومدم پایین.یواشکی داشتم بدنشو بو میکردم زیر بغلشو کونشو پاشو که تکون خرد فهمید.گفت چیکار میکنی منم با خونسردی گفتم هیچی رفته بودم دسشویی.با نیش خنده گفت آی شلوغ راستشو بگو شلوغی میکردی؟گفتم نه چه شلوغی گفت خودم فهمیدم من موقعی که سمیرا رفت ازم خداحافظی کرد از اون موق تا الان بیدار بود.خجالت کشیدم سرمو انداختم پایین رفتم رو تختم.که اون داشت میخندید که یهو دستمو گرفت گفت آرش منم دوس دارم باهم یذره بخوابیم بیا بغل من.اول خشکم زد بعد پرسیدم اسممو از کجا میدونی گفت که از بلیطی که افتاده بود زمین.بعد رفتیم پایین تخت بغل هم.واااااای چه بدن نرمی داشت.از لبای هم بوس میکردیم و تخت هم که کوچیک بود پامون گره کرده بودیم به هم.از لباش خوردم و دستمو هم به موهاش میکشیدم.پرسیدم چند سالته گفت24.بعد از چندین سوال حرف یواش یواش دستمو بردم سینش.وای چه خوب بودن گرمو نرم.زیر مانتو فقط سوتین داشت.چون قطار گرم بود همشو در آورده بود.یه سوتین سفید رنگ اسفنجی هم که داشت با اینکه یسنش خوش فرم بود خوش فرمتر کرده بود.سینشو حسابی لیس زدم لای سینشو خوردم شور بود ولی دوس داشتم اومدم پایین تر شلوارشو خواستم بکشم پایین گفت آرش پریودم گفتم باشه کاری به اونجات ندارم.دختر بود هنوز اپن نشده بود.شلوارشو در آوردم دیدم بله یه شرت توری پرتغلی رن داشت شروع کردم به خوردن لپای باسنش.تا نوکپاش.وای بوی خوش بدنش داشت کلافم میکرد.نوارشو برداشت کوسشو تمیز کرد شورتشو در آورد.وای چه کون سفیدو کوس ناز و تپلی داشت.دستمو کشیدم لای کوسش لیز بود.از نافش خوردم داشتم چوچولشو با زبونم لمس میکردم و دستم هم که رو سینش بود یه دفعه دیدم بدنش میلرزه فهمیدم ارضا شد.بهش گفتم میتونم از پشت بذارم.گفت نه شرمنده درد داره نمیشه.زیاد اصرارش نکردم.بعد از ترس مسول قطار که یه لحظه میادفقط شلوارمو در آوردم.شروع به خوردن کیرم کرد خوب ساک میزد.بعد برگردوندمش لای پاشو تف زدم بعد از 5 دقیقه لاپایی آبم اومد ریختم لای کونش یه چند دقیقه روش ولو شدم بعد با دستمال هردومون لباسمون رو پوشیدیم که نگاه کردم دیدم ساعت9 صبح شده.بعد از لباش بوس کردم و یه تشکر جانانه رفتم صبحونه خریدم آوردم خوردیم.تا ساعت5 که موقع رسیدن قطار به مشهدبود حرف زدیم و شمارشو گرفتم که الانم باهاش دوستم.این داستان هم مربوط میشه به3 سال پیش که من فارغ التحصیل شدم اونم که به ارشد ادامه تحصیل داده تو شهر خودشون.ببخشین طولانی شد مجبورا نصف داستان رو خلاصه کردم.این اولین رابطه من بود که هیچ وقت از ذهنم پاک نخواهد شد.لطفا نظر بدید…

نوشته:‌ آرش

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها