داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

زنم و دوست قدیمیم (۱)

سلام
من اسم آرش ۳۷ ساله زنم اسمش مینا ۳۲ ساله
از خیلی قبل تر از ازدواج زنم میدونست که من دوست دارم اون با کسه دیگه باشه ، ولی همیشه از بعدش میترسیدم ، یا فکر میکردم که خودم شاید داغون شم بیشتر تو سکس در اینباره حرف میزدیم . یکی از دوستام بود که خیلی سال میشناختمش ب اسم حسین تواداره دولتی کار میکرد ، رفاقت ۱۶ ساله داشتیم مجرد بود از منم یکسال یزرگتر بود .
اکثرا موقع سکس اسم اونو میاوردم میگفتم دوست داشتی اینجا بود اونم همراهی میکرد تا آبم بیاد ، هرسری بلافاصله بعد از اتمام همه چی تموم میشد .
یه سری انقدر بهش گفتم تو دوروغ میگی پایه نیستی که بعد از اومدن آبم زنم گفت خوب بگو بیاد دیگه . من تعجب کردم !!!

گفتم برو بابا فیلم نیا
+گفت نه باید بگی فردا بیاد
پیش خودم گفتم شاید حشری بود چیزی گفت ، خوابیدیم صبح پاشدم رفتم دفتر چون دوباره حسه حشریتم زد بالا واتس اپ کردم به زنم که ب حسین گفتم امشب بیاد ،،، اونم تو جواب فقط گفت خوبه ، چه ساعتی؟؟ گفتم ۷ .
عصر شد ، دلشوره داغونم کرده بود همرا با هیجان .
رفتم خونه دیدم آرایش معمولی تاپ معمولی با شلوار جین . گفتم شاید از خر شیطون اومده باشه پایین . میخواستم بگم بهش که حالا ی چیزی گفتم من ، که یه حسی نمیذاشت ، . ( این رو اضافه کنم که خانوم من همیشه معمولی لباس میپوشه نه خیلی باز نه بسته و حسین دوماهی یبار پیش ما میومد یا دوستامون بودن یا نبودن سر به ما میزد چیز عجیبی برا حسین نبود )
تا صدای در اومد خانومم اومد بیرون از اتاق و گفت کاری میکنم پشیمون شی و نذاشت حرف بزنم و رفت تو اتاق و در و بست . خونمون ۶۰ متری و کوچیک بود . حسین اومد داخل سلام و احوالپرسی نشستم پیشش مشروب و آوردم تا سریع شروع کنیم . مینا هنوز نیومده بود بیرون .
حسین رو به من گفت مثل قبلنا نیست من زود چپه شم یهو دیدی تو اینجا خوابیدی من تو اتاق … از این شوخیا میکرد عجیب نبود .
(خانومم مشروب نمیخوره ولی سیگار چرا بر عکس من … ولی حسین هم عرق خوره هم سیگاری )
خانومم از اتاق اومد بیرون همون آرایش ولی یه تاپ باز که بالای سینه اش کامل معلوم بود و یه لگ پوشیده بود ک داشت پاره میشد ،،
سلام احوالپرسی کردن باهم، مینا بعدش رو ب من یه لبخند شیطنت امیز زدو رفت اشپزخونه به حسین گفت چایی بریزم حسین که اونم گفت نه شوهرت عرق ریخته .
من مات شده بودم ، حسین زد رو پام گفت چ خبرا دیگه داداش .
مریم رو به ما گفت من میرم تراس سیگار بکشم نشست تو‌اون تراس کوچیک رو صندلی شروع کرد ، وسطای سیگارش ک بود حسین پیک و زد گفت منم برم بکشم ،، اون چون جا کوچیک بود جلوی در سرپا وایساده بود ، اول با هم صحبت میکردن از کار و اینا منم مات و مبهوت پیکم و خوردم ، سه دقیقه نشد که مینا بهم گفت من امرو‌ز ناهار باباتو ندادم خودت برو یه دقیقه بده بیا ،، ( بابام مریضه و باید بهش خودمون برسیم ) گفتم باشه با حسین میرم ، که گفت نه حسین و چکار داری برو با موتور سریع بیا ،، قبلش زنگ بزن بگم ی چیز از میوه فروشی بخری …
گفتم باشه من برم زود بیام حسین داداش شرمنده … اومدم بیرون .
سریع زنگ زدم بهش گفتم چکار داری میکنی حواست هست … گفت همون کاری ک دوست داشتی تا زنگ نزدی نمیای . شیر فهم شد ؟ تا حالا اینجوری ندیده بودمش .
رفتم خونه بابام بقیه از زبان زنم .
اومد بالا سرم تو تراس در باره کار ازش پرسیدم گفت خوبه بد نیست و یه لحظه نگاه کردم بالاسرمو دیدم داره خط سینمو میبینه ، سرم و انداختم پایین واقعیتش نمیخواستم هنوزم بهت خیانت کنم ولی بیغیرتیت عصبیم کرده بود ، دوباره یکام ار سیگار گرفتم و بیرون ندادم دوباره نگاش کردم دیدم چشاش اونجاست خندیدم با حالت لب خونی گفتم بهش : چشات در نیاد خندیدم ، اونم انگار اماده بود ، فقط لبخند زد . با همون لحن گفتم میخوای ؟ اونم خیلی اروم گفت اوووف بد .
منم یه نگاه بهت کردم دلم سوخت اول ، ولی ازت خیلی عصبی بودم حس حقیر شدنت داشت لذت میداد بهم .
که بهت گفتم برو خونه بابات . تا رفتی گفتم بیا یکی دیگه بکشیم ، حسینم گفت ای بچشم فقط این نیاد ، منم گفتم خیالت راحت بیغیرت تر از این حرفاست ،
با همون پوزیشن تو تراس بودیم که دود سیگارش و داد پایین ب سمت سینه هام منم برگشتم نگاش کردم با لبخند خیلی اروم انگار تو هنوز اونجا بودی گفت جووون .
من پا شدم ب بهانه اینکه برم بیرون از تراس جلوم وایساد کام اخر و زد و تو چشام نگاه کردو قشنگ ترین لب و ازم گرفت تا رو مبل ادامه داشت لب بازی ،،، خوابیدیم رو مبل از رو شلوار میمالوندیم رو هم تا اینکه گفت بریم‌روتخت اول فکر کردم گفتم حرمت داره ولی دیگه تحمل نکردم رفتیم تو اتاق شاید تنها سکسی بود ک انقدر بهم چسبید نیم ساعت داشت میکرد و دو بار ارضا شدم ،
اخراش بود ک خودش ارضا شه تو زنگ زدی گفتی چی میخوای بگیرم که صدام و درست کردم و گفتم هیچی یکم دیگه بیا فقط ،
گوشی و ک قطع کردم آبش داشت میومد گفت بریزم گفتم نه ریخت رو شکم خودش .
با بیحالی افتادم رو تخت اومد در گوشم گفت تو فوق العاده ای ، منم گفتم عزیزم توام عالی هستی
. واقعا دوست داشتم تا صبح‌نیای تا اینکه اومدی تو ، ——
ادامه دارد…

نوشته: علی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها