داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گاییدن دوست زنم جلو شوهرش

سلام به همه رفقای انجمن کیر تو کس
این داستان نیست انصافا واقعیتیه که تازه واسم اتفاق افتاده و همین الانشم که دارم مینویسم یه جورایی هنوز درگیر موضوع هستم.
واسه اینکه فردا روز داستان نشه من اسامی رو عوض میکنم.
فقط اگر یه موقعی وسط های داستان یه اسمی جابجا شد ب بزرگی خودتون ببخشید. چون اسامی ساختگی هستش .
البته سعی میکنم هواسم رو جمع کنم که دوستان بعد خوندن و لذت بردن فش خورم نکنن.
اسم من آرش هستش و ۳۳ سالمه ، یعنی بهمن ماه میرم تو ۳۴ سال.
از لحاظ تیپ و قیافه هم یه جوون نسبتا معمولی ام
یه پیش نیاز و خلاصه ای از زندگیم میگم براتون که تو جریان
کامل باشید تا بدونید این رابطه و داستانی که میخوام براتون تعریف کنم کلا از کجا و چجوری شروع شد.
راستش من و بابام قبلا با هم کار میکردیم و یه کارگاه نجاری داشتیم و یه روز که طبق معمول داشتیم تو کارگاه کار میکردیم برق قطع شد و بعد چندین بار تماس گرفتن با اداره برق بلاخره بهمون گفتن چند ساعتی طول میکشه تا برق بیاد. یه مشکلی پیش اومده و باید درستش کنن.
منم دیدم اینجوریه به بچه ها گفتم دوستان هر کی قسمت و دوره وره خودش رو یک ساعت نظافت کنه و بعد تعطیل کنه بره خونه.
خودمم جمع و جور کردم و راه افتادم ب سمت خونه.
تو مسیر یادم افتاد که خواهرم که یازده سال ازم کوچکتره تا چند دقیقه دیگه سانس باشگاهش تموم میشه و رفتم ب سمت باشگاه تا اون رو هم وردارم و با هم بریم خونه.
قبل از اینکه خواهرم از باشگاه بیان بیرون دو نفر از دره باشگاه اومدن بیرون که واقعا خیلی ناز بودن . و من واقعا فکم قفل کرد. هر چی اشاره و آمار دادم درست و درمون نگاه نمیکردن.
یکیشون یه کوچولو هر از گاهی لبخند میزد ولی اون یکی نه.
خلاصه زنگ زدم به خواهرم گفتم دادا همه رفتن تو کجایی پس چرا نمیای. گفت دادا من امروز نرفتم باشگاه درس داشتم نشد برم.
منم انگار دنیارو بهم دادن سریع ماشینم رو روشن کردم و گازش رو گرفتم به سمتی که اون دوتا دختره رفته بودن.
رسیدم بهشون و هر کاری کردم اونی که من ازش خیلی خوشم اومده بود نه سوار ماشین شد نه ازم شماره گرفت نه اینکه لامذهب یک کلمه حرف زد که من صداش رو بشنوم.
اما اون دوستش که پیشش بود و از اول ی کوچولو آمار میداد گفت شمارت رو بده و برو. منم شماره ام رو دادم به همون و گفتم لطفا بده ب دوستت. و رفتم ب سمت آرایشگاه رفیقم که یه جورایی پاتوق غروب های بعد کارم بود.
نشستیم تخته بازی کردن که یهو گوشیم زنگ خورد.
ورداشتم و بعد سلام علیک فهمیدم همون دوستشه که شماره ام رو ازم گرفت. گفتم دوستت چی شد چرا شماره رو بهش ندادی که برگشت گفت بخدا دادم ولی ندا قبول نکرد.
اونجا فهمیدم که اسم طرف نداست.
و اسم همینی که زنگ زده بود آنوشا هستش.
خود آنوشا یه تیکه جواهر بود از لحاظ اندام و زیبایی ولی خوب من از دوستش ندا خوشم اومده بود. بیشتر هم رو حساب اون مغرور بودنش و اینکه هر کاری کردم پا نداد.
یکی دو بار هم بعد ها آنوشا زنگ زد بهم ولی چون من چشمم دنبال ندا بود گفتم اگه با این حرف. بزنم دیگه ندا اصلا پا نمیده.
خلاصه سرتون رو درد نیارم با هزار ترفند و آمار دادن به خواهرم و اسرار خواهرم ب ندا ما با هم یک بار قرار گذاشتیم که همون قرار استارت دوستی ما شد و بعد دو سال به ازدواج ختم شد. قبل ندا من دوست دختر زیاد داشتم و با خیلی هاشونم تا حد سکس عشق و حال کردم. ولی ندا برای من یه دختر خاصی بود که بعد چند وقت عاشقش شدم و یا کلی دوندگی و راضی کردن خانواده ها با هم ازدواج کردیم.‌
حالا این بین چه تو دوران دوستی و چه تو دوران نامزدی و بعدش ، آنوشا خیلی جاها با ما بود.
ندای من ب جز آنوشا چند تا دوست صمیمی دیگه هم داشت که یجورایی همشون با هم هم مدرسه ای و بچه محل بودن و خانواده ها هم با هم رفت و آمد داشتن.
رو همین حساب این چند تا دختر که دوستاش میشدن تو خونه ی ما خیلی رفت و آمد داشتن.
که بعد یه مدت دونه ب دونه شون ازدواج کردن و دیگه هممون رفت و آمد هامون شده بود خانوادگی.
خیلی اکیپ باحالی شده بودیم.
جشن ، تولد. دورهمی، همیشه با هم بودیم حتی اگه یکیمون یه گره ای داشت سعی میکردیم ب هم کمک کنیم.
تا اینکه یه آدم نامرد اومد و طی یه قرارداد و سفارش خیلی خیلی سنگین ، ۸۰ درصد دارایی من و پدرم رو بالا کشید و ما ب شدت از لحاظ مالی پاچیدیم به هم.
تا حدی که من مجبور شدم برم کارگری. راستش غرورم نمیذاشت توی همون کار چوب برم جایی کارگری کنم. واسه همین هم رفتم تو کار ارتفاع و شدم دکلبند یه شرکت مخابراتی. چون حقوقش خوب بود.
تو این حین یه جورایی تو رفت و آمد ها متوجه تغییر رفتار آنوشا شده بودم که محبتش و شوخیهاش و حتی صدا کردن اسم من نسبت به قبل کلی تغییر کرده بود و حس میکردم خیلی بیشتر از یه دوست نگرانمه.
البته که کلا آنوشا ب نسبت بقیه دوست ها خیلی بیشتر ب من میچسبید و همیشه مدل رفتار و حرکت هاش در مقابل من با همه پسرها و دخترهای دیگه فرق میکرد. حتی همون موقعی که من و ندا متاهل شده بودیم و بقیه دخترا مجرد بودن.
هر دفعه دور هم جمع میشدیم آنوشا سره من غر میزد که آخه این چ کاریه که تو رفتی و انتخاب کردی. همش خطر سقوط و برق گرفتگی. لامذهب اون بالایی یهو طوفان میزنه میندازتت بعد ما چ خاکی تو سرمون بریزیم. به من میگفت وقتی تو از اون بالا‌فیلم میگیری و استوری میذاری من میبینم واقعا حالم بد میشه. منم این همه محبت و توجه رو میذاشتم رو حساب رفاقت بینمون و اینکه خوب از نوجوونی و تقریبا از سن ۱۷ سالگی اونا و ۲۳ سالگی خودم تا الان که من ۳۳ سالمه و این همه سال با هم رفیقیم.
این حرف هارو بقیه دخترها و حتی شوهراشون هم میگفتن ولی نه اندازه آنوشا که بخوان قفلی بزنن.
یه شب که همه خونه ی ما جمع بودیم آنوشا از اول مهمونی گیر داده بود به من که آرش جون آنوشا ، مرگ آنوشا بیا از این کار مصخره بیا بیرون ، من صحبت کنم که بیای تو کارخونه ما کار کنی. آخه خودش چند سالی میشد تو یه شرکت خیلی پیشترفته نجاری حسابدار بود.
تا آخر شب چند باری تو جمع برگشت گفت آرش خودت رو تو آینه نگاه کردی؟ ببین چقدر لاغر شدی . ببین چقدر پوست صورتت سوخته.
دیگه انقدر تغیراتم رو ب وضوح گفت که من خودم دیگه داشتم خجالت میکشیدم و حس کردم شوهرش هم مهدی یه حس بدی پیدا کرده بود و یکی دو جا رنگ و روش پرید و ب نظرم دلخور شد.
بعد از این که رفتن شب موقع خواب ندا بهم گفت آرش آنوشا بد هم نمیگه ها.
تو که این فن رو بلدی چرا باید واسه دوزار پول بیشتر جونت رو ب خطر بندازی.
منم یخورده فکر کردم و به آنو پیام دادم که عزیزم اگر میشه صحبت کن من از اول ماه بعدی بیام اونجا.
که خوب آنو فردا ظهرش زنگ زد و گفت آرش اوکی کردم. فقط گفتن چند روزی باید بیای کار کنی تا ما حد و اندازه ی بلد بودنش رو ببینیم و بعد مبلغ حقوق رو تعین کنیم.
خلاصه من رفتم و ی جورایی بالاترین رقم حقوق کارخونه به من تعلق گرفت.
تازه داستان سکسی من و آنو و کارمندهای خانوم شرکت از اینجا شروع میشه.
از روز اولی که رفتم تو شرکت متوجه یه سری رفتارهای تحریک کننده ی آنو شدم.
مثلا صبح ها وقتی تو دفتر نشسته بود تا میدید من از در ورودی میام تو و انگشت میزنم برای ساعت ورود سریع به یه بهونه ای میومد تو مسیر من ، و وقتی نزدیک میشدم دست دراز میکرد و دست میداد .‌ولی نه دست دادنی که عین همیشه تو خانواده بود. قشنگ با انگشتهاش کف دستم رو لمس میکرد و مشخص بود که دو دقیقه نمیشه که کرم زده. چون دست هاش خیلی مرطوب و لطیف میشدن. و لامذهب یه بوی خیلی جذابی میدادن. وقتی میرفتم تو کارگاه تا یکی دو ساعت بوی دست های آنو رو دستم بود. یا مثلا موقع پخش غذا وقتی میرفتم غذامو بگیرم میدیدم خود آنو پیش غزل که مسئول تقسیم غذاها بود وایمیستاد ب من که میرسید خیلی خیلی سفارشی میریخت و غزل ب شوخی میگفت آقا آرش واست سفارشی ریختم . چون آنو تاکید داره واسه شما بیشتر بریزم تا بخورید و جون بگیرید. شنیدم قبلا بدنتون ورزشکاری تر بوده و الان کلی وزن کم کردید. حتی من ب شوخی گفتم دیگه چیا شنیدی که گفت از شکم شش تیکه ات شنیدم. یا از اینکه قشنگ یک ساعت رو کار هستی. البته این گفتگو بعد یکی دو هفته که یخورده خودمونی تر شده بودیم انجام شد. که من با تعجب پرسیدم که عه این چیزارو از کجا میدونی؟ که گفت بلاخره آنو با خانومت رفاقت چندین ساله داره که منم برگشتم گفتم ای بی شرف ها زنونه میشینید دوره هم و درباره ی چجوری سکس کردن و تایم و قوت بدنی ما مردها حرف میزنید؟ که خندیدیم و من غذام رو گرفتم و رفتم.
موقع غذا خوردن ب شدت رفتم تو فکر. و به نگاه های غزل هم بیشتر فکر کردم. سره همین داستان ، بعد ناهار رفتم تو دفتر غزل و سلام کردم ، غزل یهو حالی ب حالی شد و گفت چه عجب بلاخره ما یه بار شمارو تو قسمت خودمون دیدیم. آخه بقیه بچه ها تقریبا حداقل روزی یک بار رو میرفتن دفتر و درباره ی نوع اتصال و سایز و خلاصه مدل کار سوال میکردن. چون غزل طراح شرکت بود اما سره ظهر ها موقع ناهار میرفت و مسئول نظارت روی تقسیم غذا میشد.
انگار که خانم ملکی (آشپز مجموعه) همیشه موقع تقسیم غذا اشتباه میکرده و کم و زیاد میشده . واسه همین غزل رو گفته بودن واسته بالا سره غذا.
اما چون من یه جورایی از بچگی کارم نجاری بوده معمولا از رو عکس و نمونه کارهایی که قبلا زده شده بود سوالها و ایراداتم رو پیدا میکردم و تا حالا نرفته بودم تو دفتر غزل. ب خاطر همین کلی تعجب کرده بود. واسم چایی ریخت و تعارف کرد بشینم.
گفت آرش جون بگو ببینم داستان چیه.
منم گفتم غزل رک و پوست کنده میخوام ازت یکی دو تا سوال بپرسم وجدانن اگه چیزی میدونی بگو. ی خورده کپ کرده بود . گفت کاریه.گفتم نه شخصیه. گفت پس لطفا بیا اینور میز پیشم رو به لپتاب که مثلا دارم از رو مانیتور بهت چیزی رو توضیح میدم که مدیریت گیر نده . منم رفتم پیشش. همین سرم رو تکون دادم اولین چیزی که ب چشمم خورد پاها و رون های خیلی خوش فرم و نازش بود که کلا هوش و هواس رو از سرم پروند. واقعا تو این دو هفته اصلا به بدن غزل دقت نکرده بودم. و حرف های موقع ناهار انگار تمرکزم رو رو بدنش بیشتر کرده بود. بعد یهو با شونه اش بهم تنه آرومی زد و گفت: کجایی آرش جون. گفتم یه جای خوب. اونم فهمیده بود هواسم کجاست گفت قابلتو نداره. ما که حرفی نداریم تو همش چوسی میای. منم که فکر میکردم متاهله گفتم صاحبش لازم داره عزیزم. که اونم برگشت تو صورتم با یه شهوت و ناز خاصی گفت یک ساله بی صاحب شده بچم.
دیگه تو ذهنم جرقه زد که حتما بکنمش و لذتش رو ببرم.
گفتم ایشالا یه صاحب خوب . گفت دورورم زیاده ولی هر کسی آرش نمیشه. عملا بهم گفت که من پایه ام. منم گفتم ایشالاه ب وقتش. بعد غزل گفت بپرس آرش جون منم انقدر هواسم به رون ها و چاک سینه اش بود که کلا یادم رفته بود واسه چی اومدم پیشش. گفتم چیرو بپرسم. با خنده گفت تو واسه چی اومدی تو اتاق من؟ یهو گفتم آهان راست میگی. لامذهب پرو پاچه رو باز گذاشتی خوب هوش و هواس واسه آدم نمیذاره که.
بعد گفتم غزل تو گفتی آنوشا درباره ی تایم سکس من بهت یه چیزهایی گفته درسته؟ اونم خندید و یه جووون شهوتی گفت و بعد گفت آره خوب. همینه من و آنوشا چند وقته درگیرت هستیم دیگه. یهو گفتم تو آنوشا؟ که گفت آره دیگه اون انقدر درگیرت بود و ازت حرف میزد که منم هوس کردم تو رو تست کنم . گفتم اوه اوه پس مشتریهام زیاد شدن. بعد گفتم حالا میخوام بدونم درباره ی رابطه خودش و مهدی شوهرش هم چیزی بهت گفته؟
که خندید و گفت رابطه ؟ گفتم اره دیگه همون سکس و کیفیت سکسشون. که گفت آره ولی رابطه اونا چیز زیادی واسه تعریف کردن نداره چون کلا یکی دو دقیقه هستش. گفتم یعنی چی؟ گفت یعنی اینکه مهدی کلا تا سرش رو میذاره داخل ، آبش میپاشه بیرون و بعد بی حال میوفته کنار. الان أنو تقریبا یک سالی میشه با منه و با هم ارضا میشیم.
گفتم پس همینه که درگیر منه. ندا از سکس خودمون تعریف کرده آنو هم هوس کرده.
که غزل گفت آنو انقدر درگیره توعه که اگه تو بهش اوکی بدی وسط سالن کارخونه واست لخت میشه. البته آنو کلا قبل از اینکه با مهدی ازدواج کنه و درباره ی سکس تو ندا چیزی بدونه هم همیشه با یاد و فکر تو خود ارضایی میکرده.
چون از روز اولی که تو شماره دادی ب نیت ندا خانوم خودت. اول آنو بهت زنگ زده چون خیلی ازت خوشش اومده بوده. ولی توعه نامرد ندارو انتخاب کردی.
منم مونده بودم چی بگم. گفتم باز دمش گرم اون موقعی که آنو مجرد بود تو زندگیم کرم نریخت . تازه یکی دو بار هم که من و ندا ب مشکل خوردیم کلی اومد وساطت کرد. مشکل مالی داشتم واسه عمل زانوی ندا آنو بدون اینکه کسی حتی ندا بفهمه واسم پول ریخت.
که غزل یهو گفت آنو رفیقتونه و همیشه میگه من دوست دارم آرش و ندا خوشبخت ترین باشن. ولی خوب منم تو زندگیم یه کمبود شدید دارم و ب خاطر ترس از آبرو جرات نمیکنم رو کس دیگه ای حساب کنم. واسه همین رو آرش فکر میکنم.
خلاصه من بین یه فضایی از شهوت شدید و درگیری فکری از غزل خداحافظی کردم . فقط موقع رفتن غزل زبونش رو یه جوری شهوت وار تو دهنش چرخوند و کفه ترازو شهوت رو تو ذهنم خیلی بیشتر کرد. آخه کثافت ها یکی از یکی ناز تر و سکسی تر و خوش استیل تر.
من اومدم داخل کارگاه و بعد یکی دو ساعت از بلند گوی کارگاه صدا اومد که آقای آرش لطفا بیاد دفتر حسابداری.
که من رفتم و دیدم انوشا با یه چهره ی خیلی بشاش نشسته از در رفتم تو و سرحال سلام داد و گفت ارش جان طبقه بالایی خونه ی غزل سرویس خوابش مشکل پیدا کرده و خانومه چون میدونسته غزل تو شرکت نجاری هستش چند روزیه بهش سپرده که یکی از نجارهای خوب رو اوکی کنه بره واسه تعمیر. منم تو رو اوکی کردم. اگه میشه شب بعد ساعت کاری یه سر برو اونجا و اون رو درست کن. ربطی هم به شرکت نداره. منم هزینه اش رو دو میلیون گفتم. بدون لوازمی که نیازه.
گفتم آخه ب ندا چی بگم. گفت من زنگ میزنم میگم باید بره فروشگاه جدید شرکت واسه نصب دکور. میگم که خود مدیریت آرش رو اوکی کرده.
آخه شانسی شرکت تو بازار مبل شماره ۳ یه فروشگاه جدید گرفته بود و چند روزی بود یکی دو تا از بچه ها بعد کار میرفتن اونجا واسه نصب دکوراسیون.
منم گفتم ابزار لازمه . آنو هم از قبل فکرش رو کرده بود گفت هر چی لازمه بنویس تا من نامه اش رو بزنم. و غروب از انبار تحویل بگیر.‌
منم گفتم اوکی. اومدم ته دلم هی میگفتم کاشکی خونه ی خود غزل تختش خراب میشد و میرفتم اونجا. با غزل یه حالی میکردم. حالا که همه چی ردیفه شب تا دیروقت خونه نرم این بهترین موقعیت بود. که بعد گفتم خوب عیب نداره بعد تعمیرش اگه تعارف کرد میرم.
راستش من همیشه تو صندوق عقب ماشین زیر نمد یه بسته ترامادول دویست و یه بسته سیلدنافیلد یا ویگرا دارم واسه سفت کردن کمر و راست کردن بهتر استفاده میکنم.
قبل رفتن دو تا ترا انداختم بالا و یدونه سیندنافیل.
گفتم یکی دو ساعت تا کار رو انجام بدم اونا هم درست و حسابی میترکه و کمرم مثل همیشه سفت سفت میشه. اگر غزل تعارف کرد بریم خونه میرم و یه دل سیر میکنمش.
خلاصه آدرس دادن و رسیدم جلو دره ساختمون. غزل گفته بود رسیدی اول زنگ من رو بزن هماهنگ کنم بعد بریم خونه ی طرف.
منم زنگ و زدم و غزل بایه صدای خیلی هوس ناک گفت اومدی عشقم. وای من همونجا دلم میخواست تا توی واحدشون بدو بدو برم و برم لای سینه هاش.
گفت بیا طبقه سوم که بعدش که همسایه اوکی داد میریم چهارم.
منم رفتم رسیدم دره خونه و زنگ زدم و غزل در رو باز کرد. وای چی میدم. یه فرشته ی ناز و خوش هیکل. که یه شلوارک لی سفید پوشیده بود با یه نیم تنه آبی روشن. تمام قسمت شکم تخت و ورزشکاریش بیرون بود و رون های پاش که انگار کلی بهش سمباده زدی که انقدر صاف و تمیز بودن. دست دراز کرد منم دست دادم و منو کشید تو. گفتم صبر کن ابزار هارو بیارم. یه پارچه انداخت پشت در و ابزارهارو چیدم رو اون که فرش خونه کثیف نشه . یه خونه ی نقلی ، ولی خیلی شیک و قشنگ که با رنگ های گرم ولی متنوع دیزاین شده بود و انرژی مثبتی داشت . بهش گفتم غزل خوش سلیقه ای ها . اونم خندید و گفت نا سلاملی کارم دکوراسیون و طراحی هستا . نباید خونه ی خودم رو طراحی میکردم.
تعارف کرد منم رفتم نشستم رو یه مبل سرمه ای راحتی که جلوی مبل یه فرش سرمه ای طلایی پهن کرده بود از این جدیدها. سرم پایین بود و به طرح فرش نگاه میکردم که یهو چشمم خورد به یه جفت دمپایی از این فانتزیها که خرگوش بود و نوک مدادی. یه کوچولو بالاتر رو نگاه کردم چشمم خورد به یه جفت ساق پای خوشگل و تر تمیز که یه خالکوبی ستاره روش بود. اومدم بالاتر و رون پاها و شکم و تمام بدن غزل جلو چشمم بود . واسم یه لیوان آبجو آورده بود و با سینی جلوم واستاده بود. والا راستش انگار بیشتر داشت خودش رو تعارف میکرد تا آبجورو. گفتم غزل خیلی نازی و خوردنی‌ اونم با یه اشوه و ناز خاصی گفت ای بابا تو هم که فقط حرف میزنی و تعریف میکنی میخوام چیکار تعریف کردن رو عمل کردنش واسم مهمه. راستش منم دیگه داشتم منفجر میشدم و نمیتونستم تحمل کنم. گفتم غزل یه زنگ بزن به واحد بالایی بگو طرف دو ساعت دیگه میاد کاری واسش پیش اومد باید یه سر بره خونه و بعد بیاد.
یهو خندید و گفت کدوم واحد. کدوم خرابی. خرابی واسه خودم بود که نقشه کشیدم بیای درستش کنی. گفتم جدی میگی گفت آره عشقم.‌
همونجوری که جلوم سرپا واستاده بود صورتم رو چسبوندم ب قسمت جلوی رون پاش و آروم آروم شروع کردم با لبام فشار دادن رون هاش. اونم یه آه خیلی ملایم و شهوتی کشید که من رو وحشی وحشی کرد و دستش رو گرفتم و کشیدمش رو خودم و صورتم رو کردم لای سینه هاش و با دو تا دستام دستهاش رو پشت خودش قفل کردم و افتادم ب جون سینه ها و گردنش و حالا نخور کی بخور. غزل هم عین خانوم های تو فیلم سکسی خودش و کسش رو از رو شلواکش میمالید به کیر من. و هی میگفت جوووون قوربون این کیرت برم که واسه من راست کرده. بعد یهو صورت من رو از تو گردن و سینه هاش جدا کرد و اومد پایین رو زانو جلو پای من نشست. و به کیرم اشاره کرد. منم سریع کمربندم رو باز کردم و شلوارم رو کشیدم پایین. ولی بی شرف اصلا اجازه نداد که وقت کنم کامل از پام درش بیارم همونجوری شلوار تا زانوی من پایین بود که خودش شرتمم تا همونجا کشید پایین و دست انداخت به کیرم و داد بالا و با زبون رفت زیر تخمام و شروع کرد به لیس زدن تخمام. منم با دوتا دستام سرش رو فشار میدادم رو تخمام و بعد لباش رو گذاشت سره کیرم و کل کیرم رو کرد تو حلقش . دیوث مثل این حرفه ای ها یه ساک پر تف واسم زد. راستش من از اینکه آبم همین اول بیاد ترسیدم و دیگه نذاشتم به خوردن کیرم ادامه بده و دست انداختم دوره کمرش و بلندش کردم و گذاشتمش رو مبل . حالا جاهامون عوض شده بود. بعد شلوارک و شرتش رو با هم از پاش دراوردم . وای که چقدر کس و کون ناز و تمیزی داشت. وجدانن بوی خیلی خوبی هم میداد. فکر کنم بعد حموم لوسیون زده بود . پوست بدنش کلا گندمی بود. من انتظار داشتم چون خودش خیلی سفید نیست کسش یخورده تیره باشه ولی رنگ کسش با بقیه بدنش هیچ فرقی نمیکرد . معلوم بود از این دخترایی بوده که به خودش میرسیده و هی الکی ور نداشته بود به بالای کسش ژیلت بزنه که تیره بشه. یه کس خوش فرم و مرتب. اروم با نوک زبونم شروع کردم لیس های کوچولو به بالای کسش زدن و با دستمم لای کسش رو باز میکردم و هر از گاهی یه لیس کوچیک هم به اون لا میزدم. غزل دیگه داشت منفجر میشد که با یه حالت التماس گفت آرش تو روخدا عذابم نده. زود باش که دارم میمیرم. منم از لای پاش پاشدم و نشستم رو مبل و گفتم دوست دارم خودت بیای بشینی رو کیرم. اونم گفت جوووون خیلی وقته دنبال همینم. با یه ناز و عشوه قشنگ اومد و با زبونش سره کیرم رو خیس کرد و یه تف کوچولو گذاشت سره کیرم و با خنده گفت یک سالی میشه این کس بیچاره من کیر ب خودش ندیده میترسم پاره شم. خلاصه خودش با دستهاش تنظیم کرد و نشست رو کیرم. وقتی کیرم داشت دهانه کسش رو باز میکرد حس میکردم بیشترین لذت دنیا جمع شده سره کیرم. آروم و ملایم تمام کیرم رو جا کرد تو کس تنگ و داغش و یه نفس عمیق کشید و شروع کرد به چرخوندن بدنش رو کیرم. بالا پایین نمیکرد خودش رو رو کیرم تاب میداد. میگفت دوست دارم سره کیرت به همه جای کسم بخوره. همونجوری که کیرم تو کسش بود لب تو لب شدیم و یه جورایی داشتیم عشق بازی میکردیم شروع کردم تلمبه های کوچیک و آروم زدن، دستام رو گذاشته بودم رو کمرش و هی فشار میدادم به سمت پایین.
در حین کردن کسش دستام رو گذاشتم رو صورتش و کشیدمش جو و لباش رو بوسیدم و گفتم مرسی که امشب رو واسم ردیف کردی و برنامه این سکس رو چیدی. یهو گفت جیگرت رو بخورم عزیز دلم. دوست داشتم سورپرایزت کنم واسه همین داستان تعمیر و این چیزارو وسط کشیدم. و ابزارهارو هم گفتم واسه این بیاری که در و همسایه فکر کنن واسه تعمیر چیزی اومدی خونه ی من. چون من تو این یکساله که جدا شدم تا حالا هیچ رفت و آمد غیر معقولی نداشتم و نمیخوامم تو ساختمون اسم بدی روم باشه. گفتم خلاصه که با سورپرایزت یه حال اساسی داری بهم میدی. یادم باشه حسابی جبران کنم. که خندید و گفت جون دلم تازه سورپرایز اصلیه مونده.
گفتم دیگه چ نقشه ای کشیدی و کجارو باید تعمیر کنم تعمیر تخت همسایه که رسید به تعمیر کس خوشگل خودت.
خندید و گفت بریم بقیه اش رو تو اتاق خوابم رو تختم بکنیم.؟ منم گفتم بریم عزیزم. همونجوری که رو کیرم نشسته بود ، دستام رو انداختم زیر باسنش و بلندش کردم . اونم دستاش رو قفل کرد دوره گردنم و رفتیم به سمت اتاق خواب. درو که باز کردیم اتاق خیلی خیلی تاریک بود. چون توی حال هم همه ی چراغ ها روشن نبود درست تو اتاق دیده نمیشد.
چراغ رو خودش روشن کرد چون من دستام گیر بود. یهو که برگشتم سمت تخت یه چیزی دیدم که تا چند ثانیه خشکم زد. و انقدر کپ کردم که کیرم خوابید و تنم از تو یخورده داشت میلرید.
یه نفر دیگه ب صورت دمر رو تخت دراز کشیده بود. یه دختر با یه بدن خیلی خیلی سفید . لخت لخت مادرزاد . دمر بود و یه بالش زیر شکمش بود و یه حالت نیمچه قمبل ب خودش گرفته بود. اما روی سرش رو پتو کشیده بود. غزل گفت بیا عزیزم اینم اون چیزی که آرزوش رو داشتی . یه کس و کون سفید و تر تمیز آماده ی گاییده شدن توسط کیر خوشگلت. میدونم باورش براتون سخته . چون خودمم تو اون لحظه کپ کرده بودم و همین الانشم هی فکر میکنم که چرا واقعا اون شب اون دو تا واسه من انقدر سنگ تموم گذاشتن. غزل رو گذاشتم زمین . ولی واقعا بین دو تا هلوی ناز کیرم از تعجب دیگه راست نمیشد.
ته دلم حس میکردم که اون کس نازی که رو تخته آنو باشه ولی نمیتونستم باور کنم. اما خوب تاویی که روی مچ پاش بود دقیقا تتوی آنوشا بود.
همه ی فکرا تو چند ثانیه از سرم گذشت و با لمس کردن کیرم توسط غزل به خودم اومدم. دست انداخت رو کیر نیم خیز شده ی من و من رو کشید به طرف تخت و یه جورایی هدایتم کرد بالای اون کس و کون سفید قمبل شده. منم دیگه برام مهم نبود این کیه فقط دوست داشتم عین وحشی ها صورتم رو بکنم لای اون کون گرد و تمیز و مثل برف که جلوم حاضر و آماده بود. ی لحظه چشمم خورد به اون تتو بی نهایت روی مچ پاش که دیگه واسم صد درصد شد که این کس و کون زیبا واسه آنوی خوشگلمه. و منم همیشه دورادور عاشق گاییدن این کس و کون بودم.
منم نامردی نکردم و انگشت اشاره ام رو گرفتم جلو دهن غزل ب نشانه اینکه واسم خیسش کنه. غزل هم کامل انگشتم رو خیس خیس کرد . بهش اشاره کردم لای کون آنو رو باز کنه. وقتی باز کرد آروم یه بند انگشت اشاره ام رو کردم تو کونش و با زبون افتادم ب جون کسش.
از اونجایی که میدونستم آنو خیلی وقته درست و حسابی ارضا نشده تصمیم گرفتم فعلا ب فکر کیر خودم نباشم و بچسبم به ارضا کردن آنو.
غزل بیچاره هم ب عنوان نفر دوم یه جورایی شده بود برده من و آنوشای نانازم.
لابلای من و آنو هی وول میخورد و هر از گاهی یه ساک واسه من میزد.

بهش گفتم غزل اسپری داری؟ گفت یدونه دارم واسه شوهرم بوده نمیدونم تاریخ داره یا نه.
گفتم تاریخ و ول کن بیارش که امروز میخوام جفتتون رو پاره کنم تا زیر کیرم گریه کنید اونم گفت اووووووف عاشقتم مرد خوش سکس من و آنو. چون همون موقع که تتوی آنو رو دیدم بهش اشاره کردم آنوشاست که اونم با سر تایید کرد و دیگه میدونست من فهمیدم. ولی با اینکه آنو صدای مکالمه من و غزل رو میشنید باز هم پتو رو از رو سرش ور نداشت و منم عجله ای نکردم. چون کس و کونش که جلوم بود . غزل هم واسه ساک زدن جلو دستم بود. خیلی به سر و صورتش احتیاجی نداشتم.
تا غزل بره اسپری رو بیاره من انگشتی که جا کرده بودم تو کون آنوشا رو عوض کردم و ب جای انگشت اشاره انگشت شصتم رو اینبار تا ته کردم تو کونش و با چهار تا انگشت دیگم شروع کردم کس ناز و تنگ و آبدارش رو مالیدن. دیگه یه جورایی صدای آنو و ناله هاش داشت بلند میشد و هی قمبلش رو واسم آروم میچرخوند. گفتم آنو عزیزم تو که کیر من رو میخواستی چرا تو این چند سال نگفتی. جوابی نداد. منم گفتم عیب نداره ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است. اینجوری ب نفع من شد دو تا کس خوب نصیبم شد.
غزل رسید و اسپری رو داد دستم منم کلی به تخمام و کیرم زدم. که غزل گفت بسه آرش میخوابه دیگه بلند نمیشه ها. منم گفتم اولا که دو تا حوری جلوم لختن و یکی از یکی کس تر. دوما پس تو چیکاره ای هر جا داشت شل میشد دو دقیقه واسم میخوری تا دوباره سفت و کلفت شه. خندید و گفت هیچی دیگه من شدم بردتون !؟ کس بیار تو و کیر راست کن آنوشا؟ گفتم نه عزیزم ب وقتش تو رو هم جر میدم. آنو شوهر داره باید واسه شب بره. اون موقع من تا صبح در خدمتم. که یه جوووون شهوتی گفت و با لباش افتاد ب جون کیرم. همینجوری که من داشتم با دست و دهن کس و کون آنوشارو میخوردم یهو شروع کرد به لرزیدن و ناله های خیلی بلند کردن و بعد یخورده لرزیدن یهو بیحال شد و بی حرکت.
قبلش با فشار تمام کسش رو به دست و لبام میمالید. ولی باورتون میشه؟ هنوز سرش زیر پتو بود. بعد که آنو ب شدت ارضا شد دیگه منم رفتم بالا سرش و پتو رو ورداشتم و گفتم جوجه ی من چطوره. چرا قایم شدی آب بیار من. نوبتی هم باشه نوبت توعه دیگه.
بعد غزل اومد تو گوشم گفت آرش اگه میخوای آنو دیونه وار بهت حال بده وحشی بکنش. و هر کاری که میخوای بکنی با ولع انجام بده. منم تو دلم گفتم غزل رفیقشه دیگه حتما یه چی میدونه. دست انداختم تو موهاش و بلندش کردم و با یه حالت دریده مانند گفتم پاشو دیگه جنده خانوم پاشو‌که کیرم داره له له کس و کون دست نخوردتو میزنه.
ریدم تو مردونگی اون شوهر کیریت که بعد این همه وقت هنوز نتونسته تو‌ رو یه دست خوب بگائه
موهاش رو کشیدم و نشوندمش جلو کیرم. غزل رو هم اشاره کردم اومد دو تایی شروع کردن به ساک زدن. غزل گفت آرش دهنت سرویس. کل اسپری رو خالی کردی رو کیرت ، لبام و حتی لثه هام سر شدن .‌خندیدم گفتم بخورید جنده ها ی من مگه جفتتون کیر نمیخواستید.؟ من ب جز اسپری کلی هم خود سازی کردم. امشب جرتون میدم. یهو آنو رو بلند کردم و به صورت داگی گذاشتمش لبه ی تخت و کیرم رو گرفتم تو دستم و کله ی کیرم رو هی میکشیدم لای چاک کسش که اونم یهو وحشی شد و دو سه تا فش آبدا نثارم کرد و گفت زود باش آرش دو ساله تو کف این کیرم. منم سرش رو گذاشتم و کل کیرم رو جا کردم تو کسش که همون لحظه بازم یه لرزه کوچیکی کرد بدنش و منم دیگه رحم نکردم . هر چی توان تو بدنم بود رو گذاشتم رو کمر و کیرم و تا جایی که میتونستم شروع کردم تلمبه زدن. دیوث من هر چی وحشی تر میکردم آنوشا هار تر میشد و میگفت بکن دیگه این بود کردنت. من دو سال منتظرم که زیرت پاره بشم و از این حرف ها که من رو بیشتر تحریک کنه. سر و سینه اش رو چسبونده بودم به روی تشک تخت و با تمام وجودم داشتم کسش رو میگاییدم که یهو در حین تلمبه زدن کیرم از تو کسش در اومد.
همین اومدم دوباره بکنم تو غزل دست انداخت کیرم رو گرفت و به شوخی به آنو گفت بسه دیگه جنده خانوم منم آدمما. همه کارهارو من اوکی کردم تو فقط داری حال میکنی چند ثانیه کیرم و خورد و اومد جلوم به پشت خوابید و پاهاش رو وا کرد منم دیدم دیگه راه نداره. با اینکه بیشتر دلم دنبال گاییدن آنو بود ولی خوب غزل هم کم کسی نبود . فرقشون فقط سفید بودن آنوشا بود که واسم تازگی داشت. چون رنگ پوست غزل تقریبا همرنگ ندای خودم بود.
ولی آنوشا انگار برف بود دیوث و کس و کونش صورتی.
خلاصه کیرم رو گرفتم دستم و یه چند تا کوبیدم رو کسش گفت بکن تو کثافت ، با خنده و ب شوخی گفتم تو هم مثل آنو التماس کن. که آنو یدونه زد تو سرم و گفت حالا دفعه بعد میبینیم کی التماس میکنه.
گذاشتم دم سوراخ کسش و یه جا همه رو جا کردم تو. کیر من تقریبا ۱۷ سانت اینا میشه و وجدانن کلفتی خوبی داره. و از این رگ دارها هستش که وقتی راست میکنم عین بدن فیتنس کارها میشه.😂😂
خلاصه شروع کردم به گاییدن کس غزل بعد از دو سه دقیقه خودش کیرم رو دراورد و تو همون حالت تنظیم کرد رو سوراخ کونش. با خنده گفت یه آرش بیشتر نداریم که. نوش جونت. منم که عاشق کون کردن ، دیگه حس میکردم تو آسمونها ام. سره کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش. ب نظر میومد قبلا هم زیاد از کون داده. چون بلد بود چیکار کنه. در حین اینکه من داشتم کله کیرم رو جا میکردم اونم با دستش چوچول خودش رو میمالید. کیرم رو تا نصفه کردم تو و نگه داشتم گفتم احتمالا اذیت بشه. ولی تو صورتش نگاه کردم دیدم نه بابا ، برعکس اینکه من فکر میکردم شده و داره لذت میبره و لبهای خودش رو گاز میگیره. شروع کردم کوبیدن تو کونش و کل کیرم رو تا ته میکردم تو و تا سر کیرم میاوردم بیرون و تکرار و تکرار. آنو هم اومده بود کنارم و سینه هاش رو گرفته بودم تو مشتم و میچلوندم و هر از گاهی یکیش رو میکردم تو دهنم…
سرعت گاییدنم رو بیشتر و بیشتر کردم تا اینکه حس کردم غزل داره خودش رو سفت میکنه و انقباص سوراخ کونش رو روی کیرم حس میکردم. فهمیدم داره ارضا میشه آنو رو ول کردم و چنگ زدم تو سینه های خوش فرم غزل و و با همون شدت تلمبه زدن و قوربون صدقه رفتن قد و بالا و هیکلش. یهو شروع کرد ب شدت لرزیدن و کیر من رو تو کون داغش قفل کرده بود.
راستش خودمم دیگه از تلمبه زدن خسته شده بودم ولی اون دو تا ترامادول ۲۰۰ و اون اسپری تاخیری شدیدا کمرم رو خشک کرده بود و اون قرص سیلدنافیلد ب شدت تو راست موندن کیرم بهم کمک میکرد. البته از حق نگذریم ساک زدن های غزل جون هم توی حسابی راست موندن کیرم بی تاثیر نبود.
بعد اینکه غزل لرزیدنهاش تموم شد . رفتم تو لباش و یکی دو تا لبهش رو بوس بوس کردم و گفتم دوست داشتی جوجه؟؟ که با چهره و چشم هاش و تکون دادن سرش بهم فهموند که خوشش اومده. پا شدم سرپا و دیدم آنو هنوز داره با خودش ور میره.
اونم فهمیده بود من خودمم دیگه جون گاییدن ندارم. یهو گفت آرش اگه حال نداری اشکال نداره نیاز نیست خودت رو اذیت کنی.
منم دستش رو گرفتم و کشوندم طرف خودم و چسبوندمش به درب کمد دیواری و خودمم چسبیدم بهش و همونجوری سرپا رفتم تو سینه و گردنش. گفتم دیوونه مگه میشه یه مرد از بودن با تو تو این حالت خسته بشه.
حسابی به هم گره خوردیم و یه سه چهار دقیقه ای با هم لب بازی و لاو بازی کردیم که آنوشا دوباره رفت تو اوج شهوت و واسه دادن عجله میکرد .‌ راستش خودمم انگار جون دوباره گرفتم و کیرم عین چوب راست کرده بود.
یه لحظه چشمم خورد به آینه ای که روی اون یکی لنگه ی درب کمد دیواری نصب شده بود و یه پوزیشن سکسی اومد تو ذهنم.
أنو رو برگندوندم و همونجوری سرپا چسبوندم به آینه. جوری که سینه هاش بین خودش و آینه تو فشار بود.
با پاهام عین پلیس ها دوتا زدم به لای مچ باش به نشانه اینکه لای پاش رو باز کنه کنه. اون بنده خدا هم که نمیدونست من چی تو سرمه خودش رو از آینه جدا کرد و پاهاش رو ب اندازه عرض شونه اش باز کرد. که من از موهاش گرفتم و دوباره تمام قدش کردم و گفتم جنده ی من قمبل نکن و پاهات رو هم یه کوچولو باز کن آنو هم بنده خدا انقدر با این دیوونه بازی و وحشی بازی من حال کرده بود که عین یه برده هر چی میگفتم بی صدا قبول میکرد.
خلاصه ما به همون پوزیشنی که تو ذهنم بود رسیدیم و من کیرم رو گرفتم تو دستم و سره کیرم رو یه تف حسابی زدم و بدون اینکه لای کون آنو رو باز کنم گذاشتم لاش و هی با بالا پایین کردن کله کیرم بلاخره سوراخ کون دست نخورده اش رو پیدا کردم و آروم آروم شروع کردم به فرو کردن. آنوی سکسی من چون دردش میومد هی میرفت رو پنجه و چند ثانیه بعد دوباره میومد پایین و عادی میشد. بعد کلی بازی بازی دادن بلاخره کلاهک کیرم رو جا کردم تو سوراخ. آنوشا هم خودش رو سفت کرده بود. همونجوری موهاش رو گرفتم تو مشتم و صورتش رو چسبوندم به آینه و بهش گفتم عزیزم‌ هر چی خودت رو سفت کنی بیشتر دردت میادا؟ گفت آرش تو رو خدا اولش رو آروم بکن من کسمم خیلی مصرف نشده با اون شوهر شل و بی غیرتم، چ برسه ب کونم که تا حا جز انگشت خودم و انگشت تو که اولش کردی توش هیچ چیزی توش نرفته. وای این حرفش من و دیوونه کرد و شروع کردم به فرو کردن کیرم تو اون سوراخ تنگ و داغ. یه حورایی انگار کیرم رو کرده بودم تو تنور از بس داغ بود. دوره دهانه ی سوراخش قشنگ قفل شده بود به دوره کیرم و درگیر شدنون با هم رو به وضوح حس میکردم. این حس رو موقع گاییدن کون غزل نداشتم واقعا.
خلاصه بعد سه تا چهار دقیقه مراعات کردن و ناز کردن سوراخ کونش توسط کیرم دیگه شروع کردم به تلمبه زدن و گاییدن کونش. از پشت دست انداخته بودم تو سینه هاش و فشارشون میدادم و کونش رو میگاییدم.
اونجایی لذتش بیشتر میشد که وقتی میکردم تو و همزمان ممه هاش رو فشار میدادم میتونستم چهره شهوت ناک همراه با دردش رو تو آینه ببینم. و اونم من رو میدید که با چه ولع و حرص و شهوتی دارم میکنم عشق میکرد.
بعد یخورده گاییدن، وقتی دیدم آبم داره میاد خواستم بکشم بیرون ولی واقعا دلم نیومد و با یه داد و ناله حسابی کل آبم رو خالی کردم تو کون خوشگلش و همونجوری از پشت بغلش کردم. چند ثانیه فقط جفتمون نفس نفس میزدیم. و آخر هم ب جای اینکه من ازش تشکر کنم اون از من تشکر کرد و بغلم کرد. گفت آرش انقدر تو این دو سه سال مهدی ، بی حس و حال باهام سکس کرده بود که واقعا فکر میکردم که ایراد دارم و زن لذت بخشی نیستم. که منم بهش گفتم کسخول بودن مهدی رو به حساب بد بودن خودت نذار . اون احمقه وگرنه هر مشکلی راه حل داره. اگه عرضه داشت و ب فکر رابطتون بود میرفت دکتر و با دارو یه سری راهکارها خودش رو درمان میکرد. البته شاید مشکلات روحی هم باعث این بی حسیش باشه. ولی وجدانن باهاش صحبت کن . حیفه زندگیتون خراب بشه ب خاطر همچین چیزی.
که آنو هم گفت نه دیگه خراب نمیشه. چون هر وقت خیلی حس کمبود کنم مزاحم تو میشم و با اون فقط زندگی میکنم و البته دوسشم دارم خدایی ولی خوب منم خیلی کمبود داشتم و از اول ازدواج تا حالا شاید دو بار هم درست ارضا نشدم.
خلاصه جمع و جور کردیم و من رفتم یه دوش سه سوته گرفتم و لباس پوشیدم و بعد چند دقیقه که خواستم برم ، غزل گفت تو یه قولی به من داده بودیا.
گفتم اخه خونه رو چیکار کنم ساعت یازده شبه.
غزل گفت جون من بمون دیگه.
منم زنگ زدم ندا و گفتم سلام چطوری چ خبر ؟ گفت فکر کردم شاید کارت طول بکشه زنگ زدم زهرا بیاد شب پیش ما بمونه که منم تنها نباشم زهرا خواهرمه و رابطه خیلی خوبی با ندا داره. طبقه ی بالا خونه ی بابام ایناست ، واسه همین زهرا اومده بود پیش ندا. منم ک خیالم راحت شد ب ندا گفتم ما کارمون تموم نشده و باید بمونیم. صبح هم از همینجا میرم سرکار.
بعد قطع کردن غزل اومد بغلم کرد و گفت ممنون که خوش قول بودی.
آنو هم سوییچش رو ورداشت و اومد طرفم یه لب چند ثانیه ای ازم گرفت و گفت ممنون که به هر سه تامون حال دادی و خداحافظی کرد و رفت.منم فکر کردم منظور از سه تا من و خودش و غزل هستش.
من موندم و غزل و یه سری حرف ها و حقایق که باعث شد تا خود صبح ب شدت فکرم درگیر بشه و واقعا نمیتونستم باور کنم.
اما غزل روح پدرش رو قسم میخورد که راست میگه.
بعد رفتن آنوشا غزل رفت ی خورده بادوم هندی و پسته و یه ویسگی و آبجو آورد که نشستیم و کامل دوتایی مست کردیم.
یخورده از فاز سکس اومده بودیم بیرون و داشتیم با هم صحبت میکردیم. من لم داده بودم رو مبل و غزل سرش رو گذاشته بود رو سینم.
یهو سرش رو آورد بالا و گفت آرش یه واقعیتی رو بهت بگم قول میدی که به هیچ احدی حرفی نزدی و واکنشت هیجانی و یهویی نباشه؟
من یهو ترسیدم گفتم چی شده . گفت اول قول بده . گفتم خوب بگو قول میدم. گفت اینجوری نه بگو ب جون ندا . گفتم من جون ندارو هیچ وقت قسم نمیخورم. ولی مردونه مطمعن باش اوکی هستم بگو جون ب لبم کردی.
یهو گفت یخورده شاید درک موضوع واست سخت باشه. که من یهو پاشدم و صاف نشستم و گفتم لامذهب میگی یا نه.
که یهو گفت تمام اتفاق های توی اتاق رو مهدی داشت از تو بالکن میدید. اولش فکر کردم داره شوخی میکنه. گفتم عه خوب شد نیومد تو وگرنه اونم میکردم
، بعد گفت بخدا جدی میگم آرش ب روح پدرم شوخی نمیکنم
من تو دو ثانیه کل بدنم داغ کرد و یه عرق خیلی سرد نشست رو تنم و پیشونیم.
پاشدم و گفتم آخه چجوری. کی اومد و کی رفت. گفت قبل تو اومده بود و تو که حموم بودی رفت. یادت باشه رفتنی هم بهت گفت ممنون که به سه تامون حال دادی.
من واقعا قفل کرده بودم.
گفتم آخه این چ داستانی بود که شما ردیف کردید؟
یعنی میخوای بگی مهدی از این مردهایی هست که دوست داره سکس زنش با مردهای دیگه رو ببینه؟
غزل هم گفت دقیقا همینطوره . درسته آنوشا از اون اول به تو حس داشته و خیلی وقتها با یادت خود ارضایی کرده. ولی تمام این داستان ها و این برنامه ریزی ها کار مهدی بود.
خیلی وقته داره ب آنوشا اسرار میکنه که با یکی از همکارهاش جلو خودش سکس کنن‌ . اما آنوشا قبول نکرده و بعد کلی بحث و خواهش و تمنای مهدی. آنو هم گفته اگر بخوام همچین کاری بکنم فقط آرش رو میخوام.
مهدی هم ترسیده بود که دفعه ی اول اگر به تو بگن که داستان کاکولدی هستش تو قبول نکنی و رو حساب همین قرار شد دفعه ی اول مهدی از بالکن ببینه که تو حداقل روت تو‌ روی آنو باز بشه تا دفعه های بعد اگر تو اوکی باشی اونم بیاد تو جمعمون.
هنوز این مدل دومی که مهدی هم تو سکسمون باشه پیش نیومده. اما اگر داستان رو دوست داشتید و بعد ها اتفاق افتاد واستون تعریف میکنم.
عاشق همتونم
پایان❤️‍🔥❤️‍🔥

نوشته: آرش

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها