داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

اولین سکس واقعی عمرم با دوست دوست دخترم

سلام!
اسمم امیر هست و اصلا افغانستانی هستم. این داستانی رو که براتون مینویسم تقریبا مال پنج سال پیشه. اون موقع نامزد نکرده بودم هنوز و خیلی هم فیلم سکسی زیاد میدیدم و دختر مختر مخ میکردم. ولی مشکل این هستش که دخترای اینجا قبل عروسی از جلو نمیدن. خیلی ها رو از عقب کردم. خسته شده بودم از دختر و دنبال کوسِ باز بودم. اول ها با خودم میگفتم مگه ممکنه زن شوهر دار دنبال سکس با نامحرم باشه؟؟؟!!! تا اینکه، یکی از دوست دخترام که به همدیگه حس واقعی داشتیم یه روز چون جا نداشتیم گفت بیا خونه معصومه تا با هم بحرفیم. خلاصه رفتم و با معصومه هم اشنا شدم. نمیدونم چطور شد که بعدها و
قتی من و دوست دخترم بریک آپ کردیم این معصومه خانوم که نمیدونم شماره منو با اینکه عوض کرده بودم از کجا پیدا میکنه و به من پیام میده. اوایل نصیحت میکرد میگفت برگرد با دوست دخترت اشتی کن. ولی بعدتر ها حرفایی که تو مسج به هم میزدیم سکسی شده بود، خب معمولا اولش با جوک های خاک بر سری شروع میشه. خلاصه یه روز بعد از قربون صدقه رفتن تو چت و این حرفا بهم گفت بیا خونه مون کارت دارم!!! منم ترسیدم و جیشیدم به خودم. خلاصه با هزار دلهره رفتم و بهم گفت که شوهرش مشکل داره و قرص میخورده و معتاده و فلان و چنان و اینکه زود اب شوهرش میاد و نمیتونه معصومه خانومو ارضا کنه و این حر
فایی که تو مسج میزنم اذیتش میکنه. منم گفتم باشه دیگه اصلا مسجای ناجور نمیدم ولی دیدم گفت نه منظورم اینه که من سکس واقعی میخوام. خلاصه بعد از یه چند ثانیه هنگیدن چسبیدم بهش. شوهر معصومه منو میشناخت و معلم دوره ثانویه(دبیرستان)بود و اره(معتادم بود) بود. خلاصه لباسا رو بدون هیچ فانتزی بازی و رمانتیک بازی در اواردیم به غیر از شرتش و شروع کردم به لب و سینه خوردن و این حرفا ولی اون عجله داشت و زودی بهم گفت بکن توش چون دم غروب بود و شوهرش میومد خونه کم کم. منم شرت شو کشیدم پایین و باورم نمیشد همچین کوسی تو دنیا وجود داشته باشه اصلا. تپل و پفکی و تمیز. گرچند زیاد
خیس نکرده بود ولی بازم کردم توش و شروع کردم به تلمبه کردن که دیدم داره آه و ناله میکنم. دستمو گذاشتم دم دهنش تا صداش کمتر بشه و همسایه واحد بالایی چیزی نشنوه چون خیلی بلند بلند داشت اه و ناله میکرد دیگه داشت ابم میومد، ازش پرسیدم بسه گفت نیای ها. بازم بکن…
منم که چون چای زیاد خورده بودم (افغانستانیا چای زیاد میخورن) شاشم گرفته بود (وقتی شاش دارم ابم دیر میاد) و تلمبه کردنو ادامه دادم. خلاصه بعد از چند دقیقه تلبمه کردن ابم داشت میومد پرسیدم چکار کنم کجا بریزم؟ گفت بریز توش چون من باردار نمیشم مشکل دارم. منم با خیالی جمع همه رو خالی کردم تو کوسش و بعد از کمی دراز افتادن رو معصومه خانوم بلند شدم و لبسامو پوشیدم. اونم لباسا رو پوشید. رفت تو حال نمیدونم چکار کرد بعدش اومد منو بدرقه کنه که دیدم تو چشاش اشکه…
خلاصه یکمی بغلش کردم و ارومش کردم و خداحافظی کردم باهاش چون برا چک کردن به شوهرش زنگ زده بود و شوهرش گفته بود تو راهه. منم شب مسج دادم (شب شوهرش میرفت جلسه روان درمانی برای ترک اعتیاد) تو مسج ازش پرسیدم چی شده بود اشک میریختی؟ گفت عذاب وجدان داشته. ولی من خیلی کیف کرده بودم چون اولین باری بود که کوس میزدم. با این همه عذاب وجدان ولی تونستم قانعش کنم (گولش زدم) و بازم چندین مراتبه باهم سکس کردیم.اگه دوست داشتین دفعه بعدی درباره دیگر کوسایی که کردم مینویسم البته کوشش میکنم جذاب تر بنویسم.داستان اولم بود. ممنون.

نوشته: امیر افغانی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها