داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

رابطه لذت بخش با زن یکی از عموزاده هام

سلام میکنم به همه دوستان که از سایت انجمن کیر تو کس بازدید میکنن،منم دوس دارم داستان خودم رو براتون بگم امیدوارم که دوس داشته باشید
ما اصالتا لر شیراز هستیم ولی از وقتی پدربزرگم به اصفهان مهاجرت کردش دیگه با تعدادی از اقوام اینجا زندگی میکنیم ولی به شیراز خیلی زیاد رفت و آمد داریم،ماجرای من با خانوم یکی از پسر عمو هام هستش که خیلی به هم نزدیک هستیم و خیلی زیاد هم خونه همدیگه میریم و میایم،از وقتی که یادم میاد یه جورایی یه حس خوبی نسبت به مهسا خانوم داشتم نه این که مثلاً بخام بهش پیشنهاد بدم یا یه وقت بمالمش و اینا و تو فکرش هم نبودم ولی خب از مهسا خانوم که براتون بگم قدش ۱۵۵ وزنش هم تقریبا ۶۰ هستش با یه پوست سفید و صورت جذاب و صدددد البته یه خانومه هااااااات و سکسی متولد ۶۶ هم هستش منم متولد ۷۱ هستم، مهسا از اولش که به جمع ما وارد شد با من خیلی خوب بود و با هم زیاد شوخی میکردیم و سر به سرش میذاشتم شوهرش هم از اون آدمایی نیس که نسبت به این چیزا حساس باشه چون به ما همه جوره اعتماد هم داره،ماجرا از اون جا شروع شد که با همدیگه رفتیم مسافرت توی همون روزا فهمیدم که یه جورایی با شوهرش بد شده بعدها فهمیدیم که شوهرش بهش خیانت کرده و اونم مچش رو گرفته ولی شوهرش زیر بار نمیره و انکار میکنه چون که با مهسا خیلی راحتم یه بار که تنها بودیم ازش پرسیدم چیزی شده که مث همیشه نیستی؟اونم قضیه رو برام گفت و اینم گفت که فقط بخاطر دوتا بچه هام ازش جدا نشدم دیگه گفتم فضا رو عوض کنم یه مشت باهاش شوخی کردم و خندیدیم یه کم حالش بهتر شد کلی هم ازم تعریف کرد که باعث حال خوبش شدم دیگه از همونجا بود که شروع کردم به مخ زدن و بهش گفتم که داشتن یکی مثل شما لیاقت میخاد و منم دوس دارم زن آیندم دقیقاً شبیه به خودت باشه به همین خوبی و خوشگلی اونم گفت ایشالا اونی که میخای گیرت بیاد ولی تو هم قدرش رو بدونی نه مثل بعضیا…
فردای اون روز رفتیم بازار که یه کم شلوغ هم بود یه لحظه یه فکری زد به سرم گفتم بذار یه حرکت بزنم ببینم چی میشه همینجوری که یه جا وایساده بودیم‌ یه کم چسپوندم به پشتش و زود خودمو کنار کشیدم انگار که تصادفی بوده خودش هم برگشت وقتی دید منم سرش رو برگردوند و واکنشی نشون نداد اونجا دیگه مطمئن شدم اگه بازم بهش بچسپونم چیزی نمیگه شایدم خوشش بیاد خلاصه تو همون بازار دوبار دیگه از عقب بهش چسپوندم و هر دفعه زمانش بیشتر بود و دقیقاً خوشش اومده بود خواستیم بریم طبقات بالا همه رفته بودن من و مهسا نفرات آخر بودیم وقتی که خواستم برم بالا مهسا گفت حسین خیلی خسته شدم دست منم بگیر با خودت ببر منم که ذوق مرگ شده بودم دستش رو گرفتم رفتیم تا بالا،اینجا که گذشت رفتیم خونه به روی همدیگه هم نمی آوردیم که چی شده چون من روم نمیشد بهش بگم اونم نمیتونست پا پیش بذاره، چن روز بعد میخواستم برم شیراز که شوهر مهسا زنگ زد بهم گفت مهسا هم نوبت دکتر داره اگه معطل نمیشی مهسا هم باهات بیاد منم میخام برم سرکار نمیرسم بخام خودم ببرمش منم که از خدام بود قبول کردم ولی بهش گفتم ممکنه کارم طول بکشه شب بمونم اونم گفت اشکال نداره شب برین قلات خونه باغ بچه ها رو هم میبرم پیش خواهر مهسا تا شما برگردین،روز موعود فرا رسید و رفتم دنبال مهسا خانوم دیگه عصر بود که رسیدیم شیراز رسوندمش مطب دکتر و خودمم رفتم داخل شهر کارامو انجام بدم که خیلی طول نکشید مهسا زنگ زد که کارش تموم شده منم کارم تموم بود رفتم دنبالش بهش گفتم که بریم خونه باغ یا اصفهان؟گفت مگه امشب برام مرخصی نگرفتی؟ گفتم چرا ولی اگه الان هم بریم زود میرسیم اصفهان گفت لازم نکرده امشب شیراز بمونیم فردا بریم دیگه منم از خدا خواسته رفتم خونه باغ یادمه حدود ساعت ۸ بود رسیدیم خونه باغ یه کم استراحت کردیم و شروع کردیم مثل همیشه حرف زدن و شوخی کردن،مهسا گفت اومده بودی شیراز پیش دوس دخترت؟گفتم نه بابا دوس دختر کجا بوده،اونم گفت دلشون بخاد پس به این خوبی و خوشگلی، گفتم حالا که نمیخان میتونم چیکار کنم؟ مهسا یهو گفت میتونی بچسپونی به یکی دیگه،یه لحظه مات و مبهوت شدم گفتم آخه با چسپوندن که چیزی گیرت نمیاد گفت اها پس چیزای دیگه هم میخوای که کلی هم خندیدیم همینجور که داشتیم حرف میزدیم و شوخی میکردیم دیگه همه حرفا و شوخی هامون سکسی شده بود مهسا انگار یه جوری شده بود اصلاً تو حال خودش نبود گفت برم لباسمو عوض کنم و بیام که تو این راحت نیستم، با یه ست رکابی و شلوارک صورتی اومد که یه لحظه مخم سوت کشید اومد نشست رو مبل بغلی و شروع کردم از خوشگلی لباسش گفتم اونم تشکر میکرد ولی من همش نگام به سینهاش بود که میخاست از لباسش بزنه بیرون،سرم و بردم بالا دیدم داره نگام میکنه گفت چیه مگه چیز عجیبی دیدی اونجا رو همش دید میزنی میخوای به اونم بچسپونی؟؟؟ اینو که گفت زود رفتم کنارش نشستم و لبامو برم سمت لباش و شروع کردیم لب گرفتن هر چی میخوردم سیر نمیشدم تو حین لب گرفتن رکابی و سوتینش رو هم در آوردم با سینه های سایز ۷۵ بازی میکردم و هر بار یه کم میخوردمش و دوباره لب میگرفتیم اونم دست میکرد داخل شلوارمو با کیرم بازی میکرد ۱۰ دقیقه ای گذشت دیگه دوتامون حسابی داااااغ شده بودیم که گفتم لباسامونو در بیاریم دیگه لخت شدیم و گفت عجب کیری داری میخام بخورمش و شروع کرد به ساک زدن باور کنید اینقد خوب ساک میزد که بعد سه چهار دقیقه آبم اومد (بی جنبه هم خودتون هستین) آبم اومد و کیرم شل شد دوباره شروع کردم به بغل کردنش و مالوندن تا کیرم دوباره راست بشه بعد از نیم ساعت دوباره کیرم راست شد مطمئن هم بودم که اینبار دیگه دیر آبم میاد و راحت تر میتونم کنترلش کنم،مهسا با خودش ژل روان کننده هم داشت که همیشه با شوهرش استفاده میکردن اونم آورد و زدم به کیرمو و اونم به حالت داگی روی مبل نشست گفتم از عقب بکنم یا جلو؟گفت هر جور عشقته منم اول گذاشتم داخل کونش که از بس تنگ بود کیرم به سختی رفت داخل و حسابی تلمبه زدم داخل کون خوششششکل مهسا خانومم یعدش از همون پشت گذاشتم داخل کسش و شروع کردم به تلمبه زدن که آخ و اوخ مهسا خونه رو برداشته بود و همش میگفت بیشتر بیشتر بیشتر میخام خلاصه تو فضا بودیم واسه خودمون بعدش بر عکس شد بازم گذاشتم داخل کسش و کلی حال کردم انگار شوهرش کیرش کوچیک بود چون کسش هم اصلا باز نشده و تنگه تنگ بود عین کس دختر بودش، بعدش دوباره برام ساک زد دیگه اون شب تا صبح کیرم تو کس و کون و دهن مهسا خانوم بود و بهترین سکسی بود که تا اون موقع داشتم،فردا صبح قصد حرکت داشتیم که بازم یه دست دیگه کردمش و حرکت کردیم سمت اصفهان که توی مسیر هم مرتباً برام ساک میزد دیگه کمر درد گرفته بودم، از اون وقت تا حالا دیگه میشه گفت شوهر مهسا منم چون شوهر راننده کامیون هس در هفته شاید یه روز یا دو روز خونه باشه اکثراً تو جاده هستش منم به جاش به خانومش رسیدگی میکنم،اینم بگم که از اون ماجرا دو سال میگذره یه بار که آبم رو داخل مهسا خالی کردم گفت نمیخام جلوگیری کنم دوس دارم از هم بچه هم داشته باشیم که الان حامله هس داریم بچه دار هم میشیم خودم هم میدونم آخرش به گا میرم ولی خب مسیریه که داخلش افتادم دیگه، امیدوارم از داستانم خوشتون اومده باشه ولی ماجرایی که واسم پیش اومده رو به هیچ کسی پیشنهاد نمیکنم

نوشته: حسین

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها