داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

یکی یه دونه

خب دیگه پس از این که خدا چهار تا دختر به مامانم داد زد و من پسر در اومدم . ته تغاری و پسر اوخ که دیگه زمین و زمان یکسره شده بود همه دوستم داشتند . مامانم تا سالها منو با خودش می برد حموم . اولش که می رفتیم حموم عمومی . یواش یواش دیگه این مدل حموم ها داشت از مد می افتاد ولی از اونجایی که بعضی از خانوما عجیب به این نوع ماساژ های قدیمی و کیسه کشی توسط دلاک ها عادت کرده بودند هنوز بعضی جاها این حموم ها دایر بود . هنوز خیلی از خاطرات اون زمانو به یاد دارم . تصویر زنای لخت توی حموم . کوسهاشون که به نظرم اندازه یه بشقاب میومد . راستش  دیدن اونا هیچ حسی رو در من به وجود نمی آورد . چون خیلی کوچولو بودم اونا رو خیلی بزرگ می دیدم . من و مامان مینا و عمه عذرا و خاله خورشید و آبجی آزیتا با هم می رفتیم حموم . آزیتا کوچکترین خواهرم بود که پنج سال ازم گنده تر بود . هنوز کوس مامانو به خاطر دارم که وقتی منو می برد زیر  دوش و می خواست آب بکشه خودشم لخت می کرد و همه جاشو خوب می مالید و لاپاشو هم همین طور . حالا که فکرشو می کنم هنوزم نمی تونم خوب بفهمم که آیا من خیلی کوچیک بودم یا این کوسها گنده بودند .. البته بازم می بینم که فکرم مال اون زمانه راستش یه جورایی جواب سوالمو گرفتم و نباید دیگه این جوری فکر کنم . چون اون وقت به خودم دروغ گفتم . به نظرم من خیلی کوچیک بودم .. چقدر از این بدم میومد که سرمو بشورند . خیلی خوشگل بودم و هستم . با این که پسر بودم ولی از همه خواهرام خوش پوست تر و خوشگل تر بودم . صورتم و تنم سفید موهام صاف .. عجب مدل زنایی اونجا بودند . از هر سنی گرفته .. کوچولوتر از من تا هشتاد ساله های پر مدعا .. هنوز یادم نمیره که یکی از اون پیر پاتال ها با مامانم دعوا افتاد که این پسره بزرگ شده با خودت نیارش و مامان که خیلی دوستم داشت اصلا دوست نداشت به حرفش گوش کنه .. هنوز اون کون های چروکیده و پوست های آویزون از یادم نرفته .. بوی واجبی که زنا به کوس و پاهاشون می مالیدند .. همون داروی نظافت خودمونو میگم …. اون بوی بد رو تو حموم تحمل می کردم . البته واسم عادی شده بود .. اوخ که این خانوما چقدر وسواسی بودن .هی می گفتند میلاد جان از این ور نرو .. پاتو آب بکش برو .. نجس نشی دوباره .. خسته ام می کردند ولی خوشم میومد با اونا باشم . من سالم بود و مامان سالش .. دیگه یواش یواش باید صحنه حموم عمومی رو ترک می کردم . مامان هر دفعه که منو با خودش می آورد حموم با چند نفر دعوا می افتاد . همه اعتراض داشتند که این بچه حالیشه .. تمام پر و پاچه ما رو دید می زنه .. یادمه که یه بار مامان می گفت مرده شور پر و پاچه تونو ببره که اصلا معلوم نیست شوهرتون چطور پیشتون می خوابه . من که نمی دونستم چی میگه . فقط همین جور شاهد دعوای اونا بودم . از سه چهار سالگی تا سالگی  خیلی از صحنه های داخل حموم رو به خاطر دارم .. چقدر این نوار بهداشتی هایی رو که این گوشه کنارا افتاده بود می دیدم . . یه بار یکی رو گرفتم تو دستم و اومدم طرف مامان  .. -وای بچه این دیگه چیه .. عمه عذرا که تقریبا هم سن مامان بود گفت این از اون بچه پرروها میشه -عذرا دل داری پشت سر بچه ام از این حرفا می زنی ;/; میلاد ! کثیفه . هر چی رو که آدم دست نمی زنه .. یادم میاد صحبت از پریود و عادت ماهیانه آزیتا شده بود . من و خاله و مامان و عمه و آبجی آزیتا اکثرا با هم می رفتیم حموم عمومی .. البته خونه هم حموم داشتیم ولی زنا می گفتند هراز گاهی این جوری هم یه صفایی داره . یه روز که خاله و عمه غیبت داشته بودند من و آزی و مامان رفته بودیم حموم . مامان منو داد دست آزی تا خودش بره زیر دوش و نمی دونم چیکار کنه . شایدم رفته بود جای مخصوص به تنش از اون واجبی ها بماله .. اوف چقدر بوی بدی می داد . شبیه سیمان سفید خودمون بود . آزیتا با دستپاچگی منو برد زیر یکی از این دوشها .. اون فکر کنم اون موقع یازده سالش بود . -حالا داداش کوچولومو بشورم .. خوشگله و خوشگل تر شه . نمی دونم چرا این کارا رو می کرد . لبامو می بوسید . وقتی به تنم صابون می زد بیشتر دستشومی ذاشت رو شومبولم و با اون بازی می کرد تا این که یه لحظه شورتشو کشید پایین و شومبول یا همون کیر منو گرفت تو دستاش و اونو به شکاف وسط پاش مالید . همونجایی که چند بار دیده بودم ازش جیش می کنه و قیافه زشتی هم داشت و هر وقت می دیدمش یه جوری می شدم .. -آخخخخخ .. اوووووففففف داداش .. خوشت میاد .. من خوشم میاد .. این جوری شومبولت تمیز تر میشه .. در اون قسمتو خوب کیپ کرده بود . -آزی جون داری می خوابی ;/; خندید و گفت نه داداشی خوشم میاد تو پیشمی .. وقتی که رفتیم بیرون یکی از خوراکی هایی رو که با هم آورده بودیم بهم داد درادامه  چند تا از خوراکی های خودشم داد بهم و گفت باز به مامان نگی منو تو رو شستم اون جوری شستم دعوام می کنه میگه تو نجس شدی دوباره اذیتت می کنه .. یه جورایی می خواست دهنمو بسته نگه داشته باشه .. آزیتا خواهر تپل من .. خاله خورشید هم در میان این سه تا زن بزرگ از همه جذاب تر و خوش بدن تر بود . هر کدوم از اونا یه جذبه خاصی داشتند .  . دیگه از شش سالگی به بعد منو با خودشون نبردند . خود مامان اینا هم بیشتر می رفتند خونه حموم و منم تا ده سالگی با مامان می رفتم حموم ولی هنوز خاطرات حموم زنونه تو ذهنم بود . اون کوس های رنگارنگ . اون تن و بدنهای خوشگل . چه دخترای ملوسی اونجا بودند . انواع و اقسام کونها .. جام های مسی که باهاش رو سرشون آب می ریختند .. یه چیزی که بد بوتر از داروی نظافت بود بوی چرک این خانوما بود . یارو کیسه کشه وقتی کیسه رو می کشید چرک تن طرفو نشون می داد و مثلا با این کارش می خواست بگه که خیلی زحمت کشیدم .. می دونم اون روزا خیلی حرفا می زدند و شوخیها می کردند که زیاد یادم نمونده . چون حالا اخلاق زنا دستم افتاده اینا رو میگم . یه بار چند تا زن با هم لخت بودند و کوسشون به اندازه خربزه به ذهنم میومد .. مثل خربزه هایی که تو میوه فروشیها یا بساط سر خیابون پهنه . منظوری هم نداشتم من بچه بودم . یکی یکی به همه اینا خیره شده بودم که مثلا ببینم کدوم خربزه گنده تره که زنا داد و بیداد که چقدر هیز و چشم چرونم و بیچاره مامان مینا با یکی از اونا دست به یقه شده و موهای همو می کشیدند . بد جوری به این صحنه ها عادت کرده بودم . یه بار خاله خورشید منو به خودش چسبونده بود .. فکر کنم منظوری نداشت از رو محبت بود ولی چون خیلی خوشگل بود چندشم نمی شد . عمه عذرا هم خیلی دوستم داشت با این که پیش بقیه می گفت که نباید پررو شم ولی هر وقت منو تنها گیر می اورد به شومبولم دست می کشید .. ده یازده ساله که شدم و یه تغییراتی رو هم در آخرای یازده سالگی در خودم حس می کردم دوباره متمایل شدم به این که  پر و پاچه خانومای فامیلو دید بزنم . هر چند این گرایشو قبلا هم داشتم . خیلی فضول هم شده بودم . چند بار صدای آه و ناله مامانو پشت در شنیده بودم و نمی دونستم چیه ولی وقتی که تکلیف شدم و هوس دار شدم و با دوستای بی تربیت و هوسباز بر خوردم که چند تا کون هم کرده بودند فهمیدم که موضوع از چه قراره . رفتم پشت در بابا مامان .. ناله های مامانو که می شنیدم می گفت بکش بیرون سوختم سوختم رو می شنیدم و بابا همش می گفت یواش تر میلاد می شنوه .. یواش یواش یواشکی دید می زدم . وقتی می رفتم خونه خاله خورشید اون خیلی بی خیال بود و فانتزی و نیمه لخت پیشم می گشت . راستش حواسم بود که روش زوم نکنم . وقتی که می رفت حیاط رخت پهن کنه اونو حسابی دید می زدم . یه بار خونه عمه ام بودم . با این که عمه سی سالی رو ازم بزرگتر بود مثل مامان ولی از اونجایی که در آغاز نو جوانی و شهوت رانی به هر چیزی قانع بودم اونو که رفته بود حموم و فکر نمی کرد بهش نظر بد داشته باشم دید می زدم . خیلی داغ شده بودم .  در حموم باز بود و پشت به من داشت خودشو آب می کشید . کون عمه عذرا رو می دیدم و جلق می زدم . اولین باری که یه کونو کردم در واقع این کون بود که منو کرد . دختر همسایه منو برد خونه شون و خودش شلوارشووشلوارمو کشید پایین و به همین راحتی کیرمو گرفت تو دستش و به سوراخ کونش کرم مالید و منم کردمش . هنوز کیرمو خوب با سوراخش تنظیم نکرده آبم ریخت توی کونش . از اونجایی که خیلی خوشگل و سفید رو بودم دخترا همه طالب من بودند و این دختر همسایه هم از اون پررو ها بود و قبلا به یکی از دوستام داده بود و می دونست که منم تشنه کون کردنم وگرنه این قدر زود شجاع و گستاخ نمی شد . تا چند سال  از اینا زیاد داشتم . ولی هنوز به فکر حموم زنونه بودم و کاری که آزیتا باهام انجام داده بود . خیلی دلم می خواست خواهرمو بکنم . من سیزده سالم بود و اون هیجده سالش . اتاق ما جدا بود . وقتی که فکرشو می کردم اون هفت سال پیش می خواست بهم تجاوز کنه . به من حال بده . با کیرم ور رفته بود . حالا که با ایمان تر نشده بود . عبادتش رو هم خوب انجام نمی داد . اهل ساز و آواز و رقص هم بود . پیش من هم لباسای تنگ و چسبون می پوشید .. حالا دیگه روش نمی شد یا بهونه ای نداشت که بیاد بگه منو بکن . من که دیگه کوس و کونشو دیده بودم . خیلی هوس کونشو کرده بودم . تپل و بر جسته هم شده بود از اونایی که می دونم چشم خیلی از پسرا رو گرفته بود و اگه کسی می خواست دنبالش راه بیفته و آزیتا هم بهش جواب مثبت بده من حرصم می گرفت .. اون شب بهونه درسو کرده و رفتم اتاق خواهرم . -آزی من می خوام امشب بهم ریاضی درس بدی .. یکی از ادکلن های مردونه ای رو که از بوش خوشش میومد به خودم زده رفتم پیشش .. . اصلا رعایت نمی کرد . منم همینو می خواستم . یه دامن خیلی کوتاه پاش بود . با یه تاپ وپاهای تپلش و اون دو تا شکاف  کونش دلمو برده بود . اومد مثلا بهم درس بده .. موهای افشون سرش میومد جلو صورتم و من باهاشون بازی می کردم . .. -حواست کجاست میلاد -آزی موهات خیلی خوشبوست چه شامپویی می زنی ;/;-زنونه هست . به درد تونمی خوره .. -خیلی نرمه آزی .. دستمو فرو بردم لای موهای سرش . یه چند دقیقه ای ساکت بود . خوشش میومد . -چیکار داری می کنی مگه من دوست دخترت هستم ;/; -مگه من هفت سال پیش دوست پسرت بودم ;/; یه خورده رفت تو فکر و گفت دست از سرم بر دار به مامان میگما .. اووووووفففف بد جوری دلمو برده بود . سینه هاش عجب رشدی کرده بودند . شده بودند اندازه یه لیموی متوسط . آخ که من چقدر عاشق لیمو شیرین بودم . . با این تاپی که تنش کرده بود و قسمت سینه اش هم باز بود راحت می شد لبامو بذارم روش . ظاهرا سوتین هم نبسته بود . چقدر تشنه بوسیدن اون لباش بودم .. . نتونستم تحمل کنم . شهوت بد جوری افتاده بود به جونم . نمی تونستم صبر کنم با نرمش برم جلو . لبمو گذاشتم رو لباش .. می خواست خودشو از دست من خلاص کنه .. -آزی بیا با هم بریم حموم . مامان الان پریوده حموم نمیره . ما دو نفری هم بریم کسی نمی فهمه . بابا و مامان هم که خوابیده ان . اینو هم بگم که سه تا خواهر دیگه ام همه ازدواج کرده رفته بودند خونه شوهر . -گمشو ولم کن -بیا بریم حموم . اگه نمیای همین جا .. -چی داری میگی احمق عوضی .. -شلوارمو کشیدم پایین -آزی کیرمو بخور ..اونو به کوست بمال .. ببین حالا گنده شده . مثل هفت سال پیش نیست . تو حموم .. اون موقع که دلت می خواست . هیشکی دیگه نبود که خودتو باهاش ارضا کنی .. آزی من هوس دارم . کون می خوام .. می خوام حال کنم . هیشکی رو ندارم .. خودتو بذار جای من . تو خواهرمی داداش یکی یدونه اتو دوست نداری ;/;  به نظرم اومده بود که اونم خودش حشری شده باشه ولی منم یه خورده با احساساتش بازی می کردم .-آزی من چیکار کنم . خودتو بذار جای من .. دلم می خواد . دخترا هم می خوان پسرا هم می خوان دیگه .. تاپ آزی رو از همون بالا دادم پایین سینه هاشو انداختم بیرون . تا بیاد به خودش بجنبه جفتشونو به نوبت می مکیدم -نههههه داداش .. نههههه میلاد خوشگله من .. نههههه نکن خوب نیست الان مامان میاد -اگه نیاد اشکالی نداره ;/; پس تو هم دلت می خواد ;/; پس تو هم حال می کنی ;/; با این ناز کردنها و التهاب خواهرم منم به هیجان اومده بودم و سینه های آبدار و تازه و سفیدش خیلی خوشمزه تر از اونی بود که من فکرشو می کردم . خیلی سست شده بود . زیپ دامنشو خودش باز کرد و دستشو گذاشت رو شورتش . -آزی عزیزم کوستم برات می مالم .. نزدیک بود بگم من هنوز با کوس زیاد کار نکردم که دیدم خیلی زشت میشه اگه بخوام در این مورد چیزی بهش بگم . -میلاد .. نکن .. نکن .. -پس چیکار کنم آزی جون خودت که داری می کنی . من دوست ندارم زحمت خواهر گل من زیاد شه . دست به کار شده و دامنشو کشیدم پایین و تاپشو هم در آوردم . -آزی چه هیکلی داری . از اونی که توی حموم دیدم خیلی خوشگل تر و توپ ترشدی .. با چشایی پر هوس که واسم آشنایی داشت گفت حالا خیلی سال از اون موقع گذشته . دیگه همه چی فرق کرده .. . آبجی من که تا حالا ناز داشت شورتمو کشید پایین .. -اوووووههههه داداش .. این چقدر فرق کرده .. -هفت سال گذشته خواهر نازم .. دیگه فرصت فکر کردن به من و خودش نداد .. جاااااااان چه با حال داشت کیر منو می خورد . از اون کارایی که دخترای همسایه و غریبه واسه من انجام نداده بودند . دستمو گذاشتم رو سر آزی و اونو کمی به عقب دادم . -آبم میاد آزی جون . تو دراز بکش من کوستو بخورم .. سرمو گذاشتم لاپاش و شورت و کوسشو باهم گذاشتم تو دهنم . یه خورده که آروم جویدمش کشیدمش پایین . چه کوس ناز و تپلی . توپ و ورم کرده . -آزی هنوز موهاشو نگرفتی نه ;/; البته موهای کوس آبجی زیاد بلند نبود . یه زیبایی خاصی به کوسش می داد -ببینم گذاشتی برای شب عروسی ;/; بعضی دخترا عادت دارن . با خودشون عهد می کنن که تا موقعی که عروس نشدن کوسشونو تیغ نندازن -میلاد چقدر حرف می زنی . زود باش کارتو بکن . چقدر منو دله می کنی . -جوووووون این دهنم کوس آبجی رو قربوووووون . .. اوخ که چقدر خوش طعم و خوش مزه بود . تار موهای نه زیاد بلندشو تو دهنم می گردوندم و خیسی کوسشو که از بالا و پهلو ها ورم کرده بود می خوردم . موهای سرمو می کشید ولی من با هر فشار اون فشارمو روی کوسش زیاد تر می کردم . دستامو گذاشته بودم رو سینه های آزی و نوک تیزسینه های سفید و خوشگل و بلوری آزیتا جونمو  از چپ به راست و از راست به چپ و در جهت های مختلف می گردوندم . -میلاد داداش .. نههههه نهههههه زبونم رو کوس اون بود و می خواستم بگم چرا این چند ساله منو فراموش کرده بودی چرا ماهها و سالها و روز های زیادی رو از دست داده بودیم . ولی فکرشو که می کردم خودمن تازه یکی دوسال می شد که دچار هیجانات دوران بلوغ شده بودم . اندام آزی عین یک ماهی بود . تازه و با طراوت . خواستنی . پر تنش .. هیجان و هوس ازش می بارید . کوس دو تا از دوست دخترامو خورده بودم . می دونستم که کجاهاش حساس تره .. یه کوس هست و یه دنیا .. دیگه یه محوطه کوچولو معلومه که دیگه کجاش حساس تره . اگه هم سلیقه خانوما فرق کنه هر جا رو که میک زدی اگرم طرف خودش بهت نگفت هر جا که بیشتر ناله کرد و آه کشید بیشتر بچسب به همونجا و همونجا رو داشته باش . پاهاشو به دو طرف صورتم می فشرد ولی من دست بر دارش نبودم و دست ازش نمی کشیدم . -میلاد میلاد نمی دونی چه کیفی داره .. داداش خوشگل من ناز من .. تو می دونستی که چقدر حشری هستم ;/; -نه آبجی خودم که این جوری شدم فهمیدم . وای دو تا گوشامو داشت می کند . صدای خرد شدن و حرکت چند تا از غضروفهای لاله گوشمو می شنیدم .. یک آن دستاشو انداخت پایین و ساکت شد .. خواهر گل من دیگه کارش تموم شده بود .. -دیدی چیکار کردی ;/; از این به بعد باید خودت هوای منو داشته باشی . دیدی کارتو کردی و منو اسیر کردی .. دیگه هر شب باید بیای تا من بهت ریاضی یاد بدم .. . کون گرد و تپل و بر جسته آزی هم دلمو برده بود . دلم می خواست آب کیرمو اون داخل خالی کنم . یه دو سه هفته ای هم می شد که کون نکرده بودم و از آخرین جلق زدن من هم یک هفته ای می گذشت اونم وقتی که خاله جونو تو خونه شون نیمه سکس دیده بودم و یاد بچگی ها و حموم رفتن ها هم در من زنده شد و توی دستشویی خاله خورشیدم که عین خورشید می درخشید به یاد گاییدن اون و فانتزی کردنش خودمو خالی کردم . حالا هم کون آزی رو می خواستم . راستش نمی دونستم که آزی حشری من تا حالا دوست پسر داشته یا نه واگرم داشته کون داده یا نه . دقتی به این مسئله نداشتم ولی اون که فهمید من می خوام کونشو بکنم دیگه از درد و این چیزا چیزی نگفت . می دونست من اگه چیزی بخوام تا به دستش نیارم ول کن نیستم از بچگی چون عزیز دردونه و یکی یدونه بودم همه چی برام فراهم بود . البته لوس نشده بودم ولی دیگه این یه عادت بود که خواسته هامو یه جوری تحمیل کنم . آزی یه کرمی داد دستم که اونو به سوراخ کونم بمالم و سر کیر منو که داشت با همون کرم می مالید و یه قسمتی از تنه شو تو دستش گرفت آبم نزدیک بود بریزه تو دستش .. آخ این کون تنگ آزی رو یه جوری می تونه تحمل کنه .. قلبم به شدت می زد . طوری شده بودم که فکر می کردم تازه می خوام کون بکنم . کیرمو به سوراخ کون آزی جونم فشردم . اونم با حرکات خودش بهتر تونست کیر منو با سوراخ خودش تنظیم کنه -داداش زیاد فشارش نگیر بذار خودش راهشو پیدا می کنه .آخخخخخ کاش راه کوسسسسم باز بود و می تونستیم با هم حال کنیم . -هر وقت عروس خانوم شدی من همیشه میام خونه تون و اون وقت تو رو به آرزوت می رسونم . -من که اون موقع شوهر دارم . -باشه ولی کیر داداش یه چیز دیگه ایه . جووووون رفت داره میره تو کونت . . اوخ دو تا قاچ کون آزی و اون شکاف وسط و کوس تپلشو که می دیدم و شیرین تر و حساس تر از همه کیری که از سوراخ کونش یه حلقه درست کرده بود طوری ضربات قلب و هوس منو زیاد کرده بود که همون دقیقه اول نتونستم جلو خودمو بگیرم . عین شیر آب  پرفشاری که سرشو پیچونده باشن آب کیرم روونه کون آبجی شد . -چقدر زود میلاد .. -تو هم باید حس ما مردا رو درک کنی .. ولی من می خوام آزی . کونتو خوب به کیرم بچسبون دلم می خواد بازم بکنمت . همون داخل کیرمو حرکت بدم .. دوستت دارم آزی .. یه حس غرور خاصی بهم دست داده بود . از این که کوچکترین دختر خانوده یعنی خواهری رو که پنج سال ازم بزرگتر بود می کردم دچار یه لذت خاصی شده بودم . . کیرم پس از چند دقیقه ای دوباره شق شده بود . هیکل آزی حرف نداشت . . -آزی جون به نظرت این به اندازه اون روز حموم بهت مزه داد ;/; -شاید امروز بیشتر بهم مزه داده باشه ولی اون روز هم در یه محرومیت عجیبی بودم . یه ترس و هیجان خاصی داشتم همش از این می ترسیدم که بری به مامان بگی ولی داداش گل من درسته که تو خیلی لجبازی و حرفاتو به کرسی می نشونی ولی راز دار خوبی هستی . من و آزیتا سخت همدیگه رو بغل زده و با بوسه هایی گرم و داغ و نوازش کردنهای عاشقانه و معشوقانه از هم جدا شدیم . خیلی بهم حال داده بود . خیلی شجاع شده بودم . خاله خورشید من هم خیلی خوشگل و خوش بدن بود . مثل مامان ولی از مامان جوون تر و خوشگل تر بود . باید یه جوری هم قاپ اونو می زدم . عشقبازی با آبجی اعتماد به نفس منو زیاد کرده بود و می دونستم که خاله هم منو خیلی دوست داره . اون یه دختر شش هفت ساله داشت که تازه می رفت دبستان . همون وقتی که با هم می رفتیم حموم تازه عروسی کرده بود . هر جا که می رفتم این خانوما همش از خوشگلی و خوش تیپی من می گفتند و مامان هم خیلی به خودش می نازید و از تعریف بقیه کیف می کرد . شده بودم یوسف خانوما و دیگه عقل من از این نظر خیلی زود داشت رشد می کرد . . در هر حال این تعریف کردنهای زنونه هم نباید الکی بوده باشه . حتما یه حس خاصی هست که زنا رو به طرف مردا می کشونه همون جوری که ما مردا می ریم طرف زنا .. به مغزم که فشار می آوردم صحنه هایی رو توی حموم دوران بچگی به خاطر می آوردم که نشون دهنده هوس زنا بود . بعضی وقتا اون خیار هایی رو که واسه خوردن توی حموم می آوردند می مالیدند به کوس و کون هم وبه طرف می گفتند که امشب دیگه بهش می رسی .. اون به اون حواله تیر برق رو می داد . اون موقع که این چیزا حالیم نبود . بعضی از کوس ها اون قدر گنده و ترسناک بود که به نظرم دروازه یک تونل طویل و غار وحشتناک می رسید . یه بعد از ظهری که دختر خاله نازم که کون اونو برای چند وقت دیگه کاندید کرده بودم خونه نبود رفتم خونه خاله ام اینا . وآخرین باری که خاله خورشید ناز و خوشگلمو که هنوز سی سالش نشده بود دیده بودم وقتی بود که به ناگهان از حموم اومده بود بیرون و حواسش نبود که من وسط پذیرایی ام . نمی دونم چرا حوله هم دور خودش نپیچیده بود . تا منو دید دستاشو گذاشت جلو کوسش و دید که سینه هاش مشخصه . مجبور شد یه دستشو بذاره رو کوس و یه دست دیگه اشو قائمه کنه و اون ضلع پایینشو بذاره رو سینه ها .. -اییییییی .. واااااییییی .. -خاله جون من سرمو میندازم پایین تو عجله نکن .. -ببخش میلاد جان هر چند خاله و خواهر زاده محرمن .. . چه تن و بدنی . سرخ و سفید . هلو . چه سینه هایی . به نسبت هفت سال پیش که تو حموم لخت می دیدمش  فقط یه خورده شکمش چربی گرفته بود و زیر نافش به خاطر سزارینی که کرده بود یه خورده چین گرفته بود . .. چند روزبعد که  چند روزی از این جریان گذشته بود خاله جون این بارحوله پیچ از حموم اومد بیرون .. -خب میلاد جان راه گم کردی ;/; تو که می دونی یکی یدونه ای .. خاله به قربونت بیشتر بهم سر بزن .. راست می گفت من در میان  بچه های فامیل واقعا یکی یدونه بودم . عمو و عمه و خاله و دایی من هیشکدوم پسر نداشتند . -خاله جون تو که می دونی من چقدر دوستت دارم و باهات صمیمی هستم . یه حرفاییه که نمی تونم به مامانم بزنم ولی به تو می تونم بگم . الان من بزرگ شدم .. چی میگن خاله جون روم نمیشه .. -بهت نمیاد خجالتی باشی .. تو از اون شیطونا نشون میدی ..-خاله جون اتفاقا موضوع همینه .. -ولی مامان مینا خیلی دوستت داره بهت اهمیت میده -آره خاله جون اون الان به در اتاق من یه قرآن کوچولو نصب کرده .. این نعل اسب کوچولو رو هم انداخته گردنم که بهم چش نزنن . یه چاقو هم گذاشته تو جیبم میگه هر جا میری بسم الله رو بگو این اجنه مخصوصا جنهای دختر ازت دور شن -یه موقع فکر نکنی مامان خرافاتیه اون از علاقشه . -می دونم . حرفتو بزن -خاله جون من عاشق یه دختری شدم .. اون یه انتظارات دیگه ای ازم داره و منم یه جورایی وسوسه شدم ولی نمی دونم چیکار کنم ولی به مامان نگین . اون دعوام می کنه -میلاد جان اینم از اون حرفاست . من که تا حالا ندیدم مامان دعوات کنه . خب حالا بگو دختره چی می خواد -روم نمیشه بگم .. پس خاله جون من سرمو می کنم اونور میگم .. اون .. اون .. شلوارشو می کشه پایین خودشو لخت بهم نشون میده و میگه از اون کارا باهاش بکنم .. -اوخ من بمیرم .. یه وقت نکنی از این کارا باهاش بکنی .. -خاله جون !من جوونم دوست دارم . منتهی اون جوری که اون می خواد من یه جور دیگه می خوام -میلاد تو که این جوری نبودی . حالا بگو ببینم تو چه جوری می خوای اون چه جوری می خواد -خجالت می کشم خاله -خجالت نداره . دستی دستی خودتو بد بخت نکن . مادرت می میره اگه بفهمه خودتو اسیر کردی . حرفتو بزن . -خاله جون اون با انگشت اشاره می کنه به اونجایی که خانوما ازش جیش می کنن و میگه که اونی رو که من باهاش جیش می کنم بفرستم اون داخل .. هر چند من روم طرف دیوار بود ولی می شنیدم که اون دو دستی داره می زنه تو سرش . -چرا مثل بچه ها داری حرف می زنی . حالا دیگه وقت ملاحظه کاری نیست . راستکی بگو میگه کیرتو بکنی تو کوسش . اینا می خوان گردن بیفتن . میخواد کاری کنه که عروس خونواده شما بشه . بابای پولدار داری و یدونه ای و خوش تیپ و خوش هیکلی و برادر هم که نداری و طرف تک عروس هم میشه .. خب اون وقت تو چی می خوای .. -خاله من دوست دارم از یه طرف دیگه باهاش کار کنم . بذارم .. بذارم توی .. -تو کونش ;/; -اووووههههه خاله خیلی سختم بود بگم . -روتو بگیراین  طرف من باهات کار دارم .. خاله خورشید شروع کرد به داد و بیداد کردن . -کیه که به تو زن نمیده تو هنوز دهنت بوی شیر میده . تو هنوز فرق بین کوس و کونو نمی دونی چیه .. خودمو زدم به ناراحتی . -چرا خاله جون حیلی خوبن می دونم . کوس جلوست کون عقب -همین ;/;تموم شد رفت ;/; بچه تو اگه بذاری توی کوس باید همون دخترو بگیری . کارت تمومه . تو اصلا می دونی سیستم بدنی یک دختر چطوره . جاهای حساسش کجاست ;/; جاهای خطرناکشو می دونی ;/; خیلی کوس خلی میلاد . -خاله من از کجا بدونم . معلم دینی ما یه هشدار هایی میده ولی نمیشه . آخه من تا کی صبر کنم زن بگیرم . دانشگاه برم و سر بازی برم و .. اووووووووو ده دوازده سال دیگه ;/; ببخشید خاله جان چقدر برم دستشویی و با این خیال که با یکی هستم خود ارضایی کنم . من از کجا ساختمون بدن زنو بشناسم -بهت گفتم روتو برگردون .. واااااااایییییی خاله حوله شو انداخته بود . اون حالا لخت لخت بود . لخت لخت . -ببین به مامان چیزی نگو . چون دوستت دارم و جای پسرمی و محرم تو هستم بهت نشون میدم و میگم که چی به چیه .. -ممنونم خاله جون .. این خاله که به من می گفت کوس خل انگاری خودش ازم کوس خل تر بود . رفتیم رو تخت . حتی بلوز هم تنش نکرد . پاهاشو از وسط باز کرد . داشتم خوب کوسشو نگاه می کردم که ببینم فرقی با بچگی هام کرده یا نه یعنی اون وقتا که بچه بودم می دیدمش . اون انگشتشو می ذاشت دور کوس و رو چوچوله ها و لبه هاش و همه چی رو واسم تشریح می کرد . دیگه نمی دونست به بر کت اینترنت بچه های این دوره زمونه قبل از این که از شکم مادر بیرون بیان همه چی رو می دونن .. ترسی که از خرابکاری من داشت سبب شده بود که تمام توضیحاتش در مورد کوس و پرده بکارت باشه .. -فقط میلاد جان اگه یه چیزی از دو تا بند انگشت بیشتر بره اون داخل کلاه مرد پس معرکه هست . مگر این که طرف زنش باشه .. خوب گوش کردی چی میگم ;/; -خاله جون تو این جوری میگی دو تا بند انگشت من باید مظنه دستم بیاد . -تو دیوونه ام کردی میلاد . -باشه انگشتتو تا همون دو بند بفرست توی کوس و همونو بذار رو کیرت و مظنه رو داشته باش . یعنی اندازه تقریبی رو داشته باش . البته درست نیست که این کارو بکنی ولی لذتت ممکنه به حدی برسه که بقیه رو هم بفرستی داخل کوس بره . این بد مصب یه جادوییه که حسابی موقع عملیات آدمو افسون می کنه . باید حواست باشه . انگشتمو کردمش تو کوس خاله خورشید گلم .. برای اولین بار بود که  عمقی تر داخل کوسو می دیدم . انگشتمو کردم تو کوس خورشید جون .. به همون میزانی که اون می گفت باید بره توش .. شستمو هم گذاشته بودم روی کوسش تا به اندازه کافی باهاش حال کنم و حال بدم . -خاله جون چته چرا چشات رفته آسمون چرا این جوری ناله می کنی ;/; -این واسه اینه که بهت نشون بدم و بگم که یه دختر یا یک زن در وضعیتی که حشری میشه چه حالتی بهش دست میده . خاله ما رو گیر آورده بود . داشت حال می کرد و می خواست سر ما شیره بماله . فکر می کرد من همون بچه کوچولویی هستم که همراهشون می رفتم حموم .. ای که هی . -آخخخخخخ نهههههه میلاد جوووون خاله به قربونت منو کشتی . جیگرم کباب شد سوختم -خاله جون جیگرت کباب شد یا کوست کباب شد .. -از این حرفای زشت دیگه نزن میلاد جون . اخلاق رو باید رعایت کنی .. -خاله جون من که حرف بدی نزدم . اگه یه اسم دیگه ای داره به من بگو که بر زبون بیارم .. یه خورده فکر کرد و دید که حق با منه .. من باید کوسشو می گاییدم . باید اونو می کردم . چقدر داستان بخونم چقدر در مورد ار گاسم زنا مطلب بخونم و فقط بتونم کون بکنم . میگن کوس خیلی داغ می کنه کیر آدمو .. ووووی فداش شم . انگشتمو از کوس خاله جون بیرون کشیده و اونو گذاشتم رو کیرم .. نوکشو گذاشتم رو سر کیر و تا اون قسمت دو بندشو اندازه گرفتم که کجاست . از گوشه ای یه نخ گیر آورده و دور اون قسمت از آلت یا همون کیر رو نخ پیچیدم -میلاد عزیزم چرا ضد حال می زنی . انگشتتو چرا کشیدی بیرون . به این زودیها از تمرین خسته شدی ;/; -خاله جون اگه تمرین یکنواخت باشه خسته کننده میشه من می خوام حالا برم توی تمرین اصلی . این هر چی بره تو ی کوس بازم یه انگشته . انگشت با کیر چه فرقی می کنه . اگه می خوای من یاد بگیرم و دخترا فریبم ندن باید آموزش کامل باشه .-آهههههه میلاد جون بعضی وقتا عقل تو بهتر از مخ من کار می کنه .. فهمیدم دیگه کار تمومه . کیرمو مالوندم به کوس خاله جون و به اندازه دو بند انگشت فرو کردم توی کوسش .. خاله از این که می دید من اون نخ نازکو دور کیرم بستم می خندید . وایییییی پسر چه مزه ای می داد . دلم می خواست بیشتر بکنم . بذارم تا ته بره . ولی یه جوری باید در این بازی خاله شرکت می کردم . این جوری بیشتر حال می داد و می تونستم عشق و حال بیشتری بکنم .. -اوووووففففف جونننننن خاله جووووون . اگه بدونی چه حالی میده .. . خوبه ;/; حد نصاب رعایت میشه ;/; .. -آره آره قبولی .. بذار یه خورده درسای پیشرفته تر رو بهت بدم . تو لیسانستو گرفتی . حالا باید بری به مرحله فوق لیسانس یا به قول فرنگ نرفته ها کارشناسی ارشد .. -اون دیگه چیه -این دیگه برای وقتیه که از دواج کردی .. تا اینو گفت کیرمو فرستادم که تا عمق بیشتری از کوس خورشید جونو طی کنه . همچین اونو کردمش تا ته که یه لحظه جیغش در اومد نمی دونستم از هوسه یا از درده .. -میلاد میلاد -خورشید جون عین یه خورشید داغ داغ و آتشینه . خاله کیرم داره اون داخل آب میشه -بچه مقاوم باش . تو حالا داری نقش یه مرد رو بازی می کنی -وتو هم یک دختری . -در هر حال میلاد تا وقتی که منو ار گاسمم نکردی من ول کنت نیستم و بهت مدرک نمیدم . چند بار دیگه هم فرو کردم توی کوس خاله و دیدم که نخیر نمیشه . آخه یه پسر سیزده چهار ده ساله کوس میل نکرده برای اولین بار که وارد جریان میشه چیکار می تونه بکنه . دستشو گذاشت پشت سرم و لباشو به لبام چسبوند . طوری منو می بوسید که انگاری تا حالا شوهرش اونو نبوسیده .. -آخ چقدر کیف کردم میلاد جون .. اون صورت و لبای خوشگلتو بوسیدن چند سال منو جوون می کنه .. -کوس دادن به من چی ;/; -اون که برای همیشه جوونم می کنه .-خاله جون سی و خوردی که پیر نیست . -میلاد یادت باشه که این کار من جنبه آموزشی داره و از این بابت نباید با کسی حرف بزنی -چشم خاله جون حتما .. حتما . رفتم یه راه بی دردسر ترو انتخاب کنم . کوس خاله رو خیلی خوشگل و چاقالو می دیدم . اگرم قیافه خوبی نداشت از اونجایی که هوسمو زیاد می کرد و دوست داشتم تسلیم من شه و بهم حال بده اونو خیلی ناز و قشنگ تصور کرده و لبمو گذاشتم روش و با میک زدنهام خورشید جونو متحرکش کردم . -اوخ میلاد میلاد .. تو خیلی حرفه ای می خوری . در حد پرفسورا هستی .. -خاله جون هر وقت ریشم در آد و ریش پرفسوری بذارم پرفسورا تر هم میشم .. هر دومون کلی خندیدیم . با صورت و لب و چونه های نرمم کوس داغ و خیس خاله خورشید رو میکش می زدم و طوری خاله رو داغ و داغونش کرده بودم که می خواست خودشو از تخت بندازه پایین . دستاشو چسبونده بود به سینه هاش .. -میلاد عزیزم از حال رفتم داغون شدم دارم می میرم . نجاتم بده ار ضام کن . ارضام کن خواهش می کنم .. چوچوله گوشتی و تاج خروسی اونو که مثل خروسای بزرگ نشون می داد گذاشتمش تو دهنم و مثل لواشکی که عاشقش بودم و سعی می کردم اول حال کنم باهاش و بعد بخورمش می خوردم . اتفاقا طعم خفیفی از لواشک و مزه اونو می داد . وسط پاهاشو محکم به دهنم می مالید  . چشاش دیگه باز نمی شد . پاهاش از دو طرف تخت آویزون شده بود و دیگه تکون نمی خورد . -خاله حالت خوبه ;/; هوشی ;/; لبشو خیلی آروم باز کرد و خیلی آروم گفت خوب تر از هر خوبی .. گل کاشتی میلاد حالا منتظر شاه گل تو هستم . هر کاری دوست داری با کوسم انجام بده . می دونستم که در این زمینه نقطه ضعف دارم و بازم آبم زود میاد . اگه  کوس و کون کنی زیاد داشته باشم عادت می کنم ولی برای من نو جوون معلوم بود .. -میلاد عزیزم فدات شم هر جور راحتی کوسمو بکن . خاله فدات شه . امتحانتو خوب پس دادی -خاله جون دیگه ازم امتحان نمی گیری ;/; -با این که قبول شدی هر وقت دوست داشتی بازم یه تستی ازت می گیرم که آمادگی تو رو بسنجم . حالا زود باش دیگه کف کردم کیف منو تکمیل کن .. کیرمو که اون موقع حدود پونزده سانتی می شد ولی خیلی کلفت بود کردمش تو کوس خورشید جون .. آخ که چقدر بهم مزه می داد . عشق کردم . عشق .. دو تا لبه کوس خورشید جونو به دو طرف با دو تا انگشتام باز کرده تا بتونم کیرمو که چه جور می رفت تو کوس خاله جون ببینم . دوباره حشری شده بود ولی من از اون داغ تر بودم . چند بار دیگه که کیرمو کردم تو کونش آبم دوباره راهشو به طرف کوس خاله جون باز کرد . .. هر چی خالی می کردم این کوس داغ و تپل و ناز و گوشتی تو خودش جا می داد . بنازم به این اشتها .. حس کردم دیگه خیلی سبک و آروم شدم . یه خورده هم خسته شده بودم . حالا که کوس خاله جونو فتح کرده بودم دیگه انگار عمری بود که تونسته بودم این دژرو فتح کنم . دیگه احساس غرور و آرامش می کردم همون حسی رو که از کردن خواهرم بهم دست داده بود . خودمو انداختم تو بغل لخت خورشید جون که تنش مثل خورشید روشن و داغ بود و پوست سرخ و سفیدش هوس منو زیاد می کرد . حس کردم که دیگه باید برم . من هر وقت آبم میومد تا چند لحظه ای رو آروم می گرفتم . البته بیشتر ما مردا این جوری هستیم ولی خاله جون حشری من دست بر دارم نبود . طوری کون خوشگل  بر جسته اشو طرف من گرفته بود که دیگه نتونستم مقاومت کنم . کونشو بدون این که سوراخشو کرم مالی کنم گاییدم و یه بار هم آبمو تو کونش خالی کردم . فرق بین کون اون و خواهرم در این بود که کون خواهرم آکبند تر به نظر می رسید هر چند کون خاله خورشید براقیت خاصی داشت .. آخ که بعد از کون کردن و حال کردن چقدر احساس خستگی می کردم .چند روز بعد پدرم و خواهرم که دریکی از دانشگاههای شهر دیگه درس می خوند واسه ثبت نام رفتند البته برای ثبت نام ترم رفتند اونجا و من و مامان تنها شدیم . اون موقع ها حتما ثبت نام باید حضوری می بود . آخ که این مینا جون چقدر قربون صدقه ام می رفت . مامان تا منو تنها گیر آورد یه خورده لباساشو فانتزی تر کرد و پیش من سکسی تر می گشت . خیلی باهام راحت بود . بعد از این که خواهرم آزی و خاله خورشیدو گاییده بودم یه خورده روم باز تر شده بود . مخصوصا این که هنوزم از زمان بچگی حال و هوای بدنهای لختی که دیده بودم تو سرم بود و خیلی دلم می خواست که یه جوری مامانمم بهم حال بده . شاید اون از علاقه زیادش بود که این جور خودشو بهم می چسبوند و پیله می کرد . نمی دونستم واقعا هدفش چیه . من و مینا جون دو سه روزی رو باید با هم تنها می بودیم که یه روزش که فردا باشه جمعه بود . مامان یه شلوارک لی چسبون پشیده بود و نصف بیشتر پاهای خوش تراششو انداخته بود بیرون . اصلا بهش نمیومد که از چهل بیشتر باشه .. تمام مدت جلو آینه بود -مامان ! بابا که نیست عروسی و تولد و مهمونی دیگه ای هم که دعوت نداری . پس واسه چی این قدر خودتو خوشگل تر می کنی ;/; -مگه من خودم آدم نیستم . تازه دارم واسه یکی یدونه ام هم خوشگل می کنم . اومد منو بوسید و دستشو گذاشت رو سینه های لختم . آخه من عادت داشتم بیشتر وقتا چه تابستون و چه زمستون از کمر به بالا خیلی آزاد بودم و مامانی باهام ور می رفت .. این حرکتش کیر منو شق کرد .من خودمو عقب می کشیدم اون میومد جلوتر .هنوز آمادگیشو نداشتم . خجالتم میومد که کیر شق شده منو حس کنه . حالا با آبجی مون از یه دوران بودیم و خاله جون هم مثل مامان نبود که مستقیما از گوشت و خون هم باشیم ولی .. نه .. نه .. ازش فاصله گرفتم .. در هر حال شامو خوردیم و اون رفت حموم و درو باز گذاشت وسوسه شده بودم . چقدر دلم می خواست تن لخت مامانو دید بزنم به یاد بچگی ها . چی می شد حالا که بزرگ شده بودم همراش می رفتم حموم ولی نه این که نمی شد . گوشه در وایسادم و اون پشت به من بود . همون حالتی که دوست داشتم و کشته مرده اش بودم . جاااااااان مامان عجب کونی .. تازه تر از هفت سال پیش .. حتی مامان با ورزشهایی که می کرد شکمشو خوشگل تر از اون موقع ها کرده بود . دستشو به پشتش رسونده بود و از پشت خودشو لیف می زد . پاهاشو ستون کرده کونشو به دوطرف کشیده و چاک کوس و کونش به خوبی نمایون بود . کف دستشو کشید رو کوسش و با کونش ور می رفت .. جق زدن بر من واجب شد .. کون مینا جونو با اون کوس وسطشو دید زدم و اصلا نفهمیدم آب کیرم کی ریخت رو دستم . وقتی که دوتایی مون کنار هم شامو می خوردیم از این که با تصور گاییدن مامان خودمو راضی کرده بودم یه حس شرمندگی وجدان داشتم . در فضای گرم پذیرایی اون با شورت و سوتین مشکی که بدن سفیدشو خیلی زیبا نشون می داد بود و من هم با شلوارک .. اون رفت بخوابه و منم رفتم سر کامپیوترم که چند تا داستان سکسی بخونم . بازم داستانهای سکس با فامیلا .. یه خورده هم داستان سکس با مامانو خوندم که شرمندگی وجدانم خوب شه .. هر چند لحظه در میون یه سرکی به در باز اتاق خواب می کشیدم و از پهلو مامانو می دیدم . دمر افتاده و انگار اون یه تیکه نخی رو هم که به عنوان شورت پاش کرده بود مشخص نبود . هر چند لحظه در میون کف دست مینا جون از لای همون تیکه شورت می رفت لاپاش .. وای وای داشت با خودش ور می رفت .. یه دستشو هم گذاشته بود رو سینه اش . بدون این که روشو بر گردونه سوتینشو در آورد و پرتش کرد یه گوشه ای . دلم می خواست شلوارمو بکشم پایین و در همون لحظه بپرم روش . ولی کار من نبود . چقدر می خواستمش و بهش نیاز داشتم . سریع رفتم اتاق خودم و لپ تابمو روشن کرده رفتم رو فیلمهای سکسی .. بازم خوب شد که دستمو رو کیرم نذاشته بودم یا کیرمو در نیاورده بودم . مامان از پشت بالا سرم بود و حالیم نبود ولی وقتی حس کردم اونجاست رنگ و روم زرد شد و در لب تابو بستم . اصلا مکث نکردم ولی فایده ای نداشت اون همه چی رو دیده بود .. -مامان این جا چیکار می کنی -چیه دستپاچه شدی . من خیلی بد تر از ایناشم دیدم . نفهمیدم چی داره میگه .. بغلم کرد و گفت دعوات نمی کنم . عزیز دلم می دونم تو هم نیازایی داری . در این سنین هم دخترا هم پسرا یه حسایی دارن -مامان کاری داشتی ;/; -نه نمی دونم چرا امشب خوابم نمی گیره .. -از دوری باباست حتما .. -میای پیشم بخوابی ;/; شایدبه تنهایی خوابیدن عادت ندارم . اون به تنهایی خوابیدن عادت نداشت من به دو نفری خوابیدن ولی همراش رفتم . جای بابا رو گرفتم . مامان اولش پشت به من قرار گرفت و منم با یه فاصله یه وجبی در کنارش بودم . خودشو بهم چسبوند . اون حتی بدون سوتین غافلگیرم کرده بود و من این حالتشو برای اولین بار بود که می دیدم یعنی این طرز رفتارشو . کمر لختش منو وسوسه کرده بود و کون بر جسته ای که یه شورت نازک مشکی سپیدی هاشو خوشگل تر کرده بود . کیرم دراز شده بود . مامان این بار روشو بر گردوند طرف من -میلاد بازم خوابم نمی گیره .. منو بغلم کرد و خودشو بهم چسبوند . حالا دو تا سینه های درشتش به سینه های من چسبیده بود . اونا رو با حرکتایی آروم رو سینه هام می غلتوند . -دوستت دارم پسر گل من . هرچی می خوای به من بگو . نبینم دخترا از راه به درت کنن عزیز دل مامان . با لباش افتاد به جون لبام . درست مثل خاله حشری و خواهر حشری ترم منو می بوسید . مامان هم همین حالتارو داشت . دستشو گذاشت رو شلوارکم و از لای اون کیرمو گرفت تو دستش .. -بیارش بیرون بیارش بیرون می خوام ببینم چه قدی شده .. -مامان بده زشته .. تو مامانمی .. محرممی .. من اگه با هزار تا غریبه باشم با فامیل ومحرم .. مامان … یه خورده داشتم ناز می کردم واسش . می دونستم مامان خیلی دوستم داره ولی فکرشو نمی کردم که تا این اندا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها