داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

یکی برای همه ، همه برای یکی

سلام مهناز هستم 38 سالمه قدم 178 پوستم سفیده بدنم تو پره و سینه هام 75 و کون گردی دارم که هر وقت میرم بیرون محال که مردی به کونم خیره نشه رونهای پری هم دارم . خب من متاهلم ولی از قبل ازدواج با دوست پسرم سکس کرده بودم و دوست پسرم پرده مو زد و بعدشم با یکی دیگه دوست شده بودم که دومی از اولی خیلی بهتر بود و راه کونمو هم باز کرد ، البته خیلی نزدیک به ازدواجم بودم وقتی با دوست پسر دومی سکس میکردم که بیشتر از هفت هشت بار نشد که با هم سکس کردیم و دیگه بهش گفتم نمیتونم باهاش سکس کنم چون دارم ازدواج میکنم اونم با دلخوری ازم جدا شد و منم چند ماه بعد ازدواج کردم که از همون دوران نامزدیم به شوهرم گفته بودم که یک بار دوست پسرم گولم زد و پرده مو زد اونم ازم پرسید اگر فقط همون یکبار بوده و گول خوردی عیبی نداره ولی ازم قول گرفت که دیگه دوره دوست پسرمو خط بکشم ولی بنده خدا خبر نداشت یکی نبوده و دوتا بودن خیلی هم بهشون دادم ولی برای اینکه شوهرم از دستم نپره مجبور شدم اینطوری بهش بگم که گول خوردم چون راستیتش دوست پسرام منو فقط برای کردن میخواستن و اصلا به روحیات و اخلاقیات و احساسات من کاملا بی توجه بودن منم خب خوشگل و کردنی بودم دیگه چی از این بهتر که بدون احساس مسئولیتی هر چقدر دلشون میخواست منو میکردن ، اینم باید بگم که راستش منم خیلی بهم خوش میگذشت وقتی زیرشون گائیده میشدم و خیلی حال میداد ولی کم کم فهمیدم نه من براشون مهم نیستم فقط بدنم و کس و کونم براشون مهمه و این شد که خیلی سریع با احسان که الان شوهرمه دوست شدم بهش گفتم من فقط دوست دارم باهات ازدواج کنم اگر دنبال رابطه سکسی هستی من نیستم اونم بیچاره هم مرد ساده ای هست و گفت منم میخام باهات ازدواج کنم تا یک عمر مال خودم باشی منم که از خدام بود و خلاصه با هم ازدواج کردیم الان که دارم براتون داستان را مینویسم 5 سال از ازدواجم با احسان میگذره و واقعا در کنارش خوشحال راضی هستم ولی گاهی وقتا مثلا یه مرد خوش هیکل و جذابی میبینم دلم براش غنج میره و دلم هوس میکنه حسابی زیر کیرش کس و کون بدم و حسابی منو بچلونه و بگادتم ولی خب بازم جلوی خودمو میگیرم و یاد قولی که به احسان داده بودم میافتم و از این کار پشیمون میشم . ولی دروغ چرا بدجور هوس میکنم بازم با مردهای دیگه تجربه سکس داشته باشم ، زندگیمون همینطوری ادامه داشت تا اینکه یه روز خبر فوت یکی از بستگان احسان را مادرش بهمون داد و به احسان گفت بیا دنبالمون تا با هم بریم شهرستان احسان هم رو حرف مادرش نمیتونست خیلی مخالفت کنه تازه مراسم ختم هم بود و باید مادر و پدرشو را میبرد ، احسان بهم گفت تو چکار میکنی با ما میائی یا نه ؟ منم یکمی فکر کردم از طرفی هم توی تهران حوصله ام سر میرفت کسل بودم گفتم برم آب و هوائی هم عوض میکنم گفتم منم میام احسان گفت پس حاضر شو بریم دنبال مادرم اینا که تا دیر نشده بریم گفتم مگه کجاست گفت گچساران گفتم مگه چقدر راه ؟ گفت خیلی نزدیک جنوبه . دیگه آماده شدیم و رفتیم دنبال مادر پدرش اولش که مادر شوهرم منو دید تعجب کرد که چرا منم اومدم ولی مثلا باخوش روئی گفت عه عروس تو چرا راهی شدی مزاحمت نشیم دخترم ؟منم که دل خوشی از مادر احسان ندارم ولی در ظاهر باهاش خوب هستم گفتم نه مادر جون چه مزاحمتی وظیفمه بعد با پدر شوهرم هم سلام علیک کردم و اون نشست جلو منو مادر شوهرم هم عقب نشستیم و راه افتادیم وای فکرشو نمیکردم اینقدر دور باشه هر چقدر میرفتیم لعنتی تموم نمیشد فکر کنم دیگه صبح رسیده بودیم چون من دیگه فهمیدم و خوابم برده بود تا اینکه دیدم هوا روشنه و بیچاره احسان که چشم رو هم نزاشته بود یه کله تا گچساران رانندگی کرده بود دیگه نزدیک یک شهری بودیم که زد کنار تا یه چرتی بزنه پدر شوهرمم که چشماش خوب نمیدید و احسان مجبور بود همه راه را رانندگی کنه دلم خیلی براش سوخت من میتونستم رانندگی کنم ولی احسان هیچی بهم نگفت و خودش همه راه را رونده بود منم خوابم برده بود دیگه احسان یک ساعتی خوابید زیر یه درخت زیر انداز پهن کردیم و اون خوابید وقتی بیدار شد من سوئیچ را گرفتم و گفتم تو استراحت کن من میرونم اونم قبول کرد بدبخت از کت و کول و کمر افتاده بود دیگه تا اون شهرستان گچساران هم من بردم ولی بازم تو خود شهر نبود و تو یه روستائی بود و تا اونجا هم رانندگی کردم نزدیک شهر احسان گفت بزن کنار من بشینم گفتم چرا میریم دیگه گفت نه خوب نیشت منم زدم کنار و احسان نشست و دیگه رفتیم سمت خونه فامیلشون ولی من لباسهام خیلی مناسب مجلس ختم نبود یه مانتوی جلو باز تنم بود و یه شلوار سفید و تنگ که هرکی از جلو میدید قشنگ پف کسم را میتونست حس کنه و رونهای درشتم هم حسابی شلورامو پر کرده بود احسان مادر و پدرشو پیاده کرد و به من گفت بشین منم نرفتم پائین و احسان گفت اخه دختر این چه لباسهائی که میپوشی گفتم عه مگه چیه تو که همش میگی اینطوری بریم بیرون اونم خندید گفت اره ولی اینجا نباید اینارو میپوشیدی منم گفتم منکه گفت دستمو بو نکرده بودم میخواهی منو بیاری توی روستا اونم خندید گفت عیبی نداره لباس داری یا نه گفتم نه اونائی که اوردم مثل همیناست احسان گفت از دست تو دختر من چکار کنم بعد راه افتاد گفتم کجا میری؟گفت میریم خونه یکی از فامیل تو اونجا بمون تا ما بریم ختم و برگردیم گفتم اینا کین من نمیشناسمشون که منو کجا میزاری خندید گفت چیه میترسی عزیزم گفتم نه ولی من نمیشناسم معذب میشم اونا هم همینطور گفت نه نترس آدمهای خوبی هستن گفتم باشه بعد منو برد جلوی یه خونه دیگه در زد یه اقائی بلند گفت کیه احسانهم گفت مشتی مراد منم احسان پسر فلانی اونم اومد در را باز کرد اولی که دیدمش واقعا جا خوردم یه مرد تقریبا سیه چرده درشت و چهارشونه با یه لباسی که عربهای جنوبی میپوشن که انگار بهش دشداشه میگن اگر اشتباه نگم وقتی مشتی مراد احسان را دید با همون لهجه نیمه عربی نیمه فارسی گفت به به به ببین کی اینجاست اقا احسان گلمون احسان هم با مشتی مراد همدیگرو بغل کردن و روبوسی کردن و مراد که بعدا منو دید یکمی محترمانه گفت بهب به خانم خوش امدید صفا اوردید بفرمائید بفرمائید منم سلام کردم بهش ولی چون نمیدونستم اهل دست دادن هستن یا نه دیگه دستمو براش دراز نکردم احسان گفت بفرما خانم تعارف نکن مشتی مراد مثل بابام میمونه منم رفتم داخل دیدم چه حیاط بزرگی و چندتا درخت نخل درختهای دیگه و خلاصه سر سبزیش خیلی قشنگ بود بعد اقا مراد داد زد و گفت مرضیه مرضیه بیا ببین کی اومده بعدشم یه خانمی اومد که فهمیدم زنه مراد باید باشه اونم وقتی مارا دید اول خیلی با احسان خوش و بش سلام علیک کرد بعدشم با من روبوسی کرد البته من اصلا خوشم نمیومد که با اون پیرزنه روبوسی کنم ولی خب مجبور بودم . دیگه تعارفمون کردن و رفتیم داخل خونه بعد احسان به مراد گفت مشتی مراد ببخشید من مزاحمتون شدم راستیتش مراسم فلانی هست برای اون اومدیم مراد هم گفت اره ما رفتیم خونشون خدا رحمتش کنه بعد احسان گفت راستش خانمم اونجا کسیو نمیشناسه و مراسم ها را بلد نیست گفتم اینجا بیارمش هم استراحتی کنه هم اینجا خیالم راحته مراد هم گفت خیلی کار خوبی کردی احسان جان بعد برگشت رو به من و گفت اینجارو خونه خودت بدون دخترم منم از مراد تشکر کردم از مرضیه خانم هم تشکر کردم بعد احسان گفت عزیزم من برم که خیلی دیر کردم بعد بلند شد و راه افتاد و رفت و من موندم و با مراد و مرضیه که خب اولش خیلی معذب بودم ولی مرضیه بهم گفت دخترم بلندشو بیا ببرمت اتاق تا استراحت کنی راحت باش گفتم مرضی مرضیه خانم واقعا ببخشید که مزاحمتون شدم بلند شدم که برم ولی دیدم مراد داره همه هیکل منو با چشماش میخوره وای خیلی با هیبت بود احسان مرد قد بلندی ولی خیلی هیکل درشتی نداره کیرش هم از کیر دوست پسرام کوچیکتره ولی خب قلب مهربونش منو جذبش کرده بود ولی من که یه زن داغ و شهوتی هستم هیکل یه مرد چهارشونه و درشت اندام بدجور زیر دلمو قلقلک میداد و موقع بلند شدن هم مخصوصا شالمو انداختم و مثلا دوباره برای برداشتن کیفم از زمین یه جوری جلوی مراد خم شدم که بتونه کونمو دید بزنه و مرضیه هم توی اتاق بود و داشت اتاق را مرتب میکرد که من برم اوجا استراحت کنم قشنگ نگاه سنگین مراد را حس میکردم که داره منو میخوره . از اینکه تونسته بودم مراد را با اون سن و سالش که بهش میخورد پنجاه سال را بیشتر داره حشریش کنم حال میکردم خلاصه از مراد اجازه گرفتم که برم اتاق اونم با یه حس حشریتی گفت بفرما خانم بفرما منم رفتم داخل اتاق . وقتی رفتم داخل دیدم مرضیه یه تشک پهن کرده و چندتا بالشت هم گذاشته و به من گفت راحت باش عزیزم راستی نگفتی اسمت چیه ؟گفتم مهناز ، مرضیه هم گفت مهناز خانم راحت باش مثل خونه راحت باش منم گفتم ببخشید دستشوئی کجاست ؟مرضیه گفت توی حیاط هست هم حمام هم دستشوئی داخل حیاط هست بعد گفت بیا نشونت بدم منم مانتوم را دراوردم و یه پیرهن تنم بود به رنگ قرمز و سفید که تقریبا تنگ بود شلوارمم که سفید بود از جلوی مراد رد شدم بازم حس میکردم داره بدجوری نگاهم میکنه با مرضیه رفتیم و حیاط و رفتم دستشوئی البته مثل دستشوئی خونه خودم ترتمیز مرتب نبود ولی کثیف هم نبود تمیز بود دستشوئی بزرگ که فکر کنم راحت 6 متر مربع بود خلاصه نشستم و راحت شدم و وقتی میخواستم بیام بیرون مراد را دیدم که جلوی دستشوئی همدیگرو دیدم گفتم وای ببخشید اونم گفت عیبی نداره مهناز خانم بعد بلند گفت خانم من میرم بیرون و کار دارم منم رفتم داخل شاید یکمی از اینکه مراد نبود خیالم راحت شده بود و رفتم توی اتاق و لباسمو عوض کردم یه تیشرت دیگه تنم کردم یه شلوار راحتی تر پام کردم ولی با کونی که من دارم هر چی پام کنم این کون بدمصبم بازم تو چشمه تیشرتمم یقه باز بود و چاک سینه هام بیرون بود یکمی دراز کشیدم که مرضیه اومد داخل من بلند شدم گفت نه بخواب راحت باش من دارم بیرون کسی نیست تو راحت باش حاجی هم که نیست با خیال راحت استراحت من در را قفل میکنم کسی هم مزاحمت نمیشه بعد رفت منم گرفتم خوابیدم و یه نفس راحتی کشیدم انگار هنوز خواب و بیدار بودم که یه حسی بهم دست داد انگار حس میکردم یکی داره نگاهم میکنه چشممو که باز کردم یا خدا چی میدیدم مراد لامصب نشسته بود کنارم تا اومدم جیع بزنم جلوی دهنمو گرفت و خوابید روم من هی میخواستم از دستش فرار کنم ولی اون با هیکل گنده و سنگینش افتاده بود روم و نمیتونستم از دستش دربیام گفت دختر اروم بگیر اروم بگیر دستش کامل نصف صورتمو پوشونده بود قشنگ جلوی دماغ و دهنمو گرفته بود به زور دستمشو از روی دماغم کشیدم پائینتر تا بتونم نفس بکشم اونم خندید و گفت دختر خوبی باشی دستمو برمیادرم ولی هرچی جیغ بزنی کسی صداتو نمیشنوه پس فایده ای هم نداره بیخودی خودتو اذیت نکن منم که یهوئی یاد کرم ریختن براش افتادم دیگه هیچ تقلائی نکردم اونم دید من تکون نمیخوردم یه دستشو که ازاد بود کرد لای پام و داشت با کسم بازی میکرد و جون جون میگفت به زور دستشو از جلوی دهنم برداشتم گفتم حاجی چکار میکنی هنوز چند دقیقه نیست شوهرم منو سپرده به تو اونم خندید و گفت اون کره الاغ گوشت و سپرد به گربه از این حرفش بگی نگی خوشم اومد یه لبخند کوچیکی زدم راستم میگفت خب من یه زن خوشگل و سفید و خوردنیو کردنی اورده گذاشته اینجا رفته . دیگه با این لبخندی که زدم مراد هم گفت ایولا دختر معلومه خودتم میخاری گفتم اره برام بخارونش حاجی اونم گفت ای به جفت چشام بعد بلند شد و سریع منو لختم کرد فقط گفتم حاجی مواظب باش جائیمو کبود نکنی که احسان نفهمه خندید و گفت فقط کستو کبودش میکنم بعد خودشم لخت شد وای بیشرف عجب اندام قوی و عظلانی داشت سیاه ولی نه مثل سیاه پوستای افریقائی ولی بدنش خیلی تیره بود کیرش هم خیلی کلفت و بزرگ بود شاید 25 سانت اینا بود کیر دوست پسر دومیم 20 سانت بود ولی از مال اونم بزرگتر بود و سیاه و این خیلی منو تحریکم میکرد که بلند شدم جلو پاش نشستم و کیرشو گرفتم توی دستم باهاش بازی میکردم و میمالیدمش تخمهاش هم بزرگ بود منم که حس جندگیم دوباره بیدار شده بود دیگه قولی هم که به شوهرم داده بودم به کلی از یادم رفته بود و به هیچی جز لذت یه سکس داغ فکر نمیکردم . کیر مراد را یکمی مالیدم بعد کردمش توی دهنم از بس کلفت و بزرگ بود نصفش هم به زور میرفت توی دهنم و نمیتونستم درست و حسابی براش ساک بزنم ولی مراد داشت لذت میبرد هی موهامو گرفته بود و سرمو روی کیرش عقب جلو میکرد منم که عاشق همه جور گائیده شدن هستم کیف میکردم داره دهنمو میگاد یکمی براش خوردم و حتی تخمهاشو میلیسیدم میکردم دهنم وای کل کیرشو تف مالی کرده بودم کیرش با اب دهنم توی نور برق میزد بد مصب اندازه یه لوله اسپری کلفت بود بعد منو خوابوند گفت بخواب تا جرت بدم منم دراز کشیدم و پاهامو براش باز کردم گفت دختر عجب کسی هستی تو وقتی اومدی تو خونه ام کیرم برات شق کرده بود گفتم حاجی بیا کسمو بخور دوست دارم اول حسابی کسمو بخوری برام اونم دراز کشید جلوی کسم و با اون دهن بزرگش انگار همه کسمو میخاست قورتش بده چنان همو کسمو میکشید توی دهنش و زبونشو میکرد تو کسم که جیگرم حال میومد از کارش و منم ناله هام بلند شده بود و سینه هامو میمالیدم ولی مراد دستهاشو اورد و جفت سینه هامو گرفت توی دستش و میمالید و زبونشو فرو میکرد تو کسم . هرچی میگذشت بیشتر و بیشتر ازش خوشم میومد پاهامو تا جائی که میشد از هم بازشون کردم و بهش گفتم کس و کونمو بخوره اونم زبونشو از چاک کونم و سوراخ کونم محکم میکشید تا بالا و چوچولمو مکم مک میزد منم که داشتم میمیردم از لذت هی میگفت جووووووووووونننننن جووووووووننننن بخور بخور بلیییییسسس بللللییییسسس اخخخخ وووااایی جووونن واقعا فکر نمیکنم اون دوتا دوست پسرام نه احسان هیچکدوم اینقدر محکم کس و کونمو برام نلیسیده بودن لامصب خیلی قوی بود وقتی زبونش از چاک کونم عبور میکرد و میرفت لای کسم تا وقتی بیاد بیرون لذت همه دنیارو میچشیدم . خلاصه نگم براتون که با لیسیدن کس و کونم سه بار ارگاسمم کرد بعد بلند شد اومد روم و پاهامو داد هوا و گفت حاضری تا جرت بدم جنده خانم منم گفتم وای کسمو جر بده کسمو جر بده مرادم اونم کیر خرکیشو گذاشت چاک کسمو گفت بیا بگیر و کیرشو داد تو کسم وای دردی تو کشاله رونم و کسم حس کردم که جیغمو دراورد انگار دسته تبر رفته تو کسم لعنتی چنان بزرگ و کلفت و دراز بود که هیچ وقت کیر را توی شکمم حسش نکرده بودم انگار با هر بار تلمبه زدنش کیرش میرفت تو شکمم درد بدی داشتم اشکمو دراورده بود فقط هی میگفت تورو خدا یواشتر تورو خدا یواشتر تا بلاخره راضی شد یواشتر تلمبه بزنه که یه ذره دردم کمتر شد بهش گفتم حاجی چه خبرته این کس لاستیک نیست اونم خندید گفت باید تا وقتی اینجای بکنمت حالیته گفتم خب باشه ولی یه کاری کن منم حال کنم خب اونم لبمو بوسید که زیاد خوشم نیومد بعد گفت باشه خوشگله پس قول دادی تا اینجاوی بهم کس میدی گفتم اره میدم حاجی نترس فقط تو زنتو و شوهرمو دور کن من بهت میدم اونم خندید و گفت اونا با من . بعد دیگه هی میکرد و درمیاورد و دوباره میکرد واقعا کسم حسابی باز شده بود هی هوا میرفت تو کسم وقتی میکشید بیرون یا محکم تلمبه میزد صدا گوز از کسم در میومد اینقدر گائیده بود که کسم خشک شده بود گفتم حاجی تورو خدا کسم داره میسوزه دربار کسم خشک شده اونم کشید بیرون و دراز کشید جلوی کسم و هی کسمو میلیسید و مثل اول سکسمون حسابی حال میکردم با زبونش بهش گفتم حاجی نمیشه فقط با زبونت کسمو بگائی کیر نکنی توش اونم گفت نه نمیشه باید کیر بره تو کست خندیدم گفتم بلیس کسکش بلیس بلیسسسس اونم حسابی کسم و میخورد و مک میزد و ارگاسمم میکرد وقتی با کیرش میکرد خوب بود ولی زبونش یه چیزه دیگه بود . خلاصه فکر کنم یک ساعت منو حسابی با کیر با زبونش گائید بعد گفت بلندشو برو حمام منم میرم بیرون برو استراحت کن تا مرضیه بیاد منم رفتم یه دوش گرفتم وقتی کسمو دست میزدم حس میکردم خیلی گشادم کرده گفتم اگر با این گشادی احسان بخواد بکنه حتما متوجه میشه پس نباید بزارم بکنه تا برگردیم تهران بعد به خودم گفتم دیونه این مراد ولت نمیکنه از این هم قرار گشادترت کنه و خندیدم و یه دوش گرفتم و رفتم خوابیدم وای یه حس سبکی داشتم با اینکه کشاله های رونم و کسم درد میکرد ولی حسش خیلی عالی بود زیر یه کیر سیاه و قوی گائیده شده بودم و این بهترین سکس زندگیم بود . راستش نمیدونم با چه ترفندی و کلکی ولی مراد همش منو توی خونه خودش نگه داشته بود حتی احسانو هم ردش میکرد تا منو نبینه و زنشو هم ردش میکرد تا هرچقدر دلش میخواست منو بکنه منم بیننهایت زیرش حال میکردم . چهار روز اونجا بودم عین چهار روز منو میکرد و روز دوم هم از کون گائیدتم که نمیتونستم راحت بشینم تو ماشین بیشرف کیر گندشو تا بیخ کونم فرو میکرد و در میاورد و میتپوند تو کونم هی سیلی میزد رو کون سفیدم هر چی میگفتم نزن کونم کبود میشه ولی عین خیالشم نبود اون چند روز حسابی منو به معنی واقعی کلمه گائیدتم . تا تهران برسیم از درد سوراخ کونم جونم به لبم رسیده بود . موقع برگشتن و موقع خداحافظی از مراد و مرضیه احسان به مراد گفت ببخشید دیگه خیلی بهتون زحمت دادیم تشریف اوردین تهران حتما من در خدمتتون هستم منم گفتم بله حتما تشریف بیارید مراد هم با یه نیش خندی گفت چشم احسان جان اومدم تهران میام بهت سر میزنم احسانم گفت خیلی خوشحال میشم عمو مراد ولی منکه میدونستم مراد بیاد تهران قرار چکار کنه و برای چی میخاد بیاد خونه مون ولی ته دلم بازم ازش راضی بودم چون بهترین سکسی که داشتم را با مراد داشتم . خب وقتی برگشتیم تهران از بس که مراد در کونم سیلی زده بود میدونستم کونم یا کبود شده یا قرمز شده از طرفی هم احسان خیلی تو کف بود و میخاست منو بکنه منم که کس و کونم حسابی گشاد شده بود بهش اجاز ندادم بکندتم تا دو هفته نزاشتم بکنه بعد وقتی توی حموم بودم یوئی اومد داخل منو بغلم کرد و وای من که داشتم سکته میکردم یکمی ازم لب گرفت و نشست جلوی کسم و کسمو میبوسید هی میگفت جون فدات بشم عشقم وای هنوز جای چکهائی که مراد به کونم زده بود کامل خوب نشده بود میترسیدم احسان کونمو ببینه احسانم که عاشق خوردن و لیسیدن سوراخ کونم بود منو دولام کرد وای وقتی کونمو دید بهم گفت دختر این کبودیا چیه رو کونت دوباره رفتی شیطونی کردی؟منم هیچی بهش نگفتم احسان گفت هر کی کردتت ملوم بوده خیلی کون دوست بود بعد یه جونننننییی گفت و دهنشو کرد لای چاک کونم و شروع کرد لیسیدن سوراخ کونم وای منم حشرم زد بالا احسان کونمو میخورد کسمو لیس میزد و میگفت جون زنم جنده اس زنم کس میده کون میده هی اینارا تکرار میکرد منم حشرم زیاد شده بود میگفت احسانم بکن منو بکن منو بعد احسان بلند شد دم گوشم گفت بگو ببینم خوشگلم کی کردتت گفتم هیچکی بخدا احسان هی با دستش از پشت لای کس و کونمو میمالید منم شهوتی بودم هی میگفتم بکن احسن بکن بکن احسانم با حس شهوت و کنجکاوانه ای میپرسید بگو کی کردتت تا بکنمت تا اینکه بلاخره از زبونم در رفت و گفتم مراد منو گائیده مراد مراد احسان گفت جوووووووووووننننننننننن میدونستم اون میکندت برای همین بردمت پیش اون میخاستم ببینم تو بهش میدی اون میدکندت یا نه برگشتم بهش گفتم گوه خوردم غلط کردم بخدا دیگه چنین کاری نمیکنم ولی احسان میخندید و میگفت چرا عشقم چرا دیگه نمیکنی ؟ مگه من جلوتو گرفتم تو زن هات سکسی هستی از اول هم میدونستم قبل از من کلی سکس داشتی ، گفتم احسان بخدا نمیکنم دیگه بهت قول میدم ، لبمو بوسید گفت اگر من ازت بخوام بازم به مراد کس بدی چی؟ شوکه شده بودم نمیدونستم چی باید بگم ترس همه وجودمو گرفته فکر میکردم احسان میخاد طلاقم بده احسان که دید من شوکه هستم و ترسیدم منو محکم بغلم کرد گفت راستشو بخواهی منم دوست دارم تو به چندتا مرد کس بدی و میکننت . با همون ترسی که داشتم گفتم احسان شوخی میکنی میخواهی منو طلاقم دتبال بهانه میگردی؟نمیخاد بهانه بیاره اره من جندم من خرابم برو هرکاری میخواهی بکنی بکن برو طلاقم بده از دستم راحت شو . بعدشم گریه ام دراومد و اشکم سرازیر شد احسانم هی قربون صدقم میرفت و من و میبوسید و میگفت عشقم گریه نکن من دیونتم من عاشقتم من میمیرم برات تو همه زندگیمی هی سعی میکرد منو ارومم کنه وقتی دیدم نه انگار واقعا داره با صداقت حرف میزنه و با همه وجودش داره بهم میگه دوست داره من کس بدم به دیگران ارومتر شدم و ازش پرسیدم تو واقعا داری راست میگی و دوست داری من با مردای دیگه سکس کنم اونم گفت به جون تو نه به جون خودم دارم راستشو بهت میگم از اول هم میدونستم تو هات و سکسی هستی و محاله که من بتونم تورو محدودت کنم و هرگز هم نمیخواستم محدودت کنم گفتم پس اون قولی که ازم گرفتی چی بود گفت راستش اوایل زندگیم با تو بود خب بهم حق بده که زورم اومده بود قبل از من یکی دیگه پرده تو زده باشه منم خنده ام گرفت و گفتم خب حالا پس چرا میگی برم باز کس بدم احسان گفت الان فرق میکنه دیگه تو مال منی و هر وقت عشقم بکشه باهات سکس میکنم و چه عیبی داره که دیگران هم از این اندام فوق العاده و از این زیبائی لذت ببرن گفتم نمیدونم والا چی بگم ؟احسانم گفت هیچی عشقم از الان به بعد از طرف من تو ازاد هستی با هرکی عشقت میکشه سکس داشته باشی حتی اون دوست پسرای قبلیت گفتم واقعا راست میگی ؟گفت آره بخدا میخواهی با خونم امضا کنم گفتم دیونه خفه شو این دیگه چیه بعد خودمو تو بغلش رها کردم و یه نفس راحتی کشیدم و خیالم راحت شد که شوهرم درکم کرده . بعد ازم پرسید دوست داری الان با کی سکس کنی با دوست پسرت یا با مراد ؟گفتم دوست پسرام احسان خندید و گفت مگه چندتان؟منم خندیدم گفتم دوتا بودن گفت خب کدومش بهتر بود بگو اون بیاد سکس کنید گفتم دومی خوب بود ولی مراد از اون هم بهتر بود بعد بهم گفت بیا بشورمت بریم بیرون و از اول همه را برام مو به مو تعریف کن دلم میخاد همه چیز را بدونم گفتم عه احسان دیگه گذشته گذشته ولش کن گفت نه عشقم باید برام تعریف کنی بعد خوب منو شست و هی کسمو میبوسید و قربون صدقم میرف و میگفت کس عشقم کیر میخاد کس عشقم کیر میخاد منم میخندیدم گفتم فقط کسم نه کونمم کیر میخاد . بعد رفتیم بیرون و مجبورم کرد هر چی تا اون زمان سکس کرده بودم را براش تعریف کنم و اونم هی میگفت جون جون وای چه جنده ای نازی گرفتم منم میگفتم عه مگه من جنده ام و با هم میخندیدم . بعد از اون روز چه سکسهائی که نمیکردم با کلی مرد خوشگل و خوش هیکل و دوست پسر دومم و باز هم با مردا سکس کردم و احسان توی اتاق خوابمون دوربین مخفی گذاشته بود ولی خب من میدونستم که دوربین داریم و فیلم کس و کون دادنم هامو ضبط میکردیم و احسان با دیدن فیلمه جق میزد و یکی دوبار هم به دوستش کس دادم خلاصه دیگه واقعا زندگیم بینهایت زیبا و شگفت انگیز شده .

نوشته: مهناز

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها