داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

گاییدن دختر دختر عموم

سلام ب همه دوستان …سعید هستم ۲۵ساله از اصفهان. و این داستان مال پارسال دلم نیومد واستون بگم که به سکس یهویی با عسل کون سفید منجر شد …پارسال رفته بودم خونه دختر عموم و یه دختر داره که سال آخرش بود و رشت تجربی بود و یه زمانی با پدرش کار برقی میکردم و از عسل براتون بگم که قدش حدودا ۱۷۰ و بدن توپر و فوق العاده سفید که دست بهش بزنی سرخ میشه و یه باسن گرد و سینه های ۶۰ و کلا یه دافی تمام عیار بود و اون سالها ک میرفتم خونشون بچه بود ولی الان چون زهره دختر عموم خودش مربی ایروبیک و سرحال هست و منم کلا از قدیم چشم دنبال اون بدنش بود و خودشم یجورایی فهمیده بود ولی بخاطر خونواده چیزی بروز نمی‌داد وعسل هم به مامانش رفته بود و بدن سرحال و مستی داشت و فوق العاده چون تک دختر بود بهش میرسیدن و بهش توجه زیادی داشتن …خلاصه ما رفتیم و داشتیم با نرم افزار متلب مال برق هستش کار میکردیم و و دختر عموم از من و شوهرش پذیرایی میکرد و یجورایی با اندام تازش خود نمایی میکرد و موقع ناهار بود تقریبا گفت زهره قدیما یه عسل کوچولو داشتین و یهو حرفم قطع کرد و گففف من دیگه بزرگ شدممم و از اتاقش اومد بیرون و وااای وااای تا دیدمششش یهو برقی تو بدنم افتاد …یه یه تیشرت مشکی لش که ممه های بی سوتینش قشنگ چشمک میزد و یه شلوار لی زخمی که چه عرض کنم پاره پوره که قشنگ یه لبه از شرت مشکی و اوون رونای سفید و اون باسن تپلش خود نمایی میکرد و و تا منو دید گفت سلام چقد عوض شدی سعید و دست داد و منم دست نوازش گرفتم و یکم فشار دادم و گف آییی و یهو یه بوس برایش فرستادم و رفت پیش زهره تو آشپزخونه و منم از پشت به کونش دید میزدمم که چجوری لمبرای کونش تکون میخورد و یهو برگشت و یه نگام کرد و منم یه بوس دیگه فرستادم براش و زبونش در آوردد و رفت و کلا دیگه تو کف این دختر بودم ونشستیم رو میز ناهار خوری و عسل روبرو من نشست و اون دوتا روبرو هم و هی دلبری میکرد و موهای لختش هی میداد رو شونه هااش هک گفتممم الان غذا مو نیفته و یهووو بهش گفت راس میگه و مامانش هم هر چی من گفتم اصلا گوش نمی‌دهههه و زهره سریععع گفت ساکتتتت و دلتم بخواد مگه نه که تفلیس با یه لحن مظلومانه گف بله حضرت خاانووم و همگی خندیدیم و فهمیدم چه زن ذلیلیه پاک عسل هوش از سرم پرده بود و یهو پامو دراز کردم و زدم به پاهاش و گفتتت عع و اونم پاهاشو میزد به پاهاممم و یهو کامل پاشو دراز کرد و گذاشت رو زانوم و کیرممم شق شق بود و یهو انداخت روش و گفتممم کمرش شکستتت و زدم زیر خنده و عسل پاش بیشتر فشار داد روش و منم دسم بردم یواش زیر میز و یه نیشگون از پاش گرفتم و انگاررر پنبه بود و نررم و گفف آیییی و یهو همه شوکه شدن و گف مامااا یه چی گااازم زد و زهره خاست بره زیر نگاه کنه گفتم بابا چیزی نیست و بیخیال شد و عسلم پاش برداشت و چنگال انداختم زیر میز و یه نگاهی به زیر بندازم که زهره گفت ععع صبر کن خودم بیارم و خودم سریع رفتم و نذاشتم کسی بفهمه و تا چشمم به بدن تازش و اون پاهاش خورد دوباره شق کردم گفتم ای بابا اینکه شورتش مشکی بود و الان قرمز شد …و تو همین فکر بودم و یهو گفتم از چه رنگی خوشتون میاد و هر کی یه رنگی گفت و منم گفتممم رنگ سفید که با قرمز روش باشه و عاشق رنگ لباس قرمز منم و اینارو که میگفتم عسللل سرخ شده بود و زل زده بود به من و گفتم قرمز اصن به آدم انرژی میده و از این حرفااا و عسل زود تر از همه پاشد و از زهره بابت پخت غذا تشکر کرد و رفت اتاقش و شوهرش هم بلند شد که بره که گفت تشریف داشتین آقااا این طرفا دستای شما رو میبوسه و خخخ منم دلم سوخت و گفت ای بابا بریم پا طراحی سیستم الان منم میام و رفت و یهو زهره یه نفس عمیق کشییید و گف سعییید چرااا زن نمیگیری و منم جا خوردم و اصن توقع نداشتم و گفتم بابا درسته خوشگلم و دختر کش ولی مگه مغز خررر خوردممم و زد یواااش تو گوشم و گفت پرووو و بلند شد طرفا رو ببره که تا چشمم به کونش خورد گفتممم جووون یهو مکث کرد و قلبم وایساده و گفتم الانه که برگرده یه چیز بگه آخه تا حالا اینقدر صمیمی نبودیم و یهو دوباره لمبرای کونش تکون داد و اون بدن سفیدو براقش زیر شلوارکش دل آدم میکند و دوست داشتم از پشت میچسبیدم بههش و و برگشت و تازه دیدم زهره هم شورتش قرمزه و از زیر شلوارک آبی روشن و یاد حرفم رو ناهار افتادم و گفتممم عجببب با یه تیر دو نشون و الباقی طرفا برداشت گذاشت داخل ماشین ظرف شویی و منم رفتم تو نخش باز و یهو شوهرش اومد و گفت سعید جااان من یه چرت میزنم و یکی دو ساعت دیگه بیا اتاقم بیدارم کن تا برنامه کامل کنیم و رفت و منم گفتم چشم و اصلا ظهره به کونش هم حسابش نکرد و داشت لیوان خشک میکرد و گذاشتشون تو اوپن و گفت لا اقل یه لباس راحتی بده به سعید و گفت چشششم و بفرما بریم و رفتم و شلوارک پوشیدم و اومدم بیرون و سریع رفتم آشپز خونه و زهره هم هنوز مشغول تمیز کاری و خشک کردن بود و یهو گفتم زهره ایروبیک واسه تناسب اندام خوبه ولی بدن اون نرمی و لطافت ندارن البته برا خانوما به گمونم و حرفمو قطع کرد و گففف والا من که اینجور نیستم گفتم هیشکی نمیگه دوغم ترشه …خخ و باید از دوغ خوراش پرسید و گفت البته دوغ خور بهتره بگیم و با یه لحن خاصی گفت و خندم گرفت و اونم خندید و فهمیدم چراغ سبز گرفتم و و بزار ببینم دخملم خوابه و الان میاامو رفت و با یه دامن کوتاه تا بالا زانو و یه تیشرت لش مشکی اومد و گفتم بابا بدون لباسم خوشگلی چقدرررر و گفت نه اصلا نیستم و گفتم دوغ خورش که خوابه باید از دوغ خورش پرسید و گفففت حالا دوغ خوراش و گفت حسودیت میشه گفتم به شما نه ولی به مهندس چرااا خخخخ و زدم زیر خنده و گفت آره فقط فکر کرده همه چیز پول و مقام میشه و اصلا فکر ورزش و تناسب اندام نیست و جون به جونمون کرده اصن کاش با خودت میبردیش فیت نس و منم گفتم چشممم و شما جوون بخواه سفید برفی اومد گفت این اینستا چی داره همش میگردین توش نزدیکم که شد بدنم گر گرفت و گرمای بدنش و سفیدی بدنش دیوونم میکرد و منم گفتم بابا خفننن و بازوش رو فشار دادم و گفتم مثل پنپس ک گفتم شنیدن کی بود مانند دیدن سعدیاااا و صندلی چسبوند بهم و قشنگ چسبید بهم از ‌پهلووو و گفت عسلم با خودم میبرم و گفتم مشخصه به مامانش رفته و جذاب شده ولی دود از کنده بلند میشه کندههه و با دست چپم شونه چپش محکم فشار دادم و همون‌جوری نگه داشتم و هی یواش نوازش میکردم و حرف می‌زدیم و می‌گفت شما هم خوش استایلی و یه خانووم خوب نصیبت بشه و گفتم اگه مثل خودت باشه قبوله و گوشم کشید فقط دلم میخواست بلندش کنم و بزارمش رو کیر راست و گفت خودتم سفیدیا به من نگو سفید برفی و منم دستمو گذاشتم رو پاش یه نیشگون گرفتن و گفتم. آخیش و گفت آیییی نکن کبود میشه روانی و بلند شد که بره سر یخچال و منم حشرم زده بود بالاتر کونش و اون رونش دیدم و گفتم یه لحظه صبر کن با صدا گرفتم و ایستاد و هیچ تکونی نخورد و از پشت گفتم مو چسبیده به لباست و گف موهای خودمن و دست چپم پهلوش گرفتم و با دست راستم یواش گذاشتم رو باسنش و گفت دیدی چاق نیست و منم یواش فشار دادم و گفتم آرهه و یه جوون یواش گفتم و دوباره با دست راستم چنگ زدم و یکم فشار دادم لامصب مث دمبه گوسفند نرم بود و گفف آخخ یواش و گفتم چرا داد میزنی هنوز کاری نکردم که یواش دستم گذاشتم رو رون تپلش و گفتم عسل خواب بود …هیچی نگفت و چنگ زدم به باسنش و گفتم خواب بود که سرش خم کرد پایین و یواااش گفتتت آیییی و صندلی کنار زدم و دستم حلقه کردم دور شکمش و محکم فشار دادم به کون نرمش و یه لرزش خفیف کرد و گفت یوواش و لپشو بوسیدم و گردنش چند تا بوسه کردم و وقتی زبون زدممم کونش فشار داد سمتم محکم و گفتممم جااان چه بدنییی دارییی و دستم از زیر لباسش بردم و محکم دوتا ممه گرررم و نرم گرفتممم و گففف اوووف فشارش ندههه بمااال بمااال و همزمان هی زبونم می‌کشیدم و گردنش می‌خوردم و که گففف آخخخخ و سرم آورد کنارشش و لباش گذاااشت رو لبااام و کامل برگشت رو بروووم و منننمم محکممم لباش و می‌خوردم و صدااا ملچ ملچچ بلند شد که سرم کشیدم و با دستم گذاشتم رو لبم و گفتممم هیسس بیدار میشن ووو بلوزش داد بالا تا چشممم خورد به ممه های نوک قهوه ای و سر بالااا اوووف تا خودت آگاااه زبونم رفت روشن و سوراخ نافش زبوون زدم و دوباره ممه هاش خوردممم و برش گرداندم و گفتممم. آخ آخخخخ چه حالی می کنه مهندس و گففف شمام مهندسییی و یه لب داغ ازش گرفتم و سرش هول دادم پااییین و گفتممم بخورش واسمم و یهو شلوارک با شرتم با هم کشید پااایین وکیر ۱۸سانت و کلفتم مث فنر راست چسبید به شکمم و گفف اوووم چه خوشرنگه و کلفت و و با دستش حلقه کرد دورش و چند بار زبون که زد نوکش انگاار برق بدنم گرررفت و محکم فشارش میداد و نوکش کرد تو دهنش و منم سرش گرفتم و محکم فرو کردم تا حلقش رفت و عوق زد و دوباره خودش سرش جلو و عقب میکرد و با چشای خمارش هی منم نگا میکرد و منم همش زبونم می‌کشیدم به لبام و سرم به علامت تایید پایین میکردممم و سرعتش بیشتر کرد و گفتتت بخورششش و با چندتا تقه محکم آبم با فشااااا ریخت تو دهنش و خودش کشید عقب و یکمش ریخت رو لباسش و یهو که رفت عقب دستش خورد به لیوان آب و افتاد شکستتت و منم بی حااال نشستم رو صندلییی و آبم تف کرد تو سینک و آب باز کرد رووش و منم سریع کشیدم بالا و رفتم پذیرایی و زهره یکم بعد خودش درست کرد و آب زد به صورتش و با یه لیوان شربت اومد و گففف رواانی چرااا ریختی تو حلقممم نمیگی یهو غرق میشم تو آب و گفتم شناگر خوبی هسیتاا نمیدونستم و لبای داغش رو گذاشت رو لبم و گفت کجاهاشو دیدی و رفت اتاق مهندس و اومد رفت آشپزخونه و خواستم برم دنبالش که یهو دوباره در اتاق باز شد و مهندس گفت چرا بیدارم نکردی و خودم حالت خواب گرفتم و یهو زهره گفت طفلی خسته خواب بود و یه چشمک زد بهم و عماد رفت سرویس و اومد که ادامه کار انجام بدیم

نوشته: سعید

دختر عمو

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها