داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

پاهای خواهر بدنساز (۱)

سلام من مهدی هستم ۱۸ سالمه و این یک خاطره واقعی از چند ماه پیش منه و برای حفظ خطرات احتمالی اسم هارو جا به جا میگم
پدر من راننده تریلی هست و بیشتر اوقات خونه نیست.
من یه خواهر دارم که ۱ سال از من بزرگ تره و ۱۹ سالشه و یه برادر کوچکتر که ۵ سالشه، اسم خواهرم ملیکا و برادرم هم امیرحسین.
من از کودکی و به طور خیلی عجیب حس فوت فتیش پیدا کردم و همیشه اینو پنهان کردم که مبادا کسی بدونه
خواهر من بدنسازه و قدش شاید ۱۶۷ باشه و هیکل درشتی نداره و لاغره و به خاطر بدنسازی که میره بدنش یکم فرم داره و از اخلاقیاتش بگم که یه دختر شیطان صفت و پلید و از طرفی شیطون و مغرور. من از وقتی که حس فوت فتیشم مثل سایر ارکان اخلاقی و جسمانیم برای به کمال رسید دیگه خیلی بیشتر به پاهای دخترا بخصوص خواهرم توجه داشتم هرچند که این بده.
خواهر من هر روز ساعت ۵ تا ۷ میره باشگاه و خسته میاد خونه.
راستی از خودم بگم که یه پسر با قد ۱۷۲ و هیکل معمولی.
داستان از چند ماه پیش (شاید ۸ ماه پیش) شروع شد که خواهرم بدنسازی رو شروع کرد و منم عاشق کتونی هاش و پاهاش شدم.من همیشه توی این مدت سعی میکردم وقتایی که میاد خونه و میره حموم برم سراغ کتونی های توی باشگاهش که یه عالمه بهم حال بده. اون روز های زوج می‌رفت و وقتی که میومد کارم دیگه مشخص بود، یواشکی میرفتم بو میکردم، از بوشون بگم که بویی تند داشت و اگر فوت فتیش نداشتی قطعا نمی‌دونستی تحمل کنی و من بعضی وقتا که بو میکردم مو های دماغم جر میخورد چون هیچ وقت کتونی های باشگاشو نمیشت و همیشه توی جایی بودن که هوا نمی‌رسید. اما من چون دلباخته بودم این حرفا حالیم نمیشد. گاهی هم اینقدر بو میکردم که یکی دوبار ریه هام عفونت کردن و به گاه رفتم. یک روز خواهرم طبق معمول اومد و رفت که دوش بگیره و من منتظر بودم بره حموم و قایمکی مادرم برم پیش جاکفشی که به کتونی ها برسم. رفتم داشتم فاز می‌گرفتم که به دفعه بدون انتظار در باز شد و خواهرم منو دید و گفت چکار میکنی ، منم که خیلی ترسیده بودم گفتم دارم کفشارو مرتب می‌کنم که گفت کتونی های من که توی جاکفشی بود چرا درآوردی، گفتم افتاد وقتی داشتم مرتب میکردم که یه لبخند مرموز زد و گفت باشه و در رو بست. چند روز بعد هم که از باشگاه اومد رفت حموم و جوراباشو تو اتاقش که لباس عوض می‌کنه جا گذاشت که ببره توی حموم بشوره. منم رفتم از فرصت استفاده کنم و برای اولین بار به جورابا برسم که رفتم توی اتاق و تا گرفتمشون دستم دیدم مثل جن از پشتم درومد گفت عه مرسی داداشی که میخوای جورابامو برام بیاری و منم باز ریده بودم به خودم گفتم خواهش میکنم و دادمشون بهش. فرداش توی اتاقم بودم و داشتم با کامپیوتر کار میکردم که اومد توی اتاقم و بهم گفت که میشه ایمیلتو برام بزنی چون گوشیم ظاهراً گوگل پلیش کار نمیکنه می‌خوام چیزی دانلود کنم. منم واسش زدم و بدون تشکر رفت بیرون. با چند روز بعدش که از باشگاه اومد دیدم خیلی خسته بود و گفت خستم و لباش و کفاش و جوراباشو هم داخل ساکش بودن بهم گفت میشه اینا رو بزاری توی اتاقم تا برم بیرون الان بیام. منم گفتم روی چشم و گرفتم بردم توی اتاقش و باز کردم دیدم به به هنوز عرق جوراباش خشک نشده و شروع کردم باهاشون خودارضایی کردم و آبم اومد درآوردم ریختم توی دستم و گذاشتمش سر جاش اون جوراب مچی سفید رو.
شب همین شب مادرم و برادرم رفت خونه یکی از اقوام برای عیادت و ما تنها شدیم
توی اتاقم بودم و داشتم فیلم میدیدم که خواهرم اومد بالای سرم. نشت روی تختم و پایین تخت بودم.
بهم گفت یه چند تا ویدیو می‌فرستم واسم بگو علتش چیه!
منم گفتم باشه بفرست.
وقتی فرستاد دیدم بله این شیطان رجیم داشته بازیم می‌داده و ازم فیلم گرفته. چند تا فیلم ازم داشت که یکیشون مال خودارضایی با جوراباش بود و یکی هم مال بو کردن کفشاش
من که دیگه می‌دانستم اسیرش شدم بدون هیچ حرفی سرمو انداختم پایین.
خواهرم بهم گفت که دوتا راه بهت میدم یا اینکه به مامان و بابا نشون میدم که بکننت یا باید بشی خدمت کار من.
منم گفتم گوه خوردم و اینا که گفت راه حل رو بهت دادم انتخاب کن
منم گفتم باشه چیکار کنم؟
گفت حستو می‌دونم چیه و اون ایمیل رو واسه این گرفتم که برم سابقه جست و جوی گوگلت رو پیدا کنم و دیدم که چه انگلی هستی تو
بعد بهم گفت که عذابت از الان شروع شد
بعد پاهشو که روی تخت نشسته بود داد بالا و گفت بیا انگل خانوم واسه خودت تغذیه کن
منم شروع کردم به لیس زدن پاهاش. پاهاش بودی چندان لذت بخشی نمیداد چون تازه از حموم آمده بود بیرون.
منم مثل یه نوزاد داشتم انگشتای پاشو مک میزدم، مزه خوبی داشت
اینقدر واسش لیس زدم که ارضا شدم توی شرت خودم و اون که دید گفت: چقدر حقیری تو انگل
بعد پاشد و آب دهانم رو که پاشو خیس کرده بود رو به سینم مالید و رفت . منم هم خوشحال بودم هم حقیر.
فرداش که از باشگاه اومد آب ها قطع بودن. گفت عه آبا قطعه!؟
گفتم آره ولی یه لیتر آب داریم نمیشه رفت رفت حموم.
اومد نشست روی مبل و گفت بیا بریم توی اتاق یه فکری دارم.
بدون اینکه مامانم بفهمه رفتیم و گفت صبر کن تا مامان و داداشمون برن خونه پدربزرگ می‌خوام کونتو پاره کنم و یه ضربه زد به تخمام
مادرم رفت و گفت خب بیا جورابامو بشور با اون اب و بعدش بیا.منم بدون هیچ حرفی رفتم و شستم و پهن کردم وقتی اومدم، اون روی مبل بود و گفت بشین جلوم و نشستم. بعد گفت کارتو بلدی دیگه انجام بده منم حالت سجده وار داشتم پاهاشو لیس میزدم و اون سرش توی گوشی بود.

ادامه…

نوشته: مهدی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها