داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

پاهای خوشگل عمه

سلام من آرمینم و ۱۹ سالمه. توی شهر ساری زندگی میکنم. قدم ۱۷۱ و وزنم ۶۹.
داستانی که میخوام براتون تبدیل کنم مربوط به ۳ سال پیشه‌. من از اون دوران اطلاعاتم در مورد سکس و اینجور چیزا بالا بود و فهمیده بودم که فوت فتیش دارم.
هر موقع میخواستم پورن ببینم فیلمای پا رو انتخاب میکردم و توی واقعیت هم چشمم دنبال پای دخترا بود.
اما خب یه روز خونه عمه ام اینا مهمونی بودیم. شوهر عمه ام راننده بود و باید یه باری رو تا تهران میبرد. اون شب هم خونه نمیومد. عمه ام از من خواست تا شب پیشش بمونم. منم قبول کردم و وقتی که مامان و بابا رفتن عمه جامون رو توی سالن پهن کرد.
در مورد عمه ام بگم ۳۱ سالشه. قیافه اش از نظر من عالیه و آدم تقریبا مدرنی هم هست. من به عمه ام حسی نداشتم اما خب نمیتونستم در برابر پاهای خوردنی اش مقاومت کنم.
عمه یه قسمت سریالش رو نگاه کرد و بعد خوابید. بعد از نیم ساعت و خوابیدن عمه بالشم را سمت پایش گذاشتم.
لاک مشکی زده بود و انگشت هایش تمیز و زیبا بودند. میخواستم بگیرمشان و در دهانم بگذارم.
آرام دستی بر پایش کشیدم. پایش را تکان داد. ترسیدم و منصرف شدم. اما نمیتوانستم بی خیال شوم. دوباره برگشتم. روی کیرم خوابیدم. رفتم نزدیک و پایش را بو کردم. بوی بدی نمیداد. دستم را روی پایش گذاشتم. برام مهم نبود چی میشه. خیلی واضح دست کشیدم. میخواستم بوسه ای بر پایش بزنم که بیدار شد.
گفت : داری چیکار میکنی آرمین ؟
دستپاچه شده بودم. نمیدونستم چی بگم. گفتم هیچی یه مورچه رو پاهات بود خواستم برش دارم.
میخواستم سرم رو بزنم به دیوار با این کسشعری که گفتم.
گفت : داشتی با دهنت مورچه رو برمیداشتی ؟ چرا رفتی اون پایین خوابیدی ؟
نمیدونستم چی بگم. زبانم قفل شده بود. گفتم : عمه. من فوت فتیش دارم.
معنیش رو میدونست. گفت : که اینطور. پس بگو چرا عین هیزا همه اش چشمت دنبال پای اینو و اینه.
خجالت کشیده بودم. عمه پایش را سمتم دراز کرد. وقتی دید هیچکاری نمیکنم : خب. آقای فوت فتیش. اینم پا. ببینم این فوت فتیش چیه.
حس عجیبی داشتم. ترکیبی از خوشحالی و عذاب وجدان.
پایش را بوسیدم. به قیافه عمه نگاه کردم. قیافه ای ناامیدانه ای داشت. کارم را ادامه دادم. تمام پایش را بوسیدم. بعد کار با زبان را شروع کنم. پایش را مثل بستنی لیس زدم. انگار بهشت را به من داده بودند. عمه هم حکم حوری را داشت‌. رفتم سراغ انگشت های بامزه و خوردنی اش. اول ۴ تا انگشت کوچیکش رو خوردم و بعد انگشت شصتش را با لذت هر چه تمام تر خوردم.
وقتی کارم تموم شد عمه گفت : اینکار الان بهت حال داد ؟

آره عمه جون. عالی بود.
عمه لبخندی زد و گفت : از همون بچگی خنگ بودی.
و رفت پاهایش را شست.
بعد از اون ماجرا رابطه ام با عمه عین قبل نشد. ولی خب هر دو مان لذت برده بودیم.

نوشته: آرمین

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها