داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

ازدواج شرعی با خواهر زن -۱

سلام اسمم مصطفی است حدود پنج ساله ازدواج کردم زنم هم اسمش مریمه خیلی هم خوشکله و سفید ما کلا تو یه خانواده مذهبی زدنگی می کنیم و وقتی این داستانهای ضربدری رو که با باجناق و خواهر زنه می شنونم با اینکه خیلی خوشم میاد ولی میدونم گناه داره و با این کار زنم به من نامحرم می شه اما
همیشه تو فکر این بودم که آیا می شه یه راه شرعی برای ارتباط با خواهرزن پیدا کرد یا نه.

یه روز که رفته بودیم با زنم و باجناقم شهر ری اونجا یه آخوند دیدم گرفتمش یه کنار ازش سوال کردم میشه آدم با خواهرزنش ازدواج کنه؟ شیخه هم گفت: فقط در صورتی که از زنت طلاق بگیری میشه. گفتم اگه خواهرزنم شوهر داشته باشه چی؟ آخونده گفت تو منو مسخره کردی؟ خوب اونم باید خواهرزنتو طلاق بده تا شما با زناتون نامحرم بشین بعد تو می تونی خواهرزنت رو به عقد خودت دربیاری. باجناقت هم می تونه زن تو رو بگیره. ولی این کارها خوب نیست تو فکر اینکارها نباش. من هم ازش تشکر کردم و رفتم.

چند ماهی این قضیه رو روانم بود و همش بهش فکر می کردم تا اینکه یه شب یه اتفاق عجیب برام افتاد. موقعی که داشتم با زنم سکس می کردم و آروم و عشقولانه تلمبه می زدم زنم ازم پرسید تو به غیر من به کس دیگه هم فکر می کنی؟! من با تعجب و خیلی با محبت بهش گفتم نه عزیزم این چه حرفیه می زنی
من فقط تو رو دوست دارم. ولی توی دلم یه چیز دیگه می گفتم ((آره عزیزم خیلی دوست دارم خواهرتو بکنم)). هیچی یه هفته از این جریان گذشت و دوباره یه روز زنم موقعی که داشتیم با هم تو حموم حال می کردیم و داشتم کسشو می خوردم باز به من این حرفو زد. راستش من یه کم جا خوردم چرا زنم داره از این حرفا می زنه. نکنه خبریه! بهش گفتم چرا از این حرفا می زنی ؟ گفت : هیچی دوست دارم بدونم مثلا الان داری کس منو می خوری به غیر من هم فکر می کنی یا دوست داری مثلا الان کس اون بود؟ راستش رو بخواین یه کم مورمور شدم وقتی اینو گفت. از یه طرف دوست داشتم راستشو بگم ولی از طرفی می ترسیدم بگم رابطم با زنم خراب شه و دیگه از من خوشش نیاد. ولی دلمو زدم به دریا و بهش گفتم اگه بهت بگم از کی خوشم میاد تو ناراحت نمی شی ؟ اون هم خیلی
سریع و بدون من من کردن گفت نه بگو. من هم که تو اون لحظه قلبم داشت از سینه ام می زد بیرون یه آه عمیق تو دلم کشیدم و شروع کردم حسابی کسشو لیسیدن و خوردن و بعد تو یه لحظه گفتم من دوست داشتم الان کس خواهرتو می خورم. وقتی اینو گفتم انتظار داشتم الان زنم داد و بیداد راه بندازه
و ناراحت بشه و… اما با کمال تعجب دیدم که خوشحال شد و گفت: واقعا (به سبک خانوم منشیه) من دیگه داشتم شاخ در میوردم آخه فکر می کردم زنم خیلی موءمن باشه و از این حرفها بدش بیاد. اون هم نسبت به خواهرش. به خاطر همین یه جورایی به حرفا و کاراش شک کردم و گفتم نکنه این با خواهرش سر و سری دارن؟

ادامه دارد

نوشته: مصطفی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها