داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

مجتبی و دختر کون گنده همسایه

سلام این داستان واقعیه واز سال 93شروع شد.ما شمال کشور زندگی میکنیم سنم 32 و قد175 وو زنم 81 ورزش رزمی کار میکنم داستان از اینجا شروع میشه که تو کوچمون یه مستاجر اومده بودن و اصالتن مال تهران بودن 2تاخواهر 1بردار ومادرشون.دختر بزرگش(نسیم) واقعا خوب گوشتی بود کونش خیلی بزرگ بود و اینکه 4ماه از طلاق گرفتنش میگذشت.چندبار مادرش رو سوار کرده بودم شمارمو گرفته بود واسه جایی رفتن دیگه به اژانس زنگ نزنه من میبردمش.یه شب زنگ زد که دخترمو ببر بهش رانندگی یاد بده پول بنزینت هرچی شد میدم منم قبول کردم.هفته ایی 2بار باخواهر کوچیکترش میومد واسه تعلیم رانندگی.شبا میبردمشون با لباس راحتی میومد برق از سرم میپرید کون به این بزرگی محال بود.روز اول شمرشو گرفتم و پیام دادنمون شروع شد ولی اصلا راحت نبودیم که بعد 1ماه دیگه خودش زنگ میزد بیا میخوام برم فلانجا میرفتم برسونم.یه روز توماشین گفتم میخوام باهات دوس بشم اونم گفته بود که ما همین الانشم باهم دوستیم ولی گفتم میخوام باهات راحتتر باشم اون فهمید منظورم چیه دقیقا یادم میاد گفته بود اگه اسمشو بیاری(منظور سکس بود) دیگه سوار ماشینت نمیشم منم حرفی نزدم گفتم باید عمل انجام شده قرار بدمش.یه شب باهاش برنامه چیدم ببرمش جنگل اونم قبول کرد وفردای اونروز پسر عموم ماشین منو گرفت ومنم به اجبار نیسان اونو گرفتم ولی نمیتونستم بیخیال جنگل رفتن بشم و سوارش کردم ورفتیم سمت جنگل بارون نم نم میباریدگفتم نسیم بهم اعتماد داری یدفه گفت نه منم ناراحت شدم گفتم پس بهتره که برگردیم بریم خونه وقتی دور زدم چندکیلومتر برگشتم گفته شوخی کردم منم از خداخواسته انداختم یه مسیر دیگه رسیدیم یه جای خلوت پیاده شدیم رفتیم یه جایی که به جاده دید نداشته باشیم بعد اینکه یکم خوراکی خوردیم دستمو انداختم دور گردنش دیدم بدش نیومده یدفه 2تا بوسش کردم دیدم خیلی زود وا داده لبشو انداخته رو لبم چنان زبونمو میخوره کم اوردم همین حین سینه هاشو چنگ میزدم داشت دیوانه میشد ولی نمیذاشت کسشو از رو لباس بمالم اجازه نمیداد بعد یک ربع دیدم پاشده میگه بریم بسه دیگه وخیلی جدی بود منم گفتم بریم بلند شدم از یه مسیر دیگه بردمش بین شمشاد (پوشش گیاهی خیلی خوبی داره تو جنگل)دوباره چسبیدم بهش دیدم میگه دیرمون شده بریم خونه هی بهانه میاورد منم گفتم بابا تمومش کنیم دستمو مینداختم تو شلوارش کونش دیوانم کرده بود ولی به هیچ عنوان قبول نمیکرد گفتم بهترین راه اینه که خودم لخت بشم یکدفه شلوار وشرتمو کشیدم پاییین مات شده بود دیگه تسلیم شده بود با دستاش چسبید به درخت شروع کردم به کردنش 10 دقیقه ایی کارم تموم شد.نشستیم تونیسان خیلی بهم ریخته بود هم ظاهری وهم فکرش.بردمش خونه اون موقع داداش کوچیکشو باخودم میبردم باشگاه اون غروب داداششو نفرستاد که بیاد بریم باشگاه یعنی ناراحت بود ازم پیام داد بهم دیگه به من زنگ نزنو فلان منم گفتم باشه.بعد تمرین اومدم گوشیمو نگاه کردم ودیدم پیام داده خیلی دوست دارم واین تازه شروع ماجرابود شبا میاوردمش خونمون 4سال باهم بودیم که از شهرمون رفتن وکم کم رابطمون تموم شد.

نوشته: مجتبی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها