داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

امید و دختر همسایه

هوا خيلي سرد بود. از اون هوا هايي ك سگ توش به گا ميره. خيلي وقت بود ك دم ساختمان كلاس زبان ايستاده بودم. سوز سرما، عين كير خر، به صورتم برخورد ميكرد. هر چقدر هم زنگ ميزدم، نميرسيد… تو دلم داشتم فحش خارو مادر به رئيس كلاس زبان ميدادم، كه يهو يه پرشيا، جلوم زد ترمز و گفت: بيا بالا قنديل! پدرم بود. منم سوار ماشينش شدم و گفتم: نميگي پسرت، اينجا ميميره؟ يك ساعت اينجا معطل كردي منو ك چي؟ خودم ميومدم دگ… نميدونم براي چي انقدر گير ميدي… از تو آينه نگاه كرد و گفت: آخرين باري ك بهت اجازه دادم بري بيرون، تورو با يه دختره ديدم… يادت رفته؟ منم ك انگار خفه خون گرفته بودم، خودمو به اون راه زدم و حرفاي بابام رو به تخمم گرفتم. وقتي رسيديم سر كوچه، منو پياده كرد و گفت، من جايي كار دارم، حدود دو، سه ساعت ديگه ميام. رسيدي خونه زنگ بزن. منم رسيدم خونه و زنگ زدم بهش. مامانم هم طبق معمول، از ساعت ٥ تا ٨ سه شنبه ها، رفته بود دوره، با رفيقاش.

رفتم لباس هام رو در بيارم، زنگ در به صدا در اومد. رفتم و از چشمي، نگاه كردم و ديدم، دختر همسايه پايينيمونه. در رو باز كردم و گفتم: سلام. چطورين الميرا خانوم؟ كاري داشتين؟ با چشم هاي آبي اش تو چشام زل زد و گفت: ببخشيد تورو خدا، غرض از مضاحمت، ميخواستم بگم، اين لپ تاپ من دوباره، پكيده، اگه ضحمتي نيست، ميتونين به نگاه بهش بندازين؟ منم ك ديگه كم كم داشتم از چشماش خجالت ميكشيدم، سر ام رو انداختم پايين و گفتم باشه. بايد بيام پايين؟ همينجور كه خيره داشت منو نگاه ميكرد، گفت: بله اگه زحمتي نيست. با همون لباس هاي بيرون، عزم طبقه ي پايين كردم و باهم رفتيم خونشون. اون دختري حدودا ١٩ ساله بود و خيلي هم خوشگل. خيلي كم ميديدم ك آرايش كنه، ولي باز هم خيلي خوشگل بود. مخصوصا چشم هاي آبي اش كه دل هر پسري رو عاشق خودش ميكرد. هميشه هم، با وضعيتي، خيلي داغون تو ساختمون رفت و آمد ميكرد. مثلا اين بار با يه تاپ صورتي و شلوارك ست اش كه به رنگ بنفش بود، اومده بود بالا، پيش من. من هم ١٧ سالمه و قيافم هم بد نيست و حدود١٧٢ يا١٧٣ قد ام هست. و هميشه سعي ميكنم، خيلي شيك باشم، تا خوشگل! وقتي رفتم تو اتاقش، از تعدد پوستر هاي كتي پري و جنيفر لوپز، تعجب كردم و البته چند تا پوستر لينكين پارك و آدام لوين و امينم هم به در و ديوار اتاقش چسبونده بود. من هيچوقت تا حالا به اتاقش نرفته بودم و چند باري هم ك خونشون دعوت بوديم هم، در اتاقش هميشه بسته بود. رفتم رو تختش نشستم و همينجوري ك داشتم در و ديوار رو نگاه ميكردم گفتم: خيلي به موسيقي علاقه داري؟ گفت: آره، مخصوصا به راك و رپ. نگاهش كردم و گفتم: پس اين همه جنيفر لوپز و كتي پري، چسبوندي به ديوار اتاقت، رپر اند؟ خنديد و گفت: من بدن اين ها رو دوست دارم! لبخندي زدم و گفتم: اووووو!!! لپ تاپ اش رو اورد و گذاشت رو پاهام و خودش هم كنارم نشست. بعد از عيب يابي لپ تاپش و نصب دوباره ي ويندوز، مشغول نصب برنامه شدم رو سيستمش، كه بهم گفت: رابطت با هات چاكلت چطوره؟! گفتم: ديروز طلاقش دادم!!! خنديد و گفت: بيارم؟ – اگه زحمتي نيست. و رفت تو آشپزخونه ك يهو يه صداي جيغ از تو آشپز خونه شنيدم. بدو بدو، رفتم تو آشپزخونه كه ديدم، پخش زمين شده و از زانوش هم داره خون مياد. بلندش كردم و بردمش تو حموم و زانو اش رو شستم و مكان جعبه ي كمك هاي اوليه رو ازش جويا شدم و رفتم اوردم و زانو اش رو پانسمان كردم. بعد بلندش كردم و اوردم روي كاناپه هاي توي حال، نشوندمش و گفتم:باو مواظب خودت باش ديگه… زانوت حالا چرا رخم شد؟ با چشم هاي اشك آلودش بهم نگاه كرد و گفت: خيلي گيجم من. اصلا حواصم به پله ي دم وروديه آشپز خونه نبود. پام بهش گير كرد و افتادم زمين، تا خواستم بلند شم، زانوم گير كرد، به لبه ي تيز كابينت. وبا انگشت، به اون لبه ي تيز اشاره كرد. بهش با شوخي گفتم: حواست به من بود ديگه؟ آره؟!؟ لبخند خيلي جذابي زد و دوباره تو چشم هاي همديگه زوم شديم. وااااي! عالي بود. مخصوصا كه گريه هم كرده بود ١٠٠ برابر جذاب تر شده بود. با مشت به بازو ام زد و گفت: تو ديوونه اي امير! بعد بلند شد و منم بلند شدم. نميدونم چه مرگم شد كه دستم رو دور كمرش حلقه كردم. با خودم گفتم الانه كه بزنه تو صورتم و بهم بگه آشقال ولم كن و از اين جور حرف هاي دفاعي ك يهو، بغلم كرد! من هم كه اوضاع رو جور ديدم، محكم تو بغلم گرفتمش و كلي فشارش دادم. با خودم حس كردم، كسي ك اين طوري ميپره تو بغلم، حتما بوس هم بكنمش هيچي نميگه. يكم از خودم دورش كردم اما همچنان دستام رو كمرش بود. زل زدم تو چشم هاي آسمونيش و لب هام رو گذاشتم رو لب هاش. واقعا عالي بود، حرف نداشت. از همه ي دخترايي ك تا حالا ازشون لب گرفته بودم، بهم بيشتر چسبيد. با دل و جون شروع كردم به خوردن لب هاش و اون هم، كه انگار خوشش اومده بود، باهام هم كاري ميكرد. حدود ده دقيقه، سر پا و ايستاده داشتيم از هم لب ميگرفتيم كه، احساس كردم، داره پيراهمنم رو از تنم خارج ميكنه. منم مانع نشدم و گذاشتم كارش رو بكنه. بعد از چند ثانيه، پيرهنم رو از تنم در اورد و محو بدن ورزيدم شد. همزمان با لب گرفتن از همديگه، داشت روي بدنم رو لمس ميكرد و من رو هر لحظه ديوونه تر. آروم مشغول به در اوردن تاپ صورتيش شدم و بعد از اينكه تاپ اش رو در اوردم، خجالت، هر دو تامون رو فرا گرفت. البته من شرايط جاري رو كنترل كردم و دستم رو به پشتش رسوندم و بند سوتين سفيدي كه به تن داشت رو آروم باز كردم. اومدم سوتين اش رو در بيارم كه دست هاش رو روي سينه هاش گذاشت. حس كردم ديگه واقعا ميزنه تو صورتم و ميگه خيلي پر رويي و از اين كس شعرا، كه بهم گفت: تا همين جاش هم زياده روي كرديم. بسه ديگه… نگاهش كردم و با خودم گفتم، يه تير ديگه اي تو تاريكي بندازم. از كجا معلوم… شايد جواب داد! بهش گفتم: من امشب رو بهترين شب عمرت ميكنم. يه لذتي بهت ميدم، كه تا آخر زندگيت به يادم باشي. نگاهم كرد و مظلومانه بهم گفت نه… و از چشم هاش چند قطره اشك، شروع به چكيدن كرد. خيلي دلم براش سوخت. سوتين اش رو از پشت بستن و گفتم: اصلا من غلط كردم. گوه خوردم، تورو خدا ديگه گريه نكن. ناموسا ديگه گريه نكن. من تورو خيلي دوست دارم و اصلا نميخوام ناراحت باشي.اگه اين كارم ناراحتت ميكنه، ديگه ادامه نميدم. از حرف هام، خندش گرفت و منم تا خنده اش رو ديدم، سريع بغلش كردم و دوباره جمله ي آخرم رو تكرار كردم: اگه اين كارم ناراحتت ميكنه، ديگه ادامه نميدم. ناراحتت ميكنه؟ خيلي آروم گفت نه. سريع از آغوشم بيرون كشيدمش و گفتم: نه؟ با حركت سر بهم فهموند ك ادامه بده. منم تو همون حالت ايستاده يه بوسه به لب هاش زدم و دوباره بند سوتينش رو باز كردم. سينه هاش، خيلي بزرگ نبود، ولي واقعا خوش فرم بود و عالي. با دل و جون شروع به خوردن سينه هاش كردم و با تند تر شدن نفس هاش، فهميدم داره ديوونه تر ميشه. يه چند دقيقه اي اين كار رو ادامه دادم و بعد، دستم رو انداختم زير زانو ها و گردنش رو از روي زمين، بلندش كردم، كه يه جيغ آروم كشيد و بردم انداختمش رو تخت. آروم مشغول به در اوردن شلواركش شدم و وقتي شلواركش رو در اوردم، شروع كردم به بوسيدن رون هاش. دلم ميخواست، ديوونش كنم. آروم آروم، خودم رو به كسش نزديك كردم. همه جاي بدنش بوي عطر ميداد. عالي بود. دستم رو از روي شرت، گذاشتم رو كسش و كمي، مالوندم كه ديدم خيلي، خيلي خوشش اومد. انگشت هام رو انداختم زير بند شرتش و آروم آروم، شرتش رو پايين كشيدم. هنگامي ك داشتم شرتش رو در مياوردم، زل زدم تو چشم هاي خمارش و آروم يه بوسه به لب هاش زدم و شرتش رو كامل در اوردم. يه نگاه به كسش انداختم. وااااي عالي بود. مخصوصا ك شيو هم كرده بود و هيچ مويي هم نداشت. دستم رو گذاشتم رو كسش و آروم آروم، ماليدمش. ديدم ديگه نميتونم، همينجوري فقط نگاه كنم. با كله رفتم تو كسش رو شروع كردم به ميك زدن كس خوشمزش. بعد از يه ربع احساس كردم داره ارضا ميشه، كه از خوردن كسش، دست برداشتم. تو صورتش يه نگاهي انداختم و دهنم رو پاك كردم و گفتم: پرده داري؟ با حال و وضع داغون گفت: آره. شلوار ام رو در آوردم و شرتم رو هم همراهش. وقتي كيرمو ديد، چشم هاش برقي زد اومد كيرم رو دستش گرفت. خوشبختانه، قبل از رفتن به كلاس زبان، حموم رفته بودم و پشمام رو هم زده بودم. همين طور كه داشت برام جلق ميزد، انگار شك داشت كه بخورتش يا همين جوري برام جلق بزنه. ولي به شكش غلبه كرد و آروم يه بوسه ي كوچيك به كيرم زد و يكم از كيرم رو كرد تو دهنش، اما فكر كنم زياد خوشش نيومد و بيخيال شد. با همون جلق زدن، داشتم ارضا ميشدم كه، كيرم رو از دستش كشيدم بيرون و خواستم بكنم تو كسش كه يه لحظه به خودم اومدم و پيش خودم گفتم: كه اگه از كس بكنمش و پردش پاره شه، كلا، آيندش به گا رفته. پس بيخيال شدم، اما اون همچنان ميخواست بكنم تو كسش. يكم براش توضيح دادم كه بد بخت ميشه و از اين حرف ها، كه اون هم قبول كرد و بيخيالش شد. برش گردوندم و به حالت سگي در اوردمش و دو تا تف به كيرم زدم و آروم كردمش تو كون الميرا. يكم فشار دادم. ولي اصلا تو نميرفت. خيلي سوراخش تنگ بود. بهش گفتم: كِرِمي چيزي داري؟؟ كه اونم به يه كرم كه روي ميز تحريرش بود اشاره كرد. برش داشتم. با بوي توت فرنگي بود. يكم ازش زدم به كيرم، كه ديدم كيرم چربِ چرب شد. دوباره اومدم بكنم تو، كه ديدم باز هم درست حسابي تو نميره. پدرسگ، سوراخش خيلي تنگ بود. بهش گفتم، روغن زيتون بدون بو داري؟!!! از حرفم خندش گرفت و رفت از تو آشپزخونه اورد برام و به همون حالت قبلي خوابيد رو تخت. منم مالوندم به كيرم. ناموسا، خيلي كيرم باحال شده بود! بوي توت فرنگي با روغن زيتون قاطي شده بود! اصن يه وضع داغوني داشتيم ما! اينبار كيرم تا وسط هاش رفت تو و به همون قانع شدم و شروع كردم به تلنبه زدن و در حالي ك تلنبه ميزدم، كسش رو هم ميمالوندم. حس جالبي داشت جدا! حداقل از جلق زدن به ياد دوست دختر، بهتر بود! خيييييلي بهتر.بعد از چند دقيقه، ديگه آه و اوه مون داشت سكوت حاكم بر خونه رو به گا ميداد. يك ربعي هم به همون منوال گذشت تا ارضا شد و منم تند تند تلنبه زدم و يكي دو دقيقه بعدش من هم نزديكاي ارضا شدنم بود كه كشيدم بيرون و آبم رو ريختم رو كمرش. دستمال كاغذي اوردم و كمرش رو پاك كردم و يه لب آرتيستي ازش گرفتم. رفتم تو حال و پيرهنم رو تنم كردم و تاپو سوتين الميرا رو هم برداشتم و اومدم تو اتاقش و شرت و شلوارم رو پام كردم و دونه، دونه لباس هاش رو بهش پوشوندم. همچنان، هيچي نميگفت. از اتاق رفتم بيرون و دستمال كاغذي آغشته به آبكير رو انداختم تو سطل زبالشون اومدم تو اتاقش كنارش نشستم و گفتم: چطور بود؟ يه لبخند بهم زد و لبم رو بوسيد و گفت: عالي… بهترين حسي بود ك تا حالا داشتم. شماره اش رو ازش گرفتم و لپ تاپش رو زدم زير بقلم و گفتم، ميبرمش خونمون، رديفه رديفش ميكنم، فردا برات ميارم و از خونشون رفتم. نيم ساعت بعدش هم مامان و بابام با هم اومدن. شب هم دوباره باهم يه سكس چت تو كيك داشتيم كه اونم ناموسا فاز داد. من بعد از اون چندين سكس ديگه هم با الميرا داشتم، كه در آخرين بار، يه اتفاق جالب بين سكسمون افتاد. اگه خوشتون اومد بگيد، تا از اون داستان هم، براتون بنويسم.

نوشته: امید

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها