داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

تنهایی من و دختر همسایه

سلام مهدی هستم این خاطره مال وقتی 23سالم بوده طولانیه ببخشید. دلیلی هم نمیبینم که دروغ بگم میخواین باور کنین یا نه من که حالم رو کردم.
من ساکن یکی از شهرستان های کرمان هستم همسایه ما دوتا بچه داشت یه پسر که اون زمان فکر کنم 20 سالش بود و یه دختر که 18 سالش که اسمش فریباست.
فریبا یه دختر خوشگل و سفید با قدو قامت کوتاه و ریزو میزه مثبعضی از دخترای همسایه دوستان انجمن کیر تو کس نه کون گنده ای داشت و نه سینه درشت ولی صورت زیبایی داشت.
فریبا سر گوشش می‌جنبد و دوست پسر داشت و وقتی 18 سالش با یکی از همونا ازدواج میکنه و بعد کمتر از یه سال طلاق میگیره و میاد خونه باباش من خیلی کم تو خونه تنها میشدم یه شب که خونواده رفته بودن بیرون خونه یکی از اقوام منم که چون بیرون بودم نرفتم بعد اومدم خونه که یه ده دقیقه ای تو خونه بودم و داشتم فیلم میدیدم. یه دفعه صدای در رو شنیدم آخه خونه ما تو در داره یکی تو کوچه اصلی که درب ساختمان بود و یکی روی حیاط که روبه روی خونشون هست رفتم درو باز کردم دیدم فریبا با یه سارافون گل دار و زیر شلواری گل دار دم دره حسی بهش نداشتم یه لیوان دستش بود یادم نبود چی میخواست لیوان رو گرفتم رفتم براش بیارم تو آشپز خونه بودم دیدم خودش اومده تو گفت بابات اینا نیستن گفتم نه گفت فهمیدم با ماشین رفتن بیرون صدای موترت رو شنیدم اومدم بگیرم گفتم اینجا نداریم باید برم از طبقه بالا بیارم از پله ها رفتم بالا اونم پشت سرم اومد بالا لیوان رو پر کردم دیدم پشت سرمه از دستم گرفت و گزاشت رو دیوار کوتاه انتهای پله ها خودشو چسبوند به من قدش تا سینه من بود منم یه زیرپوش تنم بود دستش رو از زیر زد به بدنم و سینه هامو گرفت منم ناخواه راست کردم دست زد به کیرم و یه جون گفت اومد که بره پایین ساک بزنه صدای ماشین بابام اومد و سریع رفت خونشون منم رفتم تو دسشویی یه جق زدم کیرم خوابید اومدم تو خونه.
خلاصه فریبا از تو گوشی خواهرم شمارم رو برمی‌داره و یه روز اس می ده منم چون شمارش رو نداشتم جواب ندادم بعد نیم ساعت دوباره اس داد که دوست دختر نمیخوای منم فکر کردم یکی از دوستامه پیچوندم دیگه جواب ندادم تا بعده یه هفته خانوادم میخواستن برن یه شهر دیگه خونه آبجی بزرگم یه سه چهار روز بمونن که من نتونستم برم یعنی قرار شد عمه و دخترش رو هم که نوبت دکتر داشت ببرن جان نداشتن از شب قبلش دو باره پیام داد. منم محلش نمی دادم تا اینکه نوشته عجب کیری داشتی (کیرم حدود 14 15 سانته کلفتیش خوبه) حیف که نشد ببینم منم اصلا فکر نمی کردم که فریبا باشه جواب ندادم که گفت باشه پسر همسایه جواب نده که فهمیدم بله خودشه. منم برای اینکه باورم بشه رفتم از گوشی خواهرم که تو شارژ بود شمارشو نگاه کردم دیدم بله خودشه. بابام اینا صبح زود ساعت 6 راهی شدن به منم گفتن که برای شام و نهار خاله مریم گفته بیاد پیش ما تنهان شوهر و با یکی از دختراش رفته بودن یه سر به فامیلاشون بزنن منم گفتم باشه.
نزدیکای ساعت 9 بود پیام داد بیداری منم نوشتم آره گفت بعد از ظهر ساعت 2 بابام و مامانم میرن خونه پدر بزرگم که برن روستاشون تا 4 رونیم 5 هم نمیان تنهام اگه تنهایی بیام پیشت کارت دارم گفتم پس علی چی اسم داداشش گفتت اون رفته کرمان خونه عموم که بنایی داره منم گفتم باشه من ساعت 12 میرم خونه خاله مریم سعی میکنم تا 1ونیم برگردم گف باشه و خدافظی کرد منم که کیرم نیم خیز شد گفتم معلوم نیست چکار داره ساعت 10و نیم زدم بیرون خیابون گردی 11و نیم رفتم خونه خالم تا 12و نیم نهار خوردیم و یه کم حرف زدیم به هر دو و کلک بود زدم بیرون رفتم تو خونه موتور زدم تو گاراژ لباسم رو عوض کردم نشته بودم ساعت حدود 2و ربع بود که صدای موتور همسایه مون رو شنیدم رفتن فریبا هم بعد ده مین اس داد که تو خونه ای منم گفتم آره گفت تا ده دقیقه دیگه میام بیا درو زباز بزار که تو کوچه حیرون نشم منم گفتم باشه رفتم درو باز کردم رفتم دستشویی آخه دست شویی مون رو حیاط پشت در بود داشتم دستام رو میشستم دیدم سریع اومد تو درو بست گفتم کسی نبود گفت نه خلاصه رفتیم تو شربت آماده بود دوتا لیوان ریختم بردم روبه روش تو آشپز خونه به کابینت تکیه دادم اونم کنار گاز بود گفتم چی میخواستی بگی گفت میدونی الان نزدیک 4 ماهه طلاق گرفتم گفتم خوب
_به یه چیزی نیاز دارم فقط تو میتونی بهم بدی و به تو اعتماد دارم
– خوب چه چیزی. ساکت شد. دوباره پرسیدم چیزی نگفت
یه‌دفعه لیوان شربت رو گذاشت کنار و اومد سمتم یه کم استرس داشتم داشت با بدنم بازی می‌کرد و دست برد تو شلوارم کیر نیم خیزم رو گرف و گفت من به این نیاز دارم من که عین یه مجسمه شده بودم یهو صدام زد گفت امیر امیر چط شد منم سرم انداختم پایین گفتم بیخیال که یه دفه گفت من کیر میخوام منم که بار اولم بود و بی جنبه هنوز کاری نکرده بود آبم اومد گفت چقدر زود بود ولی خوبه دیر تر میاد رفت دستش رو شست رفتیم روی گل خونه نشستیم مبل اینا نداشتیم هنوز سمت چپ من نشسته بود گفت مییای گفتم بلد نیستم گفت یادت میدم خلاصه پتو پهن کردیم کف اتاق منم از روی فیلمای سکسی که دیده بودم شروع کردم اول لب کرفت بلد نبودم کم کم منم همراهیش کردم گفت زبونم و مک بزن همون کارو کردم خلاصه تو ده دقیقه هر دو مون لخت شدیم حالت 69 گرفت گفت از من و بخور منم برات میخورم منم که بلد نبودم زبون میکشیدم مزش خوب بود کم‌کم خوشم اومد یه دفه یه چیز سفت به زبونم خورد گفت همونو بخور منم شروع کردم چوچولش رو خوردن که بعد 2 دقیقه ارضا شد از رفت از تو کیف کوچیک که گوشیش بود کاندوم آورد زد به کیرم نشست روش از بس تنگ بود نفسش گرفت کم کم او مد پایین صبر کرد جا باز کرد خودش بالا پایین میشد دیگه صداش کل خونه رو برداشته بود هی میگه کیر اینه نه اون که شوهرم داشت مثل مداد داشتم حال میکردم که یه دفه حس کردم آبم داره میاد بهش گفتم گفت صبر کن نمیتونستم جلوشو بگیرم همش خالی شد تو کاندوم حدود 30 40 ثانیه داشت نبض میزد کیرم اونم ارضا شد دیگه نا نداشتم کیرم خوابی از تو کصش اومد بیرون اونم گفت خیلی حال داد یه نیم ساعت لخت رو من خوابیده بود که گفت چرا جنگل رو نمیزنی گفتم جنگل چیه دگه گفت پشمای کیرت رو گفتم یه بار زدم بریدم گفت پاشو بریم حموم برات بزنم رفتیم تو حموم زیر دوش برام زد تمیزش کرد گفت حالا شد یه بارم تو حموم کردمش آبم خورد تو اون سه چهار روز هروز میومد پیشم منم دیگه حرفه ای شدم روز آخری که بابام برمی‌گشتن خونوادش رفته بودن روستا شب نمیومدن اونم گفته بود که لیلا میاد پیشش (اونم یکی از دخترای همسایه مون هست که ازدواج کرده شوهرش توی یه شهر دیگه کار میکنه وهفته ای یهبار میومد سه روز میموند میرفت) با لیلا اومدن پیشم شب تا صبح هر جفتشون رو کردم که لیلا کون هم کردم صبح که شد ساعت 8 تو نیم با صدای در بیدار شدیم رفتم پشت در دیدم دختر عموم با خواهرش و مادرش هستن اونا رو از اون یکی در فرستادم که لیلا شرتش رو نپوشید منم سریع لالی پتو کردم بردم تو اتاق اومدم پیششون که یه 10 دقیقه ای نشستن رفتن الان که با دختر عموم ازدواج کردم یه بار گفت من اون روز شرت زنونه رو دیدم و صدای بسته شدن درب حیاطم شنیدم اونشب کی پیشت بود منم گفتم گفت دوست داری دوتا رو با هم بکنی گفتم دیگه شاید نشه.
یه روز پیام داد که فردا مرخصی بگیر امشب کارت دارم رفتم خونه دیدم خواهرش که شوهرش رفته بود کمپ برای ترک اونجاست و گفت امشب به آرزوت میرسی اول متوجه نشدم ولی… .
خواستین مینویسم

نوشته: arshia

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها