داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

دوستی یا عشق 4 (قسمت آخر)

نمی دونم از چی فرار می کردم . شاید می ترسیدم از عقایدی که عمری رو پای بندش بودم فرار کنم . می ترسیدم که بازم به دام عشق گرفتار شم .عشق فقط یکیه ولی خورشید عشق نمی تونه تقسیم شه . من گیج شده بودم . -ساهارا من یه جورایی دوستت دارم -مثلا چه جوری . بگو . همیشه می خوای بگی ولی یه جای قضیه جاده انحرافی می شود گاهی هم به بن بست می خورد .. -ببینم حالا معلم راهنمایی رانندگی شدی ;/; -فعلا که فرمون دست توهه . بگو چه جوری -نمی دونم دلم می خواد همیشه با تو باشم . یعنی یه دوست خوبی واست باشم . همرات باشم . نذارم کسی بهت آسیبی برسونه -فهمیدم می خوای مثل پدرم باشی . یه ده سال بزرگتر بودی می تونستی جای بابام باشی .. -نه ساهارا این جوری نه -پس می خوای جای داداشم باشی . اگه یه ده سال کوچیکتر بودی می تونستی جای داداشم باشی -اینم نه من می خوام دوستت باشم . وقتی هم که شوهر کردی همیشه مثل یک دوست در کنارت باشم . -البته روزا .. توهم یه چیزیت میشه آریا .. خیلی افلاطونی فکر می کنی . چهار روز دیگه همه این حرفا یادت میره . تازه فکر کردی شوهرم برگ چغندره ;/;  حتما دلت می خواد شب بله برون هم همراه بابام باشی . خیلی از سادگی ات خوشم میاد . البته اگه همش همین طور باشی . ساده و دوست داشتنی . مهربون و بد دهن .. -ساهارا من بد دهنم ;/;  من که همش رعایت می کنم . بعضی وقتا فکر می کنم که زندگی مثل چند روز بیدار شدن و خوابیدنه . اگه یکی ازت بخواد اونو تعریفش کنی و از خاطرات خودت در چند کلمه بگی شاید مثل چند تا تصویر یه فیلم کوتاه به نظر برسه .. -می دونی دلم چی می خواست آریا ;/; دلم می خواست که در یک دنیای دیگه ای و در یک شرایط دیگه ای با هم آشنا می شدیم . -ساهارا می تونم ازت یه چیزی بخوام . اگه در یک دنیای دیگه و در یک شرایط دیگه با هم آشنا می شدیم اون وقت تو چی داشتی که بهم بگی .. از جاش بلند شد و تو چشام نگاه کرد .. خیلی آروم که شایدم خودش به زور می شنید بهم گفت که بهت می گفتم که عاشقتم . دوستت دارم .. اینو گفت و این بار سریعتر از دیروز از دستم فرار کرد . اگه توی دنیای دیگه ای بودیم بهم می گفت که عاشقمه . ولی دنیای عشق یه دنیای دیگه ایه .. خدایا من نباید زندگی اونو خراب کنم . منم دوستش دارم . اگه دوستش دارم باید خوبی اونو بخوام . .عشق من و اون شبیه یه کاسه آبیه که فعلا ودرهمین لحظه پر آبه وتهش یه روزنه داره که قطره قره ازش آب چکه می کنه . نه .. نه .. من عاشقش نیستم .. اون بازم فرار کرد و من به دنبالش نرفتم .. اون احساسشو یه جورایی گفته بود ولی من گیج شده بودم . نمی دونستم چیکار کنم . بازی عشق بازی خطر ناکیه .. من بهش عادت کرده بودم . دوری اونو نمی تونستم تحمل کنم . نمی دونستم باهاش چه بر خوردی داشته باشم . دل کندن از اون واسم کشنده بود . دلم می خواست واسه همیشه در کنارش باشم .. اما این جوری چه جوری میشه .. اون ساعت و ساعتهای بعد ساهارا دیگه تحویلم نگرفت .. وقتی صداش می کردم جوابمو نمی داد . نمی دونم چرا این جوری شده بود . پس واسه چی اون جوری از یه دنیای دیگه ای گفته بود و عشقشو ابراز کرده بود . حس می کردم یه جورایی درکش می کنم . اون زجر کشیده بود . دلش نمی خواست بازم ضربه بخوره . از یه راهی بره که مقصدی نداره و باید دور خودش بگرده و آخرش پشیمونیه . .. ولی من همون که اونو در کنار خودم می دیدم یه آرامش خاطری رو احساس می کردم . دوست داشتم دوستم داشته باشه . همونجوری که من بهش علاقمند بودم . شناختن این دخترا و زنا خیلی مشکله . اونا خیلی ساده و پاکند . دوست داشتنی . دلشونومیذارن در طبق اخلاص . جونشونو واسه اونی که دوستش دارن میدن . به عشقشون اعتماد می کنن . تا وقتی که خیانت و دروغی نبینن همه حرفاشونو باور می کنن . ولی وقتی که قهر کنن و لج کنن فقط خداست که حریفشون میشه . شناختنشون و درک احساساتشون کار حضرت فیله . حس کردم که یه جورایی از این که غرورشو زیر پا گذاشته و من جوابشو ندادم باهام لج کرده . شاید فکر کرده که بیان این حرفش واسم بی ارزش بوده در حالی که با همه مشکلاتش از این که بهم اهمیت داده احساس لذت و غرور می کردم . کلاس که تعطیل شد تعقیبش کردم . اونو توی پیاده رو شکارش کردم . -ساهارا صبر کن -چیکارم داری . ببینم از خونه اجازه گرفتی که اضافه روی کنی .;/; -چیه دیگه چه غلطی کردم که ازم دلخوری . -این دفعه واسه این که غلطی نکردی ازت دلخورم . احساسات من واست هیچ ارزشی نداره . -ساهارا تو احساسات خودتو که مربوط به یه دنیای دیگه و یه شرایط دیگه بود گفتی ولی من و تو که حالا اینجا هستیم .. اما یه چیزی رو می خوام بهت بگم که روم نمیشه .. حتما مال دنیای دیگه هست .. -اون که آره . در یه دنیای دیگه منم حس می کنم که فقط تو رو دوست داشته و عاشق تو باشم .. ولی در این دنیا هم یه جورایی نمی تونم دست از سرت ور دارم و .. -خب آریا بقیه شو خوندم . دیگه نمی خواد این قدر به خودت بپیچی منو یاد نوزاد تو قنداق میندازی -حالا تو احساسات منو به بازی می گیری ;/; -آریا اصلا این حرفو نزن که دلم می شکنه . این جوری که معلومه تا آخر این دنیا رو یه جورایی که شده باید در کنارت باشم که کس دیگه ای رو واسه اون دنیا رزرو نکنی . .. می خواستم بگم تو یکی باید مواظب خودت باشی نه من ..که متوجه شدم اینجا خیابونه و نمی تونم دنبالش بدوم . نمی دونم آخرش چی میشه . چطور می تونم اونو با یکی دیگه ببینم ;/; شاید همون جوری که اون منو با یکی دیگه می بینه . درکم می کنه و دوستم داره .. و چطور میشه واسه همیشه اونو دید . ولی میشه روح کسی رو دوست داشت و واسه شخصیت اون ارزش قائل شد . میشه خیلی کارا کرد همه از یه مقصدی صحبت می کنند ولی ما زنده ها هنوز آخر مسیرمونو ندیدیم .. پایان .. نویسنده .. ایرانی

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها