داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

بر بالهای عشق وهوس 10 (قسمت آخر)

من ازش خواسته بودم .ازخدای مهربون .. می دونستم حرفمو گوش می کنه . از وقتی که نیما اومده بود هرچی ازش خواسته بودمو بهم داده بود . نیما رو لختش کرده بودم . خجالت می کشید ازتن استخونی خودش .-عزیزم چرا این جوری می کنی . من از این که استخون خاک شده تو رو در اختیار ندارم تا تسلی خاطرم کنم هر شب اشک می ریختم فکر می کنی قدر این زنده رو نمی دونم . بیا تا در آغوشت بگیرم و بهت بگم که یه حسی بهم میگه امشب تولد یه دختر پاک رقم می خوره . من نباید از خدا چیزی بخوام ولی من نباید بگم چیکار کردم اما امروز یه کاری کردم که یه پیر زن بهم گفت من از جدم فاطمه زهرا می خوام که هرچی از خدا بخوای بهت بده . حالا من امشب یه دختر می خوام . می دونم بهم میده . خدا پیرای دلشکسته رو دوست داره . فاطمه شو هم از هر زن دیگه ای توی این دنیا بیشتر دوست داره . منم صداش می زنم و … -بسه دیگه ما رو کشتی انگار که رفتی بقالی واسه ما داری نخود کیشمیش سوا می کنی . -حالا ببین اگه نشد ؟/؟ عزیزم نیما ! تو که یه خورده چاق تر شدی چرا این قدر ناز می کنی -ولی مثل اون وقتا نشدم -ده سال صبر کن میشی .. تا رفت صذاش در آد لباشو بستم . امونش ندادم قفلش کردم . همون حرکت اولم آبشو آورد .. -خب نیما جون آب بعدی آب تصفیه شده هست ..ولش نمی کردم .. مثل یک جت شده بودم . این معجزه عشق و هوس بود . دیوونه اش کرده بودم . هنوز به ده دقیقه نرسیده ار گاسم شده بودم . بازم مثل اون دفعه رفتم و روبروش قرار گرفتم . حس کردم مثل اون وقتا بازم داره قوی میشه . تمام تنش داغ بود . کیرشو به نرمی گذاشت توی کسم . پس از ده سال همون حس و شاید حس بهتری رو داشتم . کیرش همون اندازه رو داشت فقط لاغر تر شده بود .خودم کلفت ترش می کنم . می دونستم که می تونم . ولی زیاد نباید ضعیفش میکردم . سرمو به عقب بر گردونده به ستاره ها نگاه می کردم . به آسمون سرمه ای و ستاره هایی روشن . همه شون لبخند می زدند . منم داشتم لبخند می زدم . کسمم لبخند می زد . حس کردم که بازم از کسم داره اشک شادی می ریزه . -نیما .. -جووووون -کسم آبتو می خواد . بازم ارضا شدم . حرف نمی زنی به کسم هم نگاه نمی کنی .. . من فقط به ستاره ها نگاه می کردم . ماه این عروس آسمون هم اومده بود تا بهم تبریک بگه . چشامو آروم باز و بسته می کردم . همراه با حرکات کیر نیمای خودم . نیما که آبشو توی کسم خالی کرد گفت فکر می کنم که الان در بهشتم و تو هم هدیه ای آسمانی هستی . یک ماه پیش این موقع کجا بودم و حالا کجام . با اذان صبح هر دو تامون نمازمونو خوندیم .-چه عجب !-نیکو من دارم خدا رو بندگی می کنم . بنده بندگان خدا که نیستم . خدا که فقط خدای آخوندای چاپلوس و وراج که نیست . خدا همون خداییه که به من صبر یوسف و ایوب رو داد تا به تو برسم . من اون خدا رو ستایش می کنم . -دوستت دارم مرد من . دوستت دارم خلبان قهرمان من . قول بده دیگه نمیری همین یه بار بس بود .. بازم دو تایی مون خندیدیم . نیما کوچولو رو آوردیم پیش خودمون . من تا بار دار نمی شدم قصد به تهرون بر گشتن رو نداشتم . مرغ یه پا داشت و موفق هم شدم . اسم دخترمو گذاشتم فاطمه . اسمی که از آن پاک ترین و مقدس ترین زن دنیاست ا ازل تا به ابد . ……….. حالا سالها از اون ماجرا می گذره . نیما بزرگه باز نشسته شده و نیما کوچولو هم واسه خودش مردی شده خلبان شده . جا پای باباش گذاشته . فاطمه خانوم من داره پزشکی می خونه ..هیچکدوم هنوز از دواج نکردن . ما فعلا در تهران زندگی می کنیم . اگه واسه تحصیل فاطمه جان نبود حاضر بودم برم شمال زندگی کنم . -راستی چند روزه از نیما پسری خبری نیست -اون رفت در یک مانوری بر فراز آبهای خلیج همیشه فارس شرکت کنه -راستی تازگیها این عرب صفتها یه خورده فارسی دوست شدن . یه چیزدیگه ای جای مانور میگن -رزمایش .. آره رزمایش .. -ببینم نیما جان ما بلده سوار بالگرد بشه .. دو تایی مون زدیم زیر خنده آخه یه مشت آدم بیسوادی که بلد نیستن حتی کفتر هوا کنن اسم هلی کوپتر رو گذاشتن بالگرد وچرخ بال…. موهای خلبان من جو گندمی شده بود. خیلی هیکل مند تر از جوونی هاش شده بود . خوش تیپ تر به نظر می رسید . -ببینم هنوزم دوستم داری نیما .مثل اون وقتا ؟/؟ -مگه میشه زنی رو که ده سال به یک مرده وفا دار بود رو دوست نداشت -به خدا تا ابد بهت وفا دار می موندم . دست هیچ مرد دیگه ای رو روی تنم تحمل نمی کردم . -تو چی نیکو هنوزم مثل اون وقتا دوستم داری .. -چرا که نه . مردی قهرمان و دلاور و ایثار گر و وطن پرست و شجاعی رو که تمام درد هارو به خاطر ملتش به جان خرید مردی که جز من چشمش به دنبال هیچ زن دیگه ای نبود چرا واسش نمیرم ؟/؟ ! . با زهم با نگاهی عاشقانه به استقبال بوسه ای دیگر رفتیم .. هنوز همون دیوونه بازیها رو داشتم . هنوزم از نیما می خواستم که برام لباس خلبانی تنش کنه ..هزاران هزار بار همدیگه رو بوسیده بودیم . هر بوسه طعم و شیرینی خاصی داشت ولی تمام این بوسه های زندگی معنای خاصی داشتند . معنای عشق و هوس …. پایان

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها