داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

سکس با پدر شوهر

سلام دوستان من شهلا هستم الان ۲۸ سالمه ولی داستانی که میخام براتون بنویسم برای پنج سال پیشه خب اول یکمی از خودم براتون بگم قدم بلنده ۱۷۷ و هیکل تو پری دارم کمر باریک و کون و کس و رون هام وسینه هام تپل هستند پوست سفیدی هم دارم ، خب من وقتی به بلوغ رسیدم و حس شهوت و درک کردم خیلی داغ و سکسی بودم ولی از اینکه با پسری سکس کنم میترسیدم ولی بجاش با خیار باریک به لای کسم و چوچولم حال میدادم ولی رفته رفته دیگه خیار باریک جواب گوی کسم و شهوتم نبود دلم واقعا کیر میخاست وقتی فیلمهای سکسی نگاه میکردم و میدیدم زنها چطوری زیر کیر ناله میزنند از شهوت دلم میخاست زیر ده تا کیر جر بخورم تو یکی از دفعاتی که داشتم تو گوشیم گائیده شدن اون جنده های تو فیلمو نگاه میکردم و با خیار به کسم حال میدادم دیگه اینقدر تنم داغ کرده بود و کسم مور مور شده بود که خیاره را کردمش تو کسم خیاره هم کلفتیش بدک نبود و جیغم رفت هوا هر زمان که تنها میشدم به کسم حال میدادم حسابی خیاره را تو کسم تلمبه زدم و ناله میزدم تا اینکه با ارضا شدن اون جنده منم ارضا شدم وقتی خیاره را درش اوردم دیدم وای چکار کردم پردمو خودم پاره کرده بودم ، دنیا رو سرم خراب شد ولی اون موقع که ۱۸ سالم بود جرات نداشتم حتی به مامانم بگم دیگه بلایی بود که خودم سر خودم اورده بودم ولی خیلی زود فراموش کردم چون دیگه با خیال راحت خیارو میکردم تو کسم و حال میکردم بعدشم که دانشگاه قبول شدم و رفتم دانشگاه . از اونجا که من سفید و خوش هیکل و کون گردی داشتم که تو چشم خیلیا بود از استاد بگیر تا همکلاسی خیلیا بودن که دنبالم موس موس میکردن و میخاستن مخمو بزنند و حالشو ببرن ولی من بهشون رو نمیدادم تا اینکه یه پسری نظرمو جلب کرد اون برعکس بقیه پسرا اصلا پا پیش نزاشت که مخمو بزنه پسر موادب و خوش سیمایی هم بود امارشو از دوستام گرفتم که کیه و چکاره اس اونام بهم گفتن اسمش جلال هست و اون موقع جلال ۲۱ سالش بود و من ۱۹ همینطور که کم کم سعی میکردم بهش نزدیک بشم انگار اونم فهمیده بود قصدم دوستی باهاشه استقبال کرد و باهاش دوست شدم . کم کم از همه زندگیش باخبر شدم که کوچیک بود پدرش میمیره و مادرش برای کار میاد تهران و اینجا زندگی میکنند و الان هم مادرش با مرد دیگه ای ازدواج کرده و سربازی رفته و کم کم تو حرفهاش دلش میخاست یه چیزی بهم بگه میدونستم که دوستم داره گفتم جلال حرفتو بزن چیزی تو دلت نگه ندار اونم با خجالت گفت دوستتدارم منم همینو میخاستم چسبیدم بهش و گفتم دیونه چرا اینو زودتر نمیگفتی منم تورو دوست دارم بیچاره باورش نمیشد من که کل دانشگاه میخاستن مخم کنند بهش گفتم منم دوستت دارم دیگه خر کیف شده بود از اینکه من بهش گفتم دوستت دارم . دیگه همیشه باهم بودیم وقتی پسرای دیگه میدیدن منو و جلال با همیم کفری میشدن ، دیگه جلال بعد از دو سال دوستی که باهم داشتیم دیدم گفت من میخام باهات ازدواج کنم راستش منم دلم میخاست باهاش ازدواج کنم ولی از اینکه پرده نداشتم میترسیدم بهش بگم وقتی اون دید من توهم رفتم گفت شهلا چی شد؟ مگه منو دوست نداری ؟ گفتم چرا دوستت دارم ولی اخه من نمیتونم باهات ازدواج کنم گفت چرا بخدا من بدون تو میمیرم گفتم اینو نگو جلال گفت چرا باهام ازدواج نمیکنی پای کسی دیگه درمیونه گفتم نه دیونه گفت پس چیه اخه گفتم اخه نمیشه دیگه ولش کن نمتونم دلیلشو بگم ، منو بغلم کرد گفت دلیلش چیه که ناراحتت میکنه بهم نمیگی ؟ گفتم جلال اصرار نکن نمیتونم بگم گفت شهلا اگر باهام ازدواج نکنی خودمو میکشم بخدا خودمو میکشم ، گفتم دیونه نشو جلال گفت پس بهم بگو دلیلش چیه ؟ گفتم من دختر نیستم ، گفت عیبی نداره من عاشقتم دیونتم میخامت گفتم اگر مادرت بفهمه چی ؟ جواب اونو چی میخاهی بدی؟ گفت اون نمیفهمه تو منو دوستم داری منو شوهرت قبول میکنی ؟ گفتم دیونه باور کن دوستتدارم خلاصه باورم نمیشد که جلال با این موضوع کنار بیاد دیگه هم ازم نپرسید که چی شده و قضیه نداشتن پرده ام چیه قرار گذاشت که بیان خواستگاری که خودش و مادرش و پدر نا تنیش و دائیش اومدن خواستگاری و همه چیز خیلی سریع و جفت و جور شد با جلال ازدواج کردم . راستش تازه اصل داستان از اینجا به بعد داشت شروع میشد از وقتی که پدر جلال برامون یه اپارتمان گرفت و ما رفتیم توش زندگیمونو شروع کردیم چند ماه اول که واقعا خیلی عالی گذشت و برای اولین بار مزه یه سکس را با پسری که دوسش داشتم تجربه کردم ، خب بزارید کمی هم از پدر ناتنی شوهرم بگم اون اسمش بهرام هست ۵۸ سالشه قد بلند و خیلی خوشتیپ و به خودش خیلی میرسه خیلی هم پولداره چشمای خیلی نافذ و زیبایی هم داره بهش نمیاد ۵۸ سالش باشه خیلی سرحال و شاد و بذله گو خوش اخلاقه خیلی زود منو به خودش جلب کرده بود با همه این توصیفاتش ، بعد از حدود یک سالی که با جلال ازدواج کردم احساس میکردم جلال میل و رغبتش به سکس خیلی کم شده برای همین تصمیم گرفتم تو خونه لباسهای لختی تنم کنم یا بدون شورت با دامن کوتاه جلوش بگردم و تحریکش کنم تا سکس کنیم ولی نمیدونم چش بود که میلش کم بود منم که تازه مزه سکس رفته بود تو کسم دلم کیر میخاست خیلی بهم فشار اومده بود چندبار هم سر همین موضوع با جلال حرفم شد ولی اونم اعتناعی بهم نمیکرد از طرف دیگه بهرام هر وقت منو میدید یه سره چشم چرونی میکرد چشمش همش به کون و سینه هام بود وقتی دیگه درسمون تموم شد جلال رفت تو یه شرکتی که مال دوست باباش بود و مشغول شد منم تو خونه موندم ، یه روز که جلال صبح رفت سرکارش منم که طبق معمول با لباس خواب توری و بدون شورت میخوابیدم وقتی جلال رفت دوباره چشامو بستم و خوابیدم که صدای باز و بسته شدن در اومد گفتم جلال تویی جواب نداد گفتم حتما خودش دوباره دمر خوابیده بودم و چشامو بستم بعد حس کردم جلال اومد تو تخت و خوابید رو کمرم و کیرشو کرد لای رونم و گفتم جلال چیه چته نرفتی سرکار دلت کس میخاد ؟ یه صدای دم گوشم گفت اره خوشگلم دلم کستو میخاد انگار منو برق سه فاز گرفته باشه صدای بهرام بود که دم گوشم حرف میزد چشام گرد شده بود اونم داشت گردنمو میبوسید و میلیسید به هر زوری بود سرمو برگردوندم وای اره خودش بود لخت روم خوابیده و بود و کیرشو به کسم فشار میداد گفتم تو اینجا چه غلطی میکنی اونم پر رو گفت اینجا خونمه گفتم لامصب من عروستم یالا بلندشو از روم ببینم ولی اون اینقدر زور داشت که هرکاری میکردم منو چسبونده بود به تخت دیگه از بس زیرش تقلا کردم از نفس افتادم هی التماسش کردم بره ولی ولم نمیکرد کیرش هی لای رونم و به کسم مالیده میشد دروغ چرا ولی احساس خوبی بهم میداد ولی ازش خجالت میکشیدم و دوست نداشتم فکر کنه خوشم اومده بهرام هم دستامو محکم گرفته بود با پاهاش پاهامو از هم بازشون کرد کیرشو حرفه ای با کسم میزون کرد و کردش تو کسم وای که کیرش انگار دوبرابر کیر جلال بود خیلی کلفت و بزرگ احساس میشد کسم انگار داشت جر میخورد داشتم از درد کسم ناله میکردم اونم تو کسم تلمبه میزد و جون جون میگفت چند دقیقه که گذشت منم زیرش داشتم اه و ناله میکردم هی میگفتم وای بهرام گائیدی کسمو اخ جون کیرت چقدر خوبه کسمو بگا وای اخ جون اره بزن بزن بزن بیشرف کسمو بگا اونم حسابی محکم تو کسم تلمبه میزد بعد منو برگردوند از جلو گذاشت تو کسم و ازم لب میگرفت منم بغلش کرده بودم داشتم بینهایت ازش لذت میبردم هی میگفت جون دیونتم عاشقتم میخامت منم میگفتم جججووووووننننن بکن بکن اخ کیرتو بخورم بزن تو کسم اونم میگفت دارم جرت میدم من میگفتم اااارررررههههه جججرررممممم بده پسر بی عرضه ات نتونست کسمو جر بده اینقدر تو کسم تلمبه زد که ابش داشت میومد و بلند شد کیرشو دراورد تازه دیدم کیرشو وای خیلی بزرگ بود ابشو پاچید تو صورت وسینه هام کیرشو کرد تو دهنم هنوزم ازش اب منی میومد منم که دیگه شهوتم دیونم کرده بود حسابی کیرشو براش مک میزدم ابشو خوردم اونم ناله میزد و وقتی دیگه شهوتش افت کرد ولو شد رو تخت منم خوابیدم کنارش گرفت منو بغلم کرد گفت دهنمو سرویس کردی شهلا منم گفتم توهم کسمو سرویس کردی هردو زدیم زیر خنده ولی نا نداشتیم ، یکمی کنار هم خوابیدیم ازم پرسید لذت بردی؟ گفتم اره خیلی حال داد گفت کیرم چطوره؟ گفتم عالیه کیر جلال نصف مال توهم شاید نشه اونم خندید و گفت میدونم عرضه نداشت بهت حال بده تو لیاقتت خیلی بیشتر از ایناست بغلم کرد حسابی باهام عشق بازی کرد و کس و کونمو میلیسید تا وقتی جلال بیاد دوبار دیگه منو حسابی کرد ابشو تو کسم ریخت قرص از جیبش داد بهم گفت بخور نترس حامله نمیشی اون روز بعد از عمری در حصرت یه سکس فوق العاده بلاخره توسط پدر ناتنی شوهرم تجربه اش کردم دیگه هر وقت بهرام دلش میخاست میومد خونه ام و باهم حسابی حال میکردیم ، اینم بگم که به پیشنهاد بهرام با دوستاش هم سکس کردم که یکیشون همونی هست که شوهرم پیشش کار میکنه و همشون داغ و بکن و حشری هستند که گروپ سکس راه انداختیم به غیر از من چندتا دختر خوشگل دیگه هم میان و بهشون حسابی حال میدیم از کس و کون حسابی گائیده شدم ، شاید اگر شوهرم سرد نمیشد تو این راه قدم نمیزاشتم و وقتی بهرام اولین بار اومد که منو بکنه با جیغ و فریاد ابروشو میبردم ولی من هم ادمم دلم سکس میخاد .

نوشته: شهلا

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها