داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فانتزی های حقیقی زن و شوهر (۳)

…لینک قسمت (های) قبل در پایین صفحه

من آرش پنجاه ویک سالم است  و زن عزیزم سحر چهل و دو سالشه (معرفی بخاطر دوستانی است که بار اول است فانتزی ما را میخوانند) باز هم شبی تو رختخواب داشتیم شیطونی میکردیم وکیرم تو دست سحر بود و من داشتم لباشو میخوردم و از حرارت تنش لذت میبردم که سحر پرسید :عزیزم قبل از اینکه با من ازدواج کنی آیا باکسی سکس داشتی ؟جواب دادم معلومه که داشتم مگه چطور حالا این سوال تو ذهنت اومد؟گفت هیچی همینجوری امشب موقعی که کیر کلفتت را دستم گرفتم یاد  عمو یم افتادم ،گفتم امممممم موضوع عمو یت چیست متوجه نمیشم میخای چی بگی، گفت اگرناراحت نمیشی داستان برمیگرده به سالهای قبل که حدودایازده سالم بود برایت تعریف کنم ، فقط قول بده که ناراحت نمیشی ، گفتم درسته عزیزم اماچراتاحال بمن چیزی نگفته بودی ،،،،،،،،،سحر تعریف کرد که ،،،،،،،،،،،…اون وقتها من با بابام ومامانم در یک روستای دور ازشهر زندگی میکردیم زمین بزرگی با چندین اتاق قدیمی و پرازدرخت و گل وگیاه ،،،،،،عمویم که راننده یک شرکت تو شهر بود هر ازگاهی  میامد دیدن بابام وچند ساعتی میموند تا چایی ومیوه و اینامیخوردند و از هردر باهم صحبت میکردند،،،،،،،،،،، عمویم مردی بودحدودا چهل سال نسبتا قوی باشکمی برامده وخیلی هم مهربون بود،،،یکروز که عمویم حدود ساعت شیش اومده بودودیر شده بود بااصرار مامان و بابام قرارشد شب خونه ما بمونه و فردا بره خلاصه شب موقع خواب بابام صدازد که سحر جون امشب با عمو  تو اتاق بخواب تاتنها نباشد ومامان رختخواب من و عمو را کنارهم وسط یک اتاق پهن کرد وهمه رفتیم تو رختخواب عمویم کت اش را کنار بالشت گذاشته بود و  متوجه جیبهای کت عمویم شدم که پر از شکلات های رنگارنگ است نیمساعتی گذشته بود و خابم نبرده بود که عمو پرسید :سحرجون شکلات دوست داری ، گفتم خیلی زیاد مخصوصا او شکلات های کاکائوی ،دستش تو جیب کتش کرد ویک شکلات دادبمن و گفت بیا عزیزم این واسه تو واه شکلات مورد علاقه ام بود خوردمش گفت بازم میخای گفتم اره دو سه تا شکلات دگه هم داد و به طرفم به طرزی خاصی نگاه میکرد اندامم کوچک اما گوشتی بود (سینه های گوشتی کوچیک باشکم سفید گوشتی وکون تپلم نظرش راجلب کرده بود) دستش را تو جیبش برد سه چارتااسکناس درشت هم داد گفت اینهم بگیر هر چه دوستداشتی باهاش بخر ذوقزده و خوشحال شدم وپولهاراباتشکر گرفتم ، بعد پرسید عمویت را دوستداری منظورش خودش بود گفتم اره که دوست دارم گفت بیا ببوسمت تو خیلی دختر خوبی هستی کمی بهش نزدیک شدم که دستش راپشت گردنم احساس کردم لبهایش بالای لبهایم وداشت با ولع لبهایم رامیخورد من از سکس چیزی نمیفهمیدم لبها وزبانم را به آرامی میخورد بعد یک شکلات دیگر گذاشت دهنم گفت این راباهم میخوریم وبااین طرفند من هم داشتم لبهایش رامیخوردم و جسم کوچک وگوشتی م تو بغلش بود دستهایش  کون وکمرم رامیمالید ولبها و زبونم رامک میزد و من هم دهنم پراز اب شکلات بود او ابهارا قورت نمیداد ومن داشتم از روی لبهایش شکلات مک میزدم واو حال میکرد همینطور شکلات دومی وسومی اینقدر شکلات کاکائوی دوستداشتم که تو حال خودم نبودم که عمویم پیراهنم رابالا کرد و سینه های کوچیک وگوشتیم را دید زدوبا دستش لمس میکرد دو تاشکلات دیگر بادستش گذاشت دهنم وگفت اینهارانخورم فقط بجوم و لیوان آب را داد تا قدری اب هم باآنها ضمیمه کنم حالا دهنم پر شده بود از مخلوطی ترکیب مواد قهوه یی رنگ شکلات و اب و آب دهنم  بعد رفت سراغ دامن و شورتم من فکرم  آنقدر  مشغول شکلاتها بود که اصلا ممانعتی نکردم حالا لخت تو بغل عموم نشسته بودم دستاشو جلو دهنم گرفت و همه موادشکلات را که بااب دهنم مخلوط شده بود ریختم تو دستهاش بمن گفت راحت روتشک بخوابم واون مایع شکلاتی را بالای سینه ها و شکمم وکسم ریخت وبا دستهایش همه قسمتهای شکم وسینه ها وکسم را شکلاتی کردبعددستهایش را جلو دهنم گرفت تاتمیز کنم  من هم با زبونم انگشتهاشواونقدر  لیس زدم تا تمیز تمیز شد و عموم هی قربون صدقه ام میرفت بعدش رفت سراغ سینه های کوچیکم که حالا حسابی بامواد شکلات آلوده شده بود و شروع به لیسیدن کرد و میگفت افففف امممم سحرعزیزم تمیزت میکنم…ااااخ فدای سینه های کوچیکت…افففف جونم سحر دوستت دارم ،،،،، سحرنازم ،سحرنازنینم،،،،، وبا ولع سینه هایم را میلیسیدو مک میزد بااین حرکاتش نوک صورتی رنگ سینه هایم کمی زده بود بیرون ومن هم حس خوبی داشتم بعد ازگذشت ده دقیقه گفت ببین عزیزم تمیز تمیزش کردم و یک شکلات دیگر گذاشت تو دهنم و رفت سراغ شکمم هی داشت لیس میزد و شکمم را میبوسید و میگفت ماه منه سحررر افففف سحر نازم تارسید به کسم که اونموقع هنوز مو نکرده بود  و صاف صاف بودوالان پراز مواد شکلاتی بود ، عمویم خیلی شهوتی شده بود ومیگفت الان کس سحرم راتمیز میکنم اففففف، فدای کس نازت عزیزم ،،،،،،امممم عجب کسسسی افففف،،،،، و زبونش را میمالید به کسم پاهامو شق گرفته بودم وعمویم کسم را با ولع میخورد ، حس عجیبی داشتم دوست داشتم زبونش را داخل کسم کنه ،زبونش تو درز کسم بالا وپایین میرفت و قربون صدقه کسم میرفت ،بعد چند دقیقه گفت سحر نازم کست تمیزه تمیز کردم الان کونت راهم تمیز میکنم ، گفتم عموجون کونم که تمیزه شما فقط شکلاتها را روی سینه ها وکسم ریختین ، گفت نخیر کونت بو میده باید تمیزش کنم،بوی بد میده و مرا به شکم خابوند و بالشت را گذاشت زیر شکم وکسم کون تپلم قشنگ قنبل شده بود  یک شکلات ولیوان آب راهم گذاشت جلوم گفت بخور عزیزم این شکلات ها راباید مثل تو لعبت های نازبخورند وصورتم رابوسید و رفت سراغ کون تپلم ، من هم شکلات راپوست کندم قدری آب نوشیدم وشکلات راگذاشتم تو دهنم،،،،، دستش را روی کمرم گذاشته بود به شدت به سمت چپ وراست تکون میداد من هم کونمو شل گرفته بودم و داشت مثل ژله میلرزید وعمویم میگفت به این میگن کون ناز ااااااخ تکون بده و من کونم را تکون میدادم لمبرامو میمالوند و باز میکرد و سوراخ کونم را بو میکرد و میگفت اففففف عجب بویی سحرررر اااخ دوستت دارم و به کون  تپلم چنگ میزد  و سلی میزد و ااخ و اووخ میگفت بعد  گفت دولا شو ، پاهامو جفت کردم وکونمو براش قنبل کردم ،،،،،صدای عمویم ،،،،وااای چ کونی افففففف فدای کونت سحر ،،،،،، سحر جونم ااااااخ فداش بشم این کون سفیدت اااااخ   و هی دست میکشیدروکونم و لمبرام را با دستهایش به دوطرف میکشید کشید الان سوراخ کونم مقابل چشمانش بود ،،،،عجب بویی داره افففف الان تمیزش میکنم ااااااخ سحر نازم ،،،،، افففف ،، وبا آنکه کونم کثیف بود زبانش را رو سوراخ کونم میکشید وخیلی شهوتی شده بود متوجه شدم داره سوراخ کونم را مک میزنه که گفت سحررررر دم کونت عن داره دوستشون دارم افففففف و مک میزدسحررر گه هایت را خوردم اففففف و دهنش را که  از آب دهنش با مخلوطی از عن های دم سوراخم پرشده بود به  گوشم نزدیک کرد تاصدای قورت دادن اب دهنش بشنوم،سحححر فدای گه های خوشبویت و داشت کونم رامحکم بااشتیاق  زبون میزد اففففف سحر جونم  دوستت دارم اااااااخ بعد ازینکه حسابی بالمبرام و سوراخ کونم ور رفت کیرش را از شلوارش بیرون کرد ، کیر بزرگ و پشمالو را داد به دستم وگفت فقط کمی بمال باهر دو دستم کیرش را شروع کردم به مالوندن هنوز یکدقیقه هم نشد که بافریاد گفت سرعت بده به دستات اففف سحرر سریع تررررااااخخخخ…اففففف وبرای اولین بار آب کیر را دیدم که از کیر چطورفوران میزند،،،،،،،،،،،بعد از تمیز کردن تشک وپوشیدن لباسهایم عمویم ده دقیقه شروع به نصیحت کرد که ازین موضوع امشب کسی خبر نشود و مقدار زیاد اسکناس بمن داد وگفت بابات ایناخبر نشن که ماچیکار کردیم و این پولها رو من بتو دادم و مواظب باش  پولها رایواشکی هر چ دوست داشتی بخرووووووو این حرفها،،،،،،،،،،،،،… تا اینجای داستان را که سحر داشت تعریف میکرد من کسش را مالش میدادم وتمام مدت کیرم تو دستش بود و کون و کس و سینه های دست نخورده دختر بچه که زیر دستهای مرد چهل ساله حسابی دستمالی میشدند تو ذهنم بود وحسابی شق کرده بودم تازه فهمیده بودم که از زمان بچگی با زنم حال میکردند و این باعث شد بیشتر حشری شوم وموقع تعریف داستانش چندین بار باصدای بلند اخخخخ و اووووف میکردم و بلاخره ارضا شدم ،،،،،،،،،،،،،،اگر دوست داشتید باز هم فانتزی ها را ادامه بدم لطفا در کمنت ها بنویسید

ادامه…

نوشته: آرش غیرتی

دسته بندی:

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها