داستان های سکسی | انجمن سکسی کیر تو کس

بیش از سی هزار داستان سکسی

عکس و کلیپ های سکسی ایرانی در KiR2KOS.NET

فیلم های سکسی خارجی در MAME85.COM

دانلود فیلترشکن پرسرعت و رایگان برای گوشی های اندروید

اولین جق با سکس پدر مادر!!!

سلام من دانیال هستم و 16 سالمه
ما تو ی خانواده 4 نفره زندگی می‌کنیم که من و خواهرم و پدر و مادرم هستن
خب من هم مثل همه ی هم سن و سال هام توی 14 سالگی خود ارضایی میکردم و یک بار هم به اتفاق سکس پدر و مادرم هم دیدم
ولی این کار اولین بار کجا و کی رخ داد؟
چه چیزی این ماجرا رو سکسی میکنه؟
یک روز که طبق معمول من داشتم از مدرسه بر میگشتم زنگ در رو میزنم ولی کسی باز نمیکنه!
ما همیشه تو جاکفشی مثل همه ی کلید داریم که اگه کسی خونه نبود باهاش در رو باز کنیم
زنگ هم سایه رو زدم و رفتم داخل پارکینگ و سوار آسانسور شدم و منتظر موندم تا برسم به واحد و از خودم می‌پرسیدم چرا کسی خونه نیست؟
من وقتی رسیدم به واحد دیدم تو جاکفشی کفش های پدرم که همیشه 7 الی 9 شب میاد خونه و مادرم رو دیدم و برام عجیب بود که چرا در رو باز نکردن به
تو همون چند ثانیه اومدم زنگ بزنم و در رو برام باز کنن که متوجه ی صدای خیلی کمی شدم
صدای ناله ولی ناله های از درد نبود و می‌گفت تند تر بخورش
یاد فیلم سوپر هایی که میدیدم افتادم و گفتم احتمالا یکی از هم سایه ها داره تقه زنشو میندازه ولی گفتم صدا از خونه ماعه!!! 1
کلید رو ورداشتم و در رو باز کردم و به آروم رفتم سمت در اتاق مادرم اینا
میخواستم در رو باز کنم ولی جرعت نداشتم
همه این اتفاق ها تو چند ثانیه رخ داده بود
حس عجیبی بود!!! صدای ناله های مادرت زیر پدرت و حس ارضای کننده از شنیدن این صدا
من رفتم تو اتاقم و صبر کردم کارشون تموم شه و وانمود کنم نفهمیدم همونجا ی جقی زدم و آبم رو ریختم رو دستمال و همون زمان مادرم که خبر نداشت من خونم اومد از اتاق بیرون که متوجه شد در اتاق من بسته شده و اومد تو اتاق
و من رو که لخت بودم رو دید و از همه بد تر یا بهتر برای خودم
منم مامانم رو لخت دیدم مامانم آروم بهت گفتم هیس!! هیچی نگو بابات که رفت بهت توضیح میدم
بابام 10 دقیقه دیگه رفت و مامانم اومد جمعش کنه و منم چون نمیخواستم حرمت بینمون بشکنه و همه چیز بینمون خراب بشه خودم رو به خری زدم
مامانم گفت مامان جان امروز دقیقا کی اومدی و چقدر از این ماجرا رو شنیدی
من گفتم مامان کدوم ماجرا؟
گفت همین که امروز من و بابان داشتیم… وسط حرفش اومدم پریدم و گفتم نمیدونم داری کدوم ماجرا رو میگی ولش کن اصلا
مامانم هم لبخند زد و گفت راست میگی ولش کن
الان 2 سال میگذره و من این ماجرا یادم نمیره و خوشحال که رابطم با مادرم چطور دیگه ای نشد و حرمت ها رو نگه داشتیم
دوستان امید وارم لذت برده باشید از اولین قلم من و نظر هاتون رو بگید 💓🙂

نوشته: دانیال

بازگشت به صفحه اول وب سایت و لیست تصادفی داستان ها